1
00:00:05,044 --> 00:00:10,144
برای گروه تلگرام سینماکلاب
2
00:00:10,627 --> 00:00:12,504
خب، شروع کنیم.
3
00:00:13,555 --> 00:00:14,764
و همه از خودشون میپرسن
4
00:00:14,848 --> 00:00:17,142
چرا من با این دوربین
فیلمبرداری راه افتادم.
5
00:00:18,309 --> 00:00:21,271
اون کلادینه، یکی از بچههای
بخش وصول مطالبات ما.
6
00:00:21,331 --> 00:00:24,126
دارم فیلم میگیرم تا
مامانم ببینه کجا کار میکنم.
7
00:00:28,361 --> 00:00:31,781
اینجا بخش وصول مطالباته.
ولی فکر نکنم کسی اینجا باشه.
8
00:00:31,865 --> 00:00:34,242
من اینجام، احمق.
9
00:00:34,325 --> 00:00:36,077
خب، آخه حواسم اونطرف بود.
10
00:00:36,161 --> 00:00:39,622
و اینجا هم پَمیه، و اون واقعاً یه پارچه گُله.
11
00:00:39,706 --> 00:00:40,790
اوه، آره.
12
00:00:40,929 --> 00:00:44,196
ساختمان آلفرد مورا - اوکلاهماسیتی
13
00:00:44,252 --> 00:00:46,463
من تو تعاونی اعتبار
14
00:00:46,546 --> 00:00:48,631
ساختمون فدرالِ مرکز شهر کار میکردم.
15
00:00:48,715 --> 00:00:51,009
{\an8}سلام آقای موگ. ایمی هستم از تعاونی اعتبار.
16
00:00:51,092 --> 00:00:52,594
{\an8}واقعاً هیجانزده بودم
17
00:00:52,677 --> 00:00:55,597
{\an8}چون داشتم کارای خرید
اولین خونهم رو نهایی میکردم.
18
00:00:55,680 --> 00:00:58,308
برای همین وقتی اون روز صبح رفتم سر کار،
19
00:00:58,391 --> 00:01:00,435
داشتم با دوستام در موردش گپ میزدم.
20
00:01:00,518 --> 00:01:02,479
- اونم کلادِته.
- سلام!
21
00:01:02,562 --> 00:01:05,607
و همینجوری اینور اونور میرفتم،
با همه حرف میزدم و سر میزدم.
22
00:01:06,608 --> 00:01:08,318
اصلاً کار نمیکردم دیگه.
23
00:01:08,401 --> 00:01:09,611
سلام مامان.
24
00:01:10,111 --> 00:01:12,405
من واقعاً آدمایی که باهاشون
کار میکردم رو دوست داشتم.
25
00:01:12,489 --> 00:01:14,633
یه جور حس صمیمیت و
همبستگی تو کل ساختمون بود.
26
00:01:14,657 --> 00:01:15,909
ایشون مِریان.
27
00:01:15,992 --> 00:01:17,035
سلام مامان و بابا.
28
00:01:17,118 --> 00:01:20,413
و کل جمع دوستای من، بچههای کارم بودن.
29
00:01:20,497 --> 00:01:21,831
اونا دوستای من بودن.
30
00:01:24,709 --> 00:01:25,877
قدرش رو نمیدونستم.
31
00:01:28,630 --> 00:01:31,591
سازمانهای دولتی تو
ساختمون فدرال عبارت بودن از:
32
00:01:31,674 --> 00:01:37,972
تأمین اجتماعی، وزارت مسکن (HUD)، اداره نظارت بر
اسلحه (ATF)، سرویس مخفی، و یه مهدکودک هم اونجا بود.
33
00:01:46,940 --> 00:01:51,194
{\an8}تونی کوچولو اون موقع شش ماهه بود.
34
00:01:51,277 --> 00:01:56,950
و من به عنوان ضابط یه قاضی تو دادگاه
شهرستان، پایین همین خیابون کار میکردم.
35
00:01:57,826 --> 00:01:59,929
{\an8}میخواستم در طول روز
بتونم ببینمش و بهش سر بزنم.
36
00:01:59,953 --> 00:02:03,248
{\an8}مهدکودکِ ساختمون «مورا» نزدیک بود،
37
00:02:03,331 --> 00:02:05,041
برای همین تصمیم گرفتیم اونجا بذاریمش.
38
00:02:06,960 --> 00:02:09,796
یه برنامه ویژه براتون داریم در
«اوکلاهما ساعت چهار» امروز.
39
00:02:09,879 --> 00:02:12,465
میخوایم شما رو به دنیای فانتزی ببریم...
40
00:02:12,549 --> 00:02:17,762
{\an8}من سی سالم بود. نه روز بود
که تو «کانال ۹» کار میکردم.
41
00:02:17,846 --> 00:02:19,698
{\an8}اون روز صبح که داشتم میرفتم
سر کار، خیلی هیجان داشتم
42
00:02:19,722 --> 00:02:22,743
{\an8}چون قرار بود مجری برنامه
ساعت چهار بعدازظهر باشم،
43
00:02:22,767 --> 00:02:26,187
و داشتیم مقدمات این
برنامه جدید رو میچیدیم
44
00:02:26,271 --> 00:02:28,371
که قرار بود از «کانال ۹» شروع بشه.
45
00:02:28,439 --> 00:02:30,984
یه کت سبز داشتم و یه پیرهن سفید بزرگ،
46
00:02:31,067 --> 00:02:33,212
و با خودم گفتم، «باید
جواهرات خوشگلم رو بندازم،»
47
00:02:33,236 --> 00:02:34,779
میخواستم خوشتیپ به نظر برسم.
48
00:02:34,863 --> 00:02:37,466
و یادمه که تا سر کار با
کلی هیجان رانندگی میکردم.
49
00:02:37,490 --> 00:02:38,783
روز قشنگی بود.
50
00:02:41,202 --> 00:02:42,287
ما هیچ...
51
00:02:42,871 --> 00:02:44,849
{\an8}من داشتم تو دانشگاه اوکلاهما کار میکردم
52
00:02:44,873 --> 00:02:47,750
{\an8}بهعنوان رزیدنت سال
سوم بخش اورژانس و تروما.
53
00:02:47,834 --> 00:02:51,629
ساعت ۷ صبح که شیفتم تموم شد،
هم سرگیجه داشتم، هم حالت تهوع،
54
00:02:51,713 --> 00:02:53,423
و فقط میخواستم برم بخوابم.
55
00:02:54,883 --> 00:02:57,528
یکی از دوستام زنگ زد، و
میخواست برای صبحونه بریم بیرون.
56
00:02:57,552 --> 00:03:00,597
تو این چهار سالی که تو دانشگاه اوکلاهما
بودم، هیچوقت صبحونه بیرون نرفته بودم،
57
00:03:01,431 --> 00:03:03,224
ولی اون یه بار رو قبول کردم.
58
00:03:08,479 --> 00:03:12,275
یکی از همکارام، رابین،
که هفت ماهه باردار بود،
59
00:03:12,358 --> 00:03:15,612
اومد و پشت میز کناری من نشست.
60
00:03:16,446 --> 00:03:18,823
و تلفن زنگ زد.
61
00:03:19,449 --> 00:03:24,829
چیز بعدی که یادمه، یه صدای
غرش وحشتناک تو سرم بود.
62
00:03:36,167 --> 00:03:43,481
بمبگذاری اوکلاهماسیتی زیرنویس: اشکان هیدی
63
00:03:45,582 --> 00:03:48,209
بچهها همین الان گزارش
یه انفجار تو شهر داشتیم
64
00:03:48,629 --> 00:03:49,996
میتونی موقعیتش رو بهم بدی؟
65
00:03:50,437 --> 00:03:51,850
تقاطع برادوی و خیابان پنجم
66
00:03:51,905 --> 00:03:55,391
جلوی ساختمون فدرال به طور کامل
67
00:03:55,438 --> 00:03:57,892
از بین رفت؛ از پایین تا بالا؛
68
00:03:58,150 --> 00:04:01,237
به هر چی آمبولانس و آتش نشانی
که بتونی دست و پا کنی نیاز داریم.
69
00:04:01,624 --> 00:04:03,770
رفیق گوش بده اوضاع ناجوره.
70
00:04:09,415 --> 00:04:11,709
۱۹ آوریل یه روز خاص بود.
71
00:04:12,210 --> 00:04:13,378
یه مراسم گلریزان داشتیم
72
00:04:13,461 --> 00:04:16,089
برای المپیک ویژه (معلولان
ذهنی). یه مسابقه گلف بود.
73
00:04:16,965 --> 00:04:20,677
تقریباً تمام رؤسای
سازمانهای انتظامی اونجا بودن.
74
00:04:21,302 --> 00:04:26,266
{\an8}ما تازه اولین ضربههامون رو زده
بودیم، که یهو پیجر من به صدا دراومد.
75
00:04:27,767 --> 00:04:32,689
و بعدش، پیجر بقیهی رؤسای
سازمانها هم شروع کرد به زنگ زدن.
76
00:04:33,940 --> 00:04:36,290
به ما گفتن که یه نوع بمبگذاری
77
00:04:36,359 --> 00:04:37,568
تو ساختمون فدرال شده.
78
00:04:37,652 --> 00:04:40,530
ما هم سریع برگشتیم سمت اوکلاهماسیتی،
79
00:04:40,613 --> 00:04:45,410
ولی هیچوقت فکر نمیکردیم
ابعاد فاجعه در این حد باشه.
80
00:04:45,493 --> 00:04:47,193
{\an8}من تامی پین هستم، از اتاق خبر تلویزیون ۹.
81
00:04:47,245 --> 00:04:50,707
{\an8}اگه هرجای مرکز شهر باشید، احتمالاً
صداش رو شنیدید و حسش کردید.
82
00:04:50,790 --> 00:04:53,918
{\an8}یه نوع انفجار در مرکز شهر.
83
00:04:54,002 --> 00:04:56,421
این یه تصویر زنده از رنجر ۹ ـه.
84
00:04:56,504 --> 00:04:58,047
جسی تو هلیکوپتر شماره ۹ ـه.
85
00:04:58,131 --> 00:05:01,175
جسی، بهمون بگو از بالا چی میبینی.
86
00:05:01,676 --> 00:05:03,803
تامی، میتونی دود سیاه و غلیظ رو ببینی
87
00:05:03,886 --> 00:05:06,556
که از ساختمون دادگاه فدرال
تو مرکز شهر بلند میشه.
88
00:05:06,639 --> 00:05:10,268
میتونیم ببینیم شیشههای
ساختمونهای اداریِ دیگه
89
00:05:10,351 --> 00:05:12,228
تا حدود پنج بلوک اونطرفتر شکسته.
90
00:05:14,063 --> 00:05:15,063
{\an8}تامی.
91
00:05:16,190 --> 00:05:17,066
تامی.
92
00:05:17,150 --> 00:05:21,070
انگار یه قسمت از ساختمون کلاً نابود شده.
93
00:05:21,154 --> 00:05:23,007
باید دور بزنیم بریم اونطرفتر.
94
00:05:23,031 --> 00:05:25,092
به ما گفتن ساختمون فدراله.
95
00:05:25,116 --> 00:05:29,704
میکروفون من بازه، درسته؟ اگه شما...
سعی کنیم میکروفونم باز بمونه اگه میشه،
96
00:05:29,787 --> 00:05:31,515
تا بتونم با جسی صحبت کنم.
97
00:05:31,539 --> 00:05:35,019
اگه شما... همینطور که هلیکوپتر
داره دور ساختمون فدرال میچرخه...
98
00:05:35,043 --> 00:05:37,253
- وای. خدای من.
- این صحنه رو ببینید.
99
00:05:37,337 --> 00:05:39,047
واقعاً باورنکردنیه.
100
00:05:39,130 --> 00:05:42,030
یه طرف ساختمون فدرال کلاً ریخته. جسی؟
101
00:05:42,091 --> 00:05:45,011
حدود یکسوم ساختمون کلاً نابود شده.
102
00:05:45,511 --> 00:05:50,183
و میتونید این دود و آوار
و آتیش رو روی زمین ببینید.
103
00:05:50,266 --> 00:05:52,185
تو مرکز شهر، روی زمین.
104
00:05:52,685 --> 00:05:54,479
اوه... این واقعاً فاجعهباره.
105
00:05:55,438 --> 00:05:59,150
و ما در حال حاضر مطمئن
نیستیم که علت انفجار چی بوده.
106
00:05:59,233 --> 00:06:00,902
داشتیم صبحونه میخوردیم،
107
00:06:00,985 --> 00:06:04,235
که یه انفجار رخ داد که
ما رو از جامون پروند.
108
00:06:07,158 --> 00:06:11,621
بلند شدم و تا دم در رفتم، و
انگار داشت کاغذ میبارید.
109
00:06:11,704 --> 00:06:14,832
انگار داشت برفِ کاغذ
میاومد. و همهجا پر از آوار بود.
110
00:06:16,667 --> 00:06:18,753
ولی خیلی سورئال بود. سکوت مطلق.
111
00:06:20,338 --> 00:06:22,590
صدای دزدگیر یه ماشین از دور میاومد.
112
00:06:22,673 --> 00:06:25,173
غیر از اون، فقط صدای جیکجیک پرندهها بود.
113
00:06:25,968 --> 00:06:28,513
وقتی موج انفجار تو خیابون پخش شد،
114
00:06:28,596 --> 00:06:31,724
همهی شیشههای
ساختمونای بلند رو از جا کند.
115
00:06:31,808 --> 00:06:33,810
همهی ماشینها رو له کرده بود.
116
00:06:35,770 --> 00:06:38,773
و من به سرعت رفتم به سمت ساختمون فدرال.
117
00:06:40,900 --> 00:06:45,446
وقتی انفجار اتفاق افتاد، ما تو
دادگاه بودیم، و کامل حسش کردیم.
118
00:06:45,947 --> 00:06:48,241
تایلهای سقف ریخت پایین.
119
00:06:48,324 --> 00:06:49,617
شیشهها خرد شد.
120
00:06:49,700 --> 00:06:51,744
- بزن بریم.
- تخلیه کنید.
121
00:06:51,828 --> 00:06:54,997
مردم داد میزدن: «برید
بیرون. تخلیه کنید. برید بیرون.»
122
00:06:57,250 --> 00:06:58,626
یه هرجومرجی بود.
123
00:07:06,467 --> 00:07:09,554
میشنیدم که مردم میپرسیدن: «چی شده؟»
124
00:07:09,637 --> 00:07:13,433
همونموقع بود که شنیدم یه پلیس
به یکی دیگه تو جمعیت گفت...
125
00:07:14,183 --> 00:07:18,354
...انفجار تو ساختمون «مورا» اتفاق افتاده.
126
00:07:18,438 --> 00:07:21,732
و من با خودم گفتم «نه!» و فقط
یادمه که شروع کردم به جیغ زدن.
127
00:07:24,610 --> 00:07:28,698
وقتی من رسیدم، پارکینگ کامل غرق آتیش بود.
128
00:07:28,781 --> 00:07:32,231
ساختمون از وسط نصف
شده بود، میشد داخلش رو دید.
129
00:07:33,536 --> 00:07:36,223
مردم اومده بودن بیرون و
مثل زامبیها راه میرفتن،
130
00:07:36,247 --> 00:07:39,125
تا جایی که میتونستن
میرفتن و بعد از پا میافتادن.
131
00:07:40,126 --> 00:07:41,461
تو شوک بودن.
132
00:07:42,086 --> 00:07:45,047
یه خانوم جوون خودش رو تا لب جدول رسوند،
133
00:07:45,131 --> 00:07:46,859
و به یه نقطهای خیره شده بود.
134
00:07:46,883 --> 00:07:48,777
رفتم جلو گفتم: «حالتون خوبه؟»
135
00:07:48,801 --> 00:07:50,845
نگاهم کرد و گفت:
136
00:07:50,928 --> 00:07:52,972
«نمیدونم. نمیدونم.»
137
00:07:53,055 --> 00:07:55,183
اصلاً نمیدونست چه بلایی سرش اومده.
138
00:07:56,184 --> 00:07:57,435
رابین، از محل حادثه.
139
00:07:57,518 --> 00:07:59,562
رابین، صدای ما رو داری؟ بله، دارم.
140
00:07:59,645 --> 00:08:00,563
{\an8}باورنکردنیه.
141
00:08:00,646 --> 00:08:03,546
{\an8}همه اینجا یه حرف میزنن:
«آدم باورش نمیشه...
142
00:08:03,608 --> 00:08:05,735
{\an8}...که یه همچین اتفاقی
تو اوکلاهاما سیتی بیفته.»
143
00:08:06,402 --> 00:08:09,947
به عنوان یه خبرنگار، یه آدم،
یه انسان، اینجا جامعهی منه.
144
00:08:10,031 --> 00:08:12,742
آدم بین دوراهیهای مختلفی گیر میکنه که...
145
00:08:13,242 --> 00:08:14,344
...چطور کارت رو انجام بدی،
146
00:08:14,368 --> 00:08:16,662
و چطور برای این همه آدم دل بسوزونی.
147
00:08:16,746 --> 00:08:20,496
شما مصدوما رو درمان کردید. اونا
چی میگفتن؟ اونایی که آسیب دیده بودن.
148
00:08:20,541 --> 00:08:22,603
فقط شوک. اونا کاملاً تو شوک بودن.
149
00:08:22,627 --> 00:08:27,131
یادمه، یکم اونطرفتر یه
افسر پلیس بود، که رسماً...
150
00:08:28,341 --> 00:08:29,341
...درمونده شده بود.
151
00:08:31,427 --> 00:08:34,597
فکر کنم این شاید بهترین
کلمه برای حال همهمون بود.
152
00:08:34,680 --> 00:08:37,433
فقط... درمونده.
153
00:08:40,394 --> 00:08:44,273
وقتی درگیر یه پروندهی بزرگ میشی،
میدونی که قراره یه هرجومرج کامل باشه.
154
00:08:44,357 --> 00:08:47,401
این دیگه مسخرهس. یعنی... باورم نمیشه.
155
00:08:48,694 --> 00:08:51,822
اولین کاری که کردم این بود
که محیط اطراف رو کنترل کنم،
156
00:08:51,906 --> 00:08:54,367
چون باید صحنه جرم رو حفظ کنی.
157
00:08:54,450 --> 00:08:56,744
چند بار باید بگم؟ برید عقب!
158
00:08:57,912 --> 00:08:59,413
خیابونا رو بسته بودن.
159
00:08:59,497 --> 00:09:03,417
من هی سعی میکردم برم تو.
نمیتونستم برم چون نمیذاشتن رد بشیم.
160
00:09:03,918 --> 00:09:06,003
یادمه سر یه افسر پلیس داد زدم،
161
00:09:06,087 --> 00:09:10,883
گفتم: «من باید رد شم. باید برسم به پسرم.»
162
00:09:11,467 --> 00:09:12,885
«اون تو مهدکودکه.»
163
00:09:13,511 --> 00:09:15,846
اون موقع بود که گفت:
164
00:09:15,930 --> 00:09:18,891
«همه بچهها رو دارن میبرن بیمارستان.»
165
00:09:19,475 --> 00:09:22,079
{\an8}اوضاع اینجا خیلی آشفتهس.
دارن سعی میکنن کنترلش کنن.
166
00:09:22,103 --> 00:09:25,189
{\an8}ما تا این لحظه هیچ
گزارشی از تلفات نداشتیم.
167
00:09:25,273 --> 00:09:27,608
{\an8}قطعاً، همونطور که
گفتم، تعداد مصدوما زیاده.
168
00:09:27,692 --> 00:09:30,528
معلومه که ما میخواستیم
اوضاع رو دست بگیریم،
169
00:09:31,320 --> 00:09:36,617
ولی تو این مورد، نجات جون آدما
اولویت اول و مهمتر از هر چیز دیگهای بود.
170
00:09:39,120 --> 00:09:40,580
همه چی خیلی سریع پیش میرفت.
171
00:09:40,663 --> 00:09:43,874
پنج، ده، پونزده ثانیه وقت داشتی
که وضعیت یه نفر رو بررسی کنی.
172
00:09:43,958 --> 00:09:46,210
خب، هر وقت شما آماده
باشید، ما هم آمادهایم که...
173
00:09:46,294 --> 00:09:49,297
پس من دنبال علائم حیات
میگردم. هر نشونهای از زنده بودن.
174
00:09:49,380 --> 00:09:52,300
رفلکس قرنیه، تنفس، ضربان قلب، نبض.
175
00:09:52,383 --> 00:09:57,096
هر چیزی که بهم نشون بده حداقل
یه نشونه از حیات وجود داره.
176
00:09:57,722 --> 00:10:00,308
من مشخص میکردم کدوما باید اول برن،
177
00:10:00,391 --> 00:10:02,435
و کدوما میتونن چند دقیقه صبر کنن.
178
00:10:03,227 --> 00:10:04,729
این یکی اورژانسیه!
179
00:10:04,812 --> 00:10:07,648
و بعدش... اونایی که قرار نبود برن.
180
00:10:08,816 --> 00:10:11,193
این یعنی دقیقاً تریاژِ بحران.
(اولویتبندی مصدومان در حوادث انبوه)
181
00:10:11,861 --> 00:10:13,130
میتونی اسمتو بگی؟
182
00:10:13,154 --> 00:10:15,531
و چیزی که همه اینا رو بدتر
میکرد، حضور بچهها بود.
183
00:10:15,615 --> 00:10:16,949
میتونی اسمتو بگی؟
184
00:10:19,327 --> 00:10:21,996
بچههامون...
185
00:10:26,042 --> 00:10:28,042
من دیدم فقط یکی از اون
بچهها رو بیرون آوردن...
186
00:10:28,085 --> 00:10:29,337
...که علائم حیات داشت.
187
00:10:29,420 --> 00:10:31,565
و درست پشت سرش، یه خانوم مسنتر بود...
188
00:10:31,589 --> 00:10:35,635
...که روی برانکارد آورده بودنش، و هر
دوشون داشتن نفسای آخر رو میکشیدن.
189
00:10:37,595 --> 00:10:40,389
ولی اون بچه دچار جراحات
مرگبار مغزی شده بود،
190
00:10:41,140 --> 00:10:44,644
برای همین بهشون گفتم بپیچنش،
191
00:10:44,727 --> 00:10:47,104
ببرنش به سردخونهی
موقتی که درست کرده بودیم،
192
00:10:47,188 --> 00:10:51,150
و یه نفر پیش بچه بمونه تا نفسش قطع بشه.
193
00:10:51,233 --> 00:10:56,322
خیلیها با این قضیه کنار
نیومدن و... بهم فحش دادن.
194
00:10:56,822 --> 00:10:59,241
گفتن: «حتماً شوخیت گرفته، مردیکه.»
195
00:10:59,950 --> 00:11:03,621
و من گفتم: «چیزی برای نجات
نمونده. من اینجا یه زن دیگه دارم.»
196
00:11:03,704 --> 00:11:07,083
«دو نفر دیگه هم دارن میان.
تعداد مصدومای بدحال خیلی زیاده.»
197
00:11:10,711 --> 00:11:13,861
و وقتی بلند شدم و برگشتم، مادرش پشتم بود.
198
00:11:14,465 --> 00:11:16,842
گیج و منگ بود. و...
199
00:11:24,392 --> 00:11:26,852
با بچهش نرفت. فقط براش دست تکون داد.
200
00:11:27,645 --> 00:11:28,645
فقط... انگار...
201
00:11:28,688 --> 00:11:32,858
وقتی داشتیم میبردیمش، فقط دست
تکون داد... و راهشو کشید و رفت.
202
00:11:52,982 --> 00:11:55,889
یک ساعت و هجده دقیقه بعد از انفجار بمب
203
00:12:01,637 --> 00:12:05,433
ستاد فرماندهی اوکلاهاما سیتی داشت
پشت سر هم واحد اعزام میکرد...
204
00:12:05,516 --> 00:12:06,600
...به مرکز شهر.
205
00:12:06,684 --> 00:12:09,061
میدونستیم یه اتفاق خیلی مهمی افتاده.
206
00:12:10,521 --> 00:12:12,523
{\an8}از مرکز بهم بیسیم زدن،
207
00:12:12,606 --> 00:12:15,484
{\an8}و گفتن تو منطقهی خودم بمونم
و گشتزنی عادی رو ادامه بدم.
208
00:12:20,614 --> 00:12:24,618
داشتم تو اتوبان رانندگی میکردم،
افتادم دنبال یه ماشین مرکوری زرد قدیمی.
209
00:12:27,329 --> 00:12:31,083
دیدم که این ماشین پلاک عقب نداره...
210
00:12:32,251 --> 00:12:35,629
...برای همین چراغ و آژیر رو
زدم و بهش دستور ایست دادم.
211
00:12:37,506 --> 00:12:40,050
بعد درِ سمت راننده رو باز کردم و داد زدم،
212
00:12:40,134 --> 00:12:42,011
«راننده، از ماشین پیاده شو.»
213
00:12:43,471 --> 00:12:45,264
فوری پیاده نشد.
214
00:12:47,349 --> 00:12:49,935
دوباره داد زدم: «راننده،
از ماشینت بیا بیرون.»
215
00:12:52,104 --> 00:12:54,565
و درِ سمت رانندهی ماشینش باز شد.
216
00:12:56,692 --> 00:12:58,986
یه مرد قدبلند و لاغر بود.
217
00:12:59,069 --> 00:13:00,780
موهاش مدل سربازی بود.
218
00:13:01,614 --> 00:13:03,914
ازش پرسیدم: «گواهینامه داری؟»
219
00:13:03,991 --> 00:13:06,076
اونم دستش رو برد سمت جیب عقب راستش،
220
00:13:06,160 --> 00:13:09,497
که دیدم زیر بغل چپش یه
برآمدگی هست که شبیه اسلحه بود.
221
00:13:10,206 --> 00:13:13,209
همونجای ژاکتش که برآمده بود رو گرفتم،
222
00:13:13,292 --> 00:13:15,479
و همزمان اسلحهی خودمو کشیدم بیرون،
223
00:13:15,503 --> 00:13:17,189
و چسبوندم پشت کلّهاش.
224
00:13:17,213 --> 00:13:20,299
و اون گفت: «خب، اسلحهی منم پره.»
225
00:13:20,382 --> 00:13:23,487
منم با لولهی تفنگم یه
سقلمه به پشت سرش زدم
226
00:13:23,511 --> 00:13:24,845
و گفتم: «مال منم همینطور.»
227
00:13:26,222 --> 00:13:27,866
گشتمش و بهش دستبند زدم،
228
00:13:27,890 --> 00:13:31,143
گواهینامهاش رو گرفتم
و با مرکز تماس گرفتم.
229
00:13:31,227 --> 00:13:34,980
ازشون خواستم استعلام بگیرن
ببینن تیم مکوی تحت تعقیبه یا نه.
230
00:13:38,818 --> 00:13:42,196
ماشین سرقتی نبود. خودش هم تحت تعقیب نبود.
231
00:13:42,279 --> 00:13:46,283
و هیچ سابقهی کیفری هم پیدا نکردم،
ولی یه اسلحهی پر با خودش حمل میکرد،
232
00:13:46,951 --> 00:13:49,662
و به همین خاطر هم بازداشتش کردیم.
233
00:13:53,916 --> 00:13:55,000
اون روز رو یادمه.
234
00:13:55,751 --> 00:13:58,587
{\an8}من... میخکوب تلویزیون شده بودم.
235
00:13:59,713 --> 00:14:04,844
{\an8}بعد یهو چارلی با یه یارویی
اومد تو که عین بقیهی آدما بود،
236
00:14:06,178 --> 00:14:07,680
با اتهامات جزئی.
237
00:14:07,763 --> 00:14:09,324
روال استاندارد
238
00:14:09,348 --> 00:14:11,660
برای کسی که به خاطر تخلف
رانندگی و خلاف جزئی بازداشت شده،
239
00:14:11,684 --> 00:14:14,228
اینه که صبح زود روز بعد آزاد بشه.
240
00:14:14,311 --> 00:14:16,272
من ازش انگشتنگاری کردم.
241
00:14:16,772 --> 00:14:17,898
عرق نکرده بود.
242
00:14:17,982 --> 00:14:19,733
کف دستاش خیس نبود.
243
00:14:19,817 --> 00:14:23,362
آروم بود و داشت با ما
تلویزیون تماشا میکرد.
244
00:14:23,445 --> 00:14:28,242
{\an8}من و مارشا موریتز داشتیم دربارهی
چیزایی که تو تلویزیون میدیدیم حرف میزدیم،
245
00:14:28,325 --> 00:14:31,704
{\an8}و مکوی هم چند باری به تلویزیون نگاه کرد،
246
00:14:31,787 --> 00:14:34,540
{\an8}ولی هیچوقت دربارهی
چیزی که میدید حرفی نزد.
247
00:14:34,623 --> 00:14:37,501
بعدش هم، ازش عکس گرفتم.
248
00:14:37,585 --> 00:14:41,046
{\an8}نیروهای امدادی مجبورن از
بین آوارها بخزن تا بتونن...
249
00:14:41,249 --> 00:14:44,063
داشتم تصویر رو نگاه میکردم
و تلاش میکردم صداشو بشنوم
250
00:14:44,174 --> 00:14:45,676
{\an8}...دارن با قربانیها حرف میزنن...
251
00:14:45,706 --> 00:14:51,052
اون تلویزیون اولین باری بود که
واقعاً داشتم نتیجۀ کار رو میدیدم.
252
00:14:59,899 --> 00:15:01,483
بدنم بیحس بود...
253
00:15:02,735 --> 00:15:04,028
...و نمیتونستم تکون بخورم.
254
00:15:05,029 --> 00:15:07,031
واقعاً هیچی حس نمیکردم.
255
00:15:09,700 --> 00:15:12,119
گرم و تاریک بود.
256
00:15:12,202 --> 00:15:13,704
هیچی نمیتونستم ببینم.
257
00:15:15,581 --> 00:15:18,083
هر نفسی که میکشیدم، میسوخت.
258
00:15:20,169 --> 00:15:21,795
فکر کردم شاید مردم.
259
00:15:24,924 --> 00:15:27,676
ولی بعد صدای یه آژیر رو از دور شنیدم.
260
00:15:28,761 --> 00:15:31,096
فهمیدم زندهبهگور شدم.
261
00:15:32,765 --> 00:15:36,477
داشتم برای کمک فریاد
میزدم، ولی هیچی نمیشنیدم.
262
00:15:38,103 --> 00:15:39,897
چندشآورترین...
263
00:15:41,857 --> 00:15:43,025
...حس دنیا بود.
264
00:15:43,943 --> 00:15:44,944
فقط...
265
00:15:47,488 --> 00:15:49,573
تنها بودم.
266
00:15:54,244 --> 00:15:56,956
تو این مرحله، ارتباطات کاملاً قطع شده بود.
267
00:15:57,039 --> 00:15:59,375
خود سیستمهای تلفن هم از کار افتاده بودن.
268
00:15:59,458 --> 00:16:02,920
برای همین یه ستاد فرماندهی تشکیل دادیم،
269
00:16:03,003 --> 00:16:06,340
و من واقعاً مجبور بودم از
پیک استفاده کنم تا پیامها رو
270
00:16:06,423 --> 00:16:09,385
به سازمانهای مختلف
انتظامی که اونجا بودن برسونم.
271
00:16:10,010 --> 00:16:13,764
و باید سریع منشأ انفجار رو پیدا میکردیم.
272
00:16:13,847 --> 00:16:16,409
دربارهی علت انفجار، چندتا
گزارش مختلف بهمون رسیده.
273
00:16:16,433 --> 00:16:18,578
شنیدیم که ممکنه انفجار لوله اصلی گاز باشه.
274
00:16:18,602 --> 00:16:19,996
مطمئن نیستیم چی شده.
275
00:16:20,020 --> 00:16:23,649
ادارهی آتشنشانی داره احتمال انفجار
لولهی اصلی گاز رو بررسی میکنه.
276
00:16:23,732 --> 00:16:26,694
{\an8}اگه نشت گاز یا یه
چیزی تو این مایهها نبود،
277
00:16:26,777 --> 00:16:30,781
{\an8}اگه بمبگذاری بود، یعنی
با یه کار خیلی پیچیده طرفیم.
278
00:16:30,864 --> 00:16:33,367
بعد از مشورت با تکنسینهای بمبم،
279
00:16:33,450 --> 00:16:36,250
یه گودال بزرگ درست
جلوی ساختمون ایجاد شده بود،
280
00:16:37,121 --> 00:16:38,205
که نشون میداد
281
00:16:38,288 --> 00:16:40,749
منشأ خود بمب همونجا بوده.
282
00:16:42,334 --> 00:16:46,046
و جهت انفجار هم به سمت ساختمون بود.
283
00:16:46,547 --> 00:16:49,717
با جمعبندی همهی این
اطلاعات، به این باور رسیدیم
284
00:16:49,800 --> 00:16:51,593
که این در واقع یه بمبگذاری بوده.
285
00:16:52,720 --> 00:16:55,931
ما هیچوقت همچین بمبی
تو آمریکا ندیده بودیم.
286
00:16:56,974 --> 00:17:01,353
{\an8}حالا با موقعیتی روبرو بودم
که احتمالاً قرار بود تبدیل بشه به
287
00:17:01,437 --> 00:17:04,231
بزرگترین پروندهی
تحقیقاتی در تاریخ افبیآی.
288
00:17:04,314 --> 00:17:05,607
فقط برید کنار!
289
00:17:07,526 --> 00:17:09,528
حالا دیگه برای بازرسها روشنه
290
00:17:09,611 --> 00:17:12,161
که انفجار عظیم ساختمان فدرال...
291
00:17:12,239 --> 00:17:14,658
هنوز آمار دقیقی از مجروحین
و مفقودین در دست نیست،
292
00:17:14,742 --> 00:17:17,619
و هنوز هیچ مظنون یا ادعای
مسئولیتی در کار نیست...
293
00:17:17,703 --> 00:17:19,913
...مسئول حملهی بمبگذاری در اوکلاهما.
294
00:17:19,997 --> 00:17:21,290
همونطور که بیل نیلی گزارش داد...
295
00:17:21,373 --> 00:17:23,167
هیچ گزارشی وجود نداره...
296
00:17:24,501 --> 00:17:27,212
- ...لسآنجلس... ...ایران
مظنونهایی رو مطرح کرد...
297
00:17:27,296 --> 00:17:29,923
...ساختمون دادگاههای
جنایی، ساختمونی که همیشه...
298
00:17:34,845 --> 00:17:38,640
بمبگذاری اوکلاهماسیتی
بزرگترین خبر دنیا بود،
299
00:17:38,724 --> 00:17:40,225
از همون لحظهای که اتفاق افتاد.
300
00:17:40,934 --> 00:17:44,563
{\an8}یه خبر بود که با هیچی از چیزایی که ما
تا حالا پوشش داده بودیم قابل مقایسه نبود،
301
00:17:44,646 --> 00:17:46,523
{\an8}چون ابعادش خیلی بزرگ بود.
302
00:17:47,024 --> 00:17:50,944
و حتی قبل از اینکه افبیآی
بگه این یه حملهی تروریستیه،
303
00:17:51,612 --> 00:17:54,312
مردم شروع کردن به
تحلیل و اینکه سعی کنن بفهمن
304
00:17:54,364 --> 00:17:56,634
کدوم جهنمدرهای ممکنه
این کار رو کرده باشه.
305
00:17:56,658 --> 00:18:00,996
از همون اول کلی سرنخهای مختلف
و عجیبغریب به دستمون میرسید.
306
00:18:03,239 --> 00:18:08,386
سه تا آقا رو دیدم، یه وانت
پُر آمونیوم نیترات خریدن.
307
00:18:08,517 --> 00:18:10,757
یه تاکسی گرفت؛ خب، یا تاکسی سبزه یا زرد.
308
00:18:10,897 --> 00:18:13,037
چاقوها رو چپونده بود تو بوتهاش.
309
00:18:13,079 --> 00:18:15,045
بیل و کلنگ و همه چی داشتن.
310
00:18:15,070 --> 00:18:16,139
موهای مشکی فِر پوست سبزه.
311
00:18:16,164 --> 00:18:17,591
عربهای سبزهرو ریشدار
312
00:18:17,616 --> 00:18:19,224
قدشون بین 5.6 تا 5.7 اینچ بود
313
00:18:19,249 --> 00:18:22,274
من میدونم بمبگذاری کار اینا بود
314
00:18:22,434 --> 00:18:24,311
افبیآی یه اعلامیه داد
315
00:18:24,394 --> 00:18:30,067
که دنبال یه ماشین شاسیبلند قهوهای
با دو تا سرنشین خاورمیانهای میگردن.
316
00:18:30,150 --> 00:18:32,528
دو مظنون اهل خاورمیانه توصیف شدن،
317
00:18:32,611 --> 00:18:36,824
حدود ۲۰ تا ۲۵ ساله و ۳۵ تا
۳۸ ساله، که هر دو ریش داشتن.
318
00:18:36,907 --> 00:18:39,326
یهو همهمون دنبال این بودیم که ببینیم،
319
00:18:39,409 --> 00:18:41,453
آیا پای خاورمیانهایها در میونه؟
320
00:18:41,537 --> 00:18:43,455
{\an8}طبق گفتهی یه منبع دولتی آمریکا...
321
00:18:43,539 --> 00:18:47,751
{\an8}که به سیبیاس نیوز گفته بود، این کار
کاملاً نشونههای تروریسم خاورمیانهای رو داره.
322
00:18:47,835 --> 00:18:52,506
افبیآی بهطور غیررسمی، این
اتفاق رو مرتبط با خاورمیانه میدونه.
323
00:18:52,589 --> 00:18:54,925
یه زن مسلمون با یه بچه.
324
00:18:55,008 --> 00:19:00,472
خیلی سریع، با یه سرعت خیلی
زیاد، با دخترش دوید و رفت.
325
00:19:00,556 --> 00:19:02,826
خیلی هم شیک پوشیده
بودن، و به نظرم عجیب بود.
326
00:19:02,850 --> 00:19:05,519
کلی آدم خاورمیانهای
اونجا رفتوآمد میکردن.
327
00:19:06,103 --> 00:19:07,521
چطور آدمایی بودن؟
328
00:19:07,604 --> 00:19:10,858
قیافهشون… ببخشیدا، ولی به
نظر من همهشون شبیه همان.
329
00:19:10,941 --> 00:19:15,696
یکی میتونه چک کنه، امروز
دومین سالگرد حادثهی وِیکوـه؟
330
00:19:16,196 --> 00:19:18,346
- دقیقاً همون روزه.
- یعنی همون روزی که منفجر شد؟
331
00:19:18,407 --> 00:19:21,118
- واسه همین نوزدهم اتفاق افتاد.
- دقیقاً روز حادثهی وِیکو.
332
00:19:21,201 --> 00:19:22,953
- یا مسیح.
- سال ۹۳.
333
00:19:24,621 --> 00:19:28,584
{\an8}یکی از خبرنگارامون اومد و
اشاره کرد که امروز ۱۹ آوریله،
334
00:19:28,667 --> 00:19:32,921
{\an8}و این احتمال رو مطرح کرد که
ممکنه این تروریسم داخلی باشه.
335
00:19:33,630 --> 00:19:36,425
{\an8}نمیدونم برای رد کردن
این فرضیه هنوز زوده یا نه...
336
00:19:37,551 --> 00:19:39,487
{\an8}که این حمله یه جورایی...
337
00:19:39,511 --> 00:19:42,061
{\an8}انتقامِ اتفاقی بوده که دو سال
پیش تو همین روز در وِیکو افتاد.
338
00:19:43,031 --> 00:19:45,158
قرارگاه فرقهی دیویدیَن وِیکو، تگزاس
339
00:19:48,645 --> 00:19:51,899
سال ۱۹۹۳، به فرقهی
«برنچ دیویدیَن» حمله شد...
340
00:19:51,982 --> 00:19:54,651
...که رهبرشون مردی
به اسم دیوید کورِش بود...
341
00:19:54,735 --> 00:19:59,990
...و داشت یه زرادخونهی خیلی بزرگ از
سلاحهای غیرقانونی تو وِیکو (تگزاس) جمع میکرد.
342
00:20:00,949 --> 00:20:03,118
پلیس ۹۱۱، چه کمکی از دستم برمیاد؟
343
00:20:03,202 --> 00:20:05,954
۷۵ نفر ساختمونمون رو محاصره
کردن، دارن بهمون شلیک میکنن.
344
00:20:06,038 --> 00:20:08,683
بهشون بگو اینجا زن و بچه
هست، عملیاتو متوقف کنن!
345
00:20:08,707 --> 00:20:14,671
قضیه به درگیری مسلحانه و یه محاصرهی
۵۱ روزه کشید که افبیآی وارد عمل شد.
346
00:20:14,755 --> 00:20:17,007
باب ریکس یکی از مأمورای اصلی بود...
347
00:20:17,090 --> 00:20:21,303
...که ماجرای محاصرهی فرقهی برنچ
دیویدیَن در وِیکو رو رهبری میکرد.
348
00:20:21,386 --> 00:20:24,514
ما سعی میکردیم رو این تمرکز
کنیم که «میاین بیرون یا نه؟»
349
00:20:24,598 --> 00:20:27,976
جواب همیشه این بود: «منتظر
پیامی از طرف خدا هستم.»
350
00:20:28,060 --> 00:20:29,895
از همون اول میدونستیم...
351
00:20:29,978 --> 00:20:33,899
...حل کردن ماجرای وِیکو
فوقالعاده سخت خواهد بود.
352
00:20:36,860 --> 00:20:41,490
نوزدهم آوریل، سعی کردن با گاز
اشکآور دیویدیَنها رو بیرون بکشن...
353
00:20:41,573 --> 00:20:46,954
...که آتیشسوزی شد و ۷۶ نفر
کشته شدن، از جمله ۲۲ تا بچه.
354
00:20:49,915 --> 00:20:54,836
ماجرای وِیکو واقعاً بدترین نقطه
تو تاریخ معاصر افبیآی بود،
355
00:20:54,920 --> 00:20:58,799
و تبدیل شد به یه نقطهی کانونی
برای انواع و اقسام آدمهایی...
356
00:20:58,882 --> 00:21:02,636
...که نگران بودن دولت قراره
با اسلحههاشون چیکار کنه.
357
00:21:02,719 --> 00:21:05,156
اینا ذرهای نگران اون زن و بچهها نیستن.
358
00:21:05,180 --> 00:21:06,980
اصلاً برای چی رفته بودن اونجا؟
359
00:21:07,015 --> 00:21:10,978
بهخاطر یه تفنگ کوفتی،
که حق داشته داشته باشه.
360
00:21:11,061 --> 00:21:14,398
سرتاسر کشور، تجمعات
اعتراضی برگزار میکردن.
361
00:21:14,481 --> 00:21:18,318
{\an8}مثلاً «کمیتهی ۱۷۷۶»، جلوی
بنای یادبود لینکلن تو واشنگتن.
362
00:21:18,402 --> 00:21:22,030
اگه قوانین غیرقانونی و
ناعادلانهی اسلحه تصویب کنین...
363
00:21:22,114 --> 00:21:26,827
...که حق ما برای نگهداری و حمل
اسلحه رو سلب کنه، خدا به دادتون برسه!
364
00:21:28,996 --> 00:21:31,748
{\an8}و مردم شروع کردن به
تشکیل گروههای شبهنظامی.
365
00:21:31,832 --> 00:21:35,419
اِیتیاِف (اداره سلاح گرم) جنایتکاره،
نه من. من یه شهروند مطیع قانونم.
366
00:21:36,169 --> 00:21:38,797
من هشتاد و چند نفر رو تو وِیکو نکشتم.
367
00:21:38,880 --> 00:21:43,302
{\an8}گروههای راست افراطی
از انتقامجویی حرف میزدن،
368
00:21:43,385 --> 00:21:47,806
{\an8}که مردم باید در برابر کاری که
دولت فدرال کرده، مقابله به مثل کنن.
369
00:21:48,515 --> 00:21:51,059
قبل از بمبگذاری اوکلاهماسیتی،
370
00:21:51,143 --> 00:21:53,353
یه برخوردی با دادستان کل داشتم...
371
00:21:53,437 --> 00:21:54,980
...وقتی اومده بود اینجا.
372
00:21:55,480 --> 00:22:01,611
بهش گفتم: «شاید متوجه نباشید، ولی
اینجا ماجرای وِیکو هنوزم مسئلهی مهمیه.»
373
00:22:01,695 --> 00:22:05,157
و جوابش این بود: «فکر نکنم
دیگه کسی به وِیکو اهمیت بده.»
374
00:22:06,616 --> 00:22:08,076
راستش، به ما دستور داده بودن که...
375
00:22:08,160 --> 00:22:11,121
...عقب بکشیم و دیگه درمورد وِیکو حرف نزنیم.
376
00:22:11,788 --> 00:22:14,666
وقتی اون روز تصاویر بمبگذاری رو دیدم،
377
00:22:14,750 --> 00:22:18,170
همون لحظه به ذهنم رسید که
این قضیه حتماً به وِیکو ربط داره.
378
00:22:18,253 --> 00:22:20,297
و اونقدر تکاندهنده بود که...
379
00:22:20,380 --> 00:22:23,383
...مجبور شدم ماشینو نگه
دارم و کنار جاده بالا آوردم.
380
00:22:24,968 --> 00:22:28,430
دستیارم گفت: «باب، امروز نوزدهم آوریله.»
381
00:22:29,556 --> 00:22:34,102
و، خب… این باعث شد یه…
یه حس عجیبی بهم دست بده،
382
00:22:34,186 --> 00:22:37,147
و همون لحظهی اول،
383
00:22:37,230 --> 00:22:43,403
به این باور رسیدم که به احتمال
خیلی زیاد این قضیه به وِیکو ربط داره.
384
00:22:44,279 --> 00:22:47,699
{\an8}هزاران نفر در این کشور هستن...
385
00:22:47,783 --> 00:22:49,326
{\an8}که اون تروریستها رو…
386
00:22:49,409 --> 00:22:51,804
{\an8}منظورم حملهی تروریستیه، اون رو...
387
00:22:51,828 --> 00:22:54,578
{\an8}یعنی بنبستِ وِیکو و آتیشسوزی بعدش رو...
388
00:22:54,623 --> 00:22:57,042
{\an8}برای خودشون مثل شلیک اول یه جنگ میدونن.
389
00:22:57,125 --> 00:22:59,975
{\an8}اونها خودشون رو در
حال جنگ با دولت میدونن،
390
00:23:00,003 --> 00:23:02,053
{\an8}و معتقدن که اون شلیک اول بود.
391
00:23:02,130 --> 00:23:04,466
{\an8}این ترس کاملاً جدی وجود داشت...
392
00:23:04,549 --> 00:23:08,011
...که این فقط شروع ماجرایی خیلی بزرگتره.
393
00:23:12,557 --> 00:23:14,726
اون روز صبح تلویزیون رو روشن کردم...
394
00:23:14,810 --> 00:23:16,353
...و ستونی از دود رو دیدم.
395
00:23:17,145 --> 00:23:20,607
{\an8}من مأمور افبیآی و عضو
واحد اوکلاهماسیتی بودم.
396
00:23:20,690 --> 00:23:24,170
{\an8}ساختمون فدرال اِی. پی. مورا
محل کار چندتا ادارهی مختلف بود.
397
00:23:24,194 --> 00:23:25,695
من همهی آدمای اونجا رو میشناختم.
398
00:23:27,614 --> 00:23:30,075
وقتی ساختمون رو دیدم،
سریع سوار ماشینم شدم،
399
00:23:30,158 --> 00:23:32,369
چراغ گردون رو گذاشتم
بالا، آژیر رو روشن کردم،
400
00:23:32,452 --> 00:23:34,287
و با سرعت به سمت مرکز
شهر اوکلاهماسیتی روندم.
401
00:23:34,955 --> 00:23:36,498
و داشتم پرواز میکردم.
402
00:23:36,581 --> 00:23:40,919
همهجا چراغ قرمز آژیرها بود،
از ماشینا دود سیاه بلند میشد،
403
00:23:41,002 --> 00:23:44,798
و بعد از یه پیچی رد شدم و
چشمم به ساختمون فدرال افتاد.
404
00:23:51,054 --> 00:23:52,139
میتونستم ببینمش.
405
00:23:52,222 --> 00:23:55,559
ولی مغزم چیزی که میدیدم رو هضم نمیکرد.
406
00:23:57,602 --> 00:24:00,939
و رفتم داخل تا هر کسی رو که از
بمبگذاری جون سالم به در برده...
407
00:24:01,022 --> 00:24:02,607
...و هنوز تو ساختمون بود، پیدا کنم.
408
00:24:04,234 --> 00:24:05,485
اما چیز عجیبی نیست
409
00:24:05,569 --> 00:24:09,364
که شخصی که یه بمب رو منفجر میکنه،
410
00:24:09,990 --> 00:24:11,867
یه بمب دوم هم کار گذاشته باشه،
411
00:24:11,950 --> 00:24:15,078
و اون بمب دوم برای حمله به
نیروهای امدادی طراحی شده.
412
00:24:16,663 --> 00:24:21,418
واسه همین یه عدهای همون موقع
داشتن دنبال هر نوع بمب دومی میگشتن.
413
00:24:24,463 --> 00:24:26,006
{\an8}دنبال سرنخ میگردیم.
414
00:24:26,089 --> 00:24:28,675
{\an8}دنبال مواد منفجرهای که پرت شده بیرون،
415
00:24:28,758 --> 00:24:30,886
هر چیزی که ممکنه به مردم آسیب بزنه.
416
00:24:31,511 --> 00:24:34,181
ساختمون نُه طبقه بود،
417
00:24:34,890 --> 00:24:38,393
و هر طبقهش از بتنی به این ضخامت بود،
418
00:24:38,477 --> 00:24:40,327
و وسطش میلگرد داشت.
419
00:24:41,480 --> 00:24:45,150
و طبقات موقع ریختن،
مثل پنکیک رو هم افتادن.
420
00:24:46,443 --> 00:24:50,280
طبقههای بالا روی طبقهی بعدی و
بعدی خراب شدن، تا جایی که رسیدن پایین
421
00:24:50,363 --> 00:24:54,363
و دیگه جایی برای رفتن نداشتن، و
این همون چیزیه که باید ازش رد بشی.
422
00:24:55,410 --> 00:24:58,371
اولین کاری که کردیم،
گشتن دنبال مجروحها بود،
423
00:24:59,331 --> 00:25:00,931
و دکترها هم اومدن پایین،
424
00:25:00,957 --> 00:25:03,668
و همونجا، توی ساختمون،
قطع عضو انجام میدادن.
425
00:25:04,878 --> 00:25:07,964
وقتی یه جراح برای قطع
عضو، خزید داخل اون حفره،
426
00:25:08,048 --> 00:25:12,177
کیف پولش رو داد عقب و گفت:
«اگه اینجا ریخت، اینو بدین به همسرم.»
427
00:25:14,221 --> 00:25:16,932
داخل ساختمون، حرکت کردن خیلی سخت بود.
428
00:25:17,015 --> 00:25:19,768
هیچکس نمیدونست
ساختمون سر پا میمونه یا نه.
429
00:25:21,811 --> 00:25:25,440
یه پرستار دوید داخل تا
ببینه میتونه کمکی بکنه یا نه،
430
00:25:26,399 --> 00:25:29,486
که یه تیکه بتن افتاد و خورد تو سرش،
431
00:25:29,569 --> 00:25:30,969
و در نهایت کشته شد.
432
00:25:40,497 --> 00:25:42,666
اینجا جسد هست. اینجا یه نفر رو داریم...
433
00:25:42,749 --> 00:25:44,292
صدای چندتا مرد رو شنیدم.
434
00:25:46,086 --> 00:25:48,186
شروع کردم به جیغ زدن، و
اونم شروع کرد به داد زدن،
435
00:25:48,255 --> 00:25:50,590
«یه زنده پیدا کردیم.
نیروی کمکی میخوایم.»
436
00:25:51,424 --> 00:25:53,301
و گفت: «نمیتونیم ببینیمت.»
437
00:25:53,385 --> 00:25:56,535
«باید صدای خودت رو دنبال
کنیم. باهامون حرف بزن.»
438
00:25:58,223 --> 00:25:59,432
یه نفر دیگه پیدا کردیم!
439
00:26:00,016 --> 00:26:01,016
خوبه.
440
00:26:02,352 --> 00:26:03,687
سیم متصل بهش رو چک کن.
441
00:26:13,321 --> 00:26:16,950
میشنیدم که دارن نزدیکتر میشن،
و دست راستم بیرون زده بود...
442
00:26:17,033 --> 00:26:18,660
...از کنار تل آوار.
443
00:26:19,578 --> 00:26:23,164
و احساس کردم یکی دستم رو لمس کرد.
444
00:26:23,665 --> 00:26:26,251
و گفتم: «فکر کنم همین
الان به دستم دست زدید.»
445
00:26:26,334 --> 00:26:28,461
گفت: «پیرهن تنت چه رنگیه؟»
446
00:26:28,545 --> 00:26:31,965
گفتم: «نمیدونم.» و اون گفت:
«فکر کن! پیرهنت چه رنگیه؟»
447
00:26:32,924 --> 00:26:34,134
گفتم: «سبز.»
448
00:26:34,217 --> 00:26:38,263
و به محض اینکه گفتم سبز، احساس
کردم یه دست، دستم رو گرفت.
449
00:26:39,431 --> 00:26:42,601
با خودم گفتم: «دیگه
تمومه. الان یک، دو، سه...»
450
00:26:42,684 --> 00:26:44,834
...آمادهان که من رو بکشن بیرون.
451
00:26:46,284 --> 00:26:48,897
یک ساعت و بیست و شش
دقیقه بعد از انفجار بمب
452
00:26:55,030 --> 00:26:57,508
داشتم دور ساختمون راه
میرفتم، که چشمم افتاد بالا و...
453
00:26:57,532 --> 00:26:59,576
...بالای تل آوار رو دیدم،
454
00:27:00,994 --> 00:27:03,496
و همونجا بود که جعبهی موشک «لاو» رو دیدم.
455
00:27:06,082 --> 00:27:08,960
موشک «لاو» (LAWS) یه راکت دوشپرتابه.
456
00:27:09,044 --> 00:27:10,795
یه خرج انفجاری بزرگ شلیک میکنه.
457
00:27:10,879 --> 00:27:12,422
وقتی به هدف میخوره، منفجر میشه.
458
00:27:13,048 --> 00:27:14,841
باهاش تانک رو منفجر میکنن.
459
00:27:15,759 --> 00:27:17,469
و یهو به من خبر رسید
460
00:27:17,552 --> 00:27:20,364
که یه بمب دیگه داخل
ساختمون «مورا» پیدا شده.
461
00:27:20,388 --> 00:27:21,782
این ساختمون دقیقاً همونجا بود،
462
00:27:21,806 --> 00:27:23,016
و مامانم اون تو بود.
463
00:27:23,099 --> 00:27:24,017
بمب پیدا شده!
464
00:27:24,100 --> 00:27:25,435
بمب! برید کنار.
465
00:27:26,436 --> 00:27:28,271
همه برید عقب، یه بمب دیگه پیدا شده!
466
00:27:28,813 --> 00:27:31,024
یه بمب دیگه! وای خدای من!
467
00:27:31,107 --> 00:27:33,193
وایسا.
468
00:27:33,823 --> 00:27:35,363
همه منطقه رو تخلیه کنند.
469
00:27:35,446 --> 00:27:37,066
همه واحدها بخش غربی...
470
00:27:37,091 --> 00:27:38,913
...ساختمان فدرال را تخلیه کنید.
471
00:27:38,938 --> 00:27:40,126
اونجا شرایط اضطراری داریم.
472
00:27:40,367 --> 00:27:43,203
سروصدای زیادی شنیدم.
473
00:27:43,703 --> 00:27:45,705
آوار یه جورایی شروع کرد به لرزیدن،
474
00:27:45,789 --> 00:27:49,542
و انگار میشنیدم که آدما
دارن از روی من میدوئن.
475
00:27:49,626 --> 00:27:51,544
- چه خبر شده؟
- یه بمب دیگه.
476
00:27:51,628 --> 00:27:54,273
دارن به همه دستور تخلیه
میدن، حتی به ستاد فرماندهی.
477
00:27:54,297 --> 00:27:57,247
همه داشتن با آخرین سرعت
از ساختمون میریختن بیرون.
478
00:28:04,140 --> 00:28:05,350
من قبول نکردم برم.
479
00:28:05,850 --> 00:28:09,538
یه مأمور گشت، اسلحهش رو گرفت سمت
پام و گفت: «اگه نری بهت شلیک میکنم.»
480
00:28:09,562 --> 00:28:10,873
گفتم: «ولی من اینجا چندتا بیمار دارم.»
481
00:28:10,897 --> 00:28:15,151
اونم گفت: «قسم میخورم
اگه نری تو پات شلیک کنم.»
482
00:28:16,194 --> 00:28:17,194
واسه همین منم رفتم.
483
00:28:17,237 --> 00:28:19,948
{\an8}نگرانیهای زیادی در
مورد انفجار دوم وجود داره.
484
00:28:20,031 --> 00:28:22,283
{\an8}دارن مرکز شهر اوکلاهاما
سیتی رو تخلیه میکنن.
485
00:28:22,367 --> 00:28:24,720
{\an8}پرسنل پزشکی هم دارن از صحنه فرار میکنن.
486
00:28:24,744 --> 00:28:28,498
مردا شروع کردن به گفتن:
«یه بمب دیگه پیدا شده.»
487
00:28:30,583 --> 00:28:32,127
فهمیدم چه اتفاقی داره میافته.
488
00:28:34,003 --> 00:28:37,799
و فقط شروع کردم اسمم رو بهشون گفتن،
و اینکه به خانوادهم بگن دوستشون دارم.
489
00:28:40,719 --> 00:28:42,929
داشتن من رو زنده به گور میکردن.
490
00:28:47,767 --> 00:28:50,311
و شروع کردم به فکر
کردن در مورد زندگیم، و...
491
00:28:52,856 --> 00:28:54,190
رابطهها، و...
492
00:28:55,483 --> 00:28:57,986
اینکه با زندگیت یه کاری
برای کمک به دیگران بکنی، و...
493
00:28:58,069 --> 00:28:59,946
من هیچوقت مادر نشده بودم.
494
00:29:01,990 --> 00:29:04,617
و ناگهان،
495
00:29:05,660 --> 00:29:07,036
همه چیز خیلی واضح شد.
496
00:29:08,121 --> 00:29:10,373
من جوری که واقعاً
میخواستم زندگی نکرده بودم.
497
00:29:11,666 --> 00:29:15,295
حالا که دارم میمیرم،
بهش فکر میکنم و میفهمم...
498
00:29:16,212 --> 00:29:17,773
...نمیخوام اینطوری زندگی کنم.
499
00:29:17,797 --> 00:29:20,397
میخوام جور دیگهای زندگی
کنم. ولی دیگه خیلی دیره.
500
00:29:24,929 --> 00:29:28,433
مردم، باید برید عقبتر.
عقبتر برید. برید عقبتر.
501
00:29:28,516 --> 00:29:31,436
- برو کنار احمق!
- ازتون میخوام برید عقبتر.
502
00:29:33,521 --> 00:29:36,733
خلاصه من و اون افسر
از نردبونها رفتیم بالا.
503
00:29:37,609 --> 00:29:42,113
حالا باید اون رو از آوار
طبقهی هشتم بیارم پایین
504
00:29:42,697 --> 00:29:46,701
و سریع از این نردبون بیام
پایین، چون نمیخوام منفجر بشه.
505
00:29:51,539 --> 00:29:55,585
رفتم اونجا، و روی قسمت
شلیک این موشک «لاو»،
506
00:29:55,668 --> 00:29:57,587
علامتی بود که نشون میداد مسلح شده.
507
00:29:57,670 --> 00:29:59,672
واسه همین یه طناب دورش بستیم.
508
00:29:59,756 --> 00:30:01,674
و جعبه رو داریم میآریم پایین.
509
00:30:05,595 --> 00:30:07,013
همین کارو کردیم.
510
00:30:07,096 --> 00:30:08,473
{\an8}گذاشتیمش تو کامیون.
511
00:30:08,556 --> 00:30:13,394
{\an8}بردنش به محوطهی انفجار
بمبِ حومۀ شهر و آتیشش زدن.
512
00:30:16,648 --> 00:30:18,274
یه وسیلهی واقعی نبود.
513
00:30:18,358 --> 00:30:23,071
یه وسیلهی قلابی بود که قرار بود توی یه
عملیات ضربتی گمرک ازش استفاده کنن.
514
00:30:24,322 --> 00:30:26,407
و این خیلی اعصابخوردکن بود...
515
00:30:26,491 --> 00:30:29,661
...چون باعث اختلال توی عملیات نجات شد.
516
00:30:30,161 --> 00:30:33,122
این شد که بعدش تونستم
اجازه بدم مردم برگردن داخل.
517
00:30:33,706 --> 00:30:36,584
{\an8}همچنین میخوایم این خبر رو هم اعلام کنیم.
مأمورین اِی.تی.اِف (اداره اسلحه و مهمات) تأیید کردن...
518
00:30:36,668 --> 00:30:40,380
{\an8}...که اون وسیلهی انفجاری که
پیدا کردن و باعث فرار مردم شد،
519
00:30:40,463 --> 00:30:43,466
{\an8}یه وسیلهی آموزشی بوده که
تو دفتر اِی.تی.اِف پیدا شده،
520
00:30:43,550 --> 00:30:47,720
{\an8}که یکی از دفاتر میدانیشون توی
همین ساختمون در اوکلاهماسیتیه.
521
00:30:47,804 --> 00:30:49,597
هنوز آدمایی داخل هستن.
522
00:30:49,681 --> 00:30:53,231
تو این لحظه مطمئن نیستن که
بعضیهاشون هنوز زندهن یا نه.
523
00:30:53,977 --> 00:30:56,872
داشتم تو خیابون میدویدم که
رسیدم پای این ماشین آتشنشانی.
524
00:30:56,896 --> 00:31:00,650
مأمور ویژه «مت لاتسپایچ» رو
دیدم، و کاملاً معلوم بود که ناراحته.
525
00:31:00,733 --> 00:31:02,283
میگم: «مت، چه خبره؟»
526
00:31:02,360 --> 00:31:04,630
گفت: «یه نفر رو زنده
تو ساختمون جا گذاشتم.»
527
00:31:04,654 --> 00:31:07,615
ما فقط یه جورایی برگشتیم،
به ساختمون نگاه کردیم،
528
00:31:07,699 --> 00:31:09,242
و بعد هردومون راه افتادیم سمتش.
529
00:31:15,623 --> 00:31:16,916
کجاست؟
530
00:31:17,000 --> 00:31:19,252
گرد و خاک خیلی غلیظ بود،
531
00:31:19,335 --> 00:31:22,005
و میتونستی حس کنی ساختمون
هنوز داره تکون میخوره.
532
00:31:23,047 --> 00:31:24,299
و با خودم فکر میکردم،
533
00:31:25,508 --> 00:31:28,508
«کاش میتونستم یه بار دیگه به
بچههام بگم که دوستشون دارم.»
534
00:31:30,013 --> 00:31:31,347
چون تو اون لحظه...
535
00:31:36,561 --> 00:31:39,261
...مطمئن نبودم که قراره
از اونجا زنده بیرون بیایم.
536
00:31:44,110 --> 00:31:48,865
و بعد رسیدیم به جایی که «ایمی»
زیر این آوارها دفن شده بود.
537
00:31:49,365 --> 00:31:52,410
یه تیکه بتن بود که اینجوری افتاده بود،
538
00:31:53,286 --> 00:31:55,330
و ایمی هم درست این پایین بود،
539
00:31:57,624 --> 00:31:58,874
زیر تُنها آوار.
540
00:32:02,253 --> 00:32:06,215
بعد صدای مردهایی رو شنیدم،
و یکیشون دستم رو گرفت.
541
00:32:06,883 --> 00:32:07,883
گرفتمش.
542
00:32:09,135 --> 00:32:11,387
تونست دست یکی رو بگیره،
543
00:32:11,471 --> 00:32:12,931
و اون داشت سعی میکرد کارش رو انجام بده،
544
00:32:13,014 --> 00:32:18,186
برای همین دستش رو گذاشت روی پوتین
«مت»، و اون هم پوتین مت رو چسبیده بود.
545
00:32:19,145 --> 00:32:20,980
این دفعه دیگه ولش نمیکنم.
546
00:32:23,566 --> 00:32:26,361
مت و آتشنشانها شروع
کردن به دادن آوارها به من...
547
00:32:26,444 --> 00:32:28,994
...تا بدمشون به افسرای
پلیسی که همراهمون بودن.
548
00:32:30,406 --> 00:32:31,756
بعد کمکم دیدیمش.
549
00:32:31,824 --> 00:32:34,786
آدم باورش نمیشد: «آخه
چطور ممکنه هنوز زنده باشه؟»
550
00:32:37,038 --> 00:32:40,792
گیر کرده بودم، و همینطور که
داشتن آوارها رو از روم برمیداشتن،
551
00:32:41,292 --> 00:32:43,962
بهم گفتن که من هنوز روی صندلیم بودم،
552
00:32:44,462 --> 00:32:47,382
برعکس، زیر حدوداً سه متر آوار دفن شده بودم.
553
00:32:51,219 --> 00:32:52,887
بعد یهو گفتن:
554
00:32:52,971 --> 00:32:55,521
«تا سه میشماریم. احتمالاً دردت میآد.»
555
00:33:00,103 --> 00:33:04,649
و تا سه شمردن و کشیدن، و
من از زیر آوار بیرون اومدم.
556
00:33:06,234 --> 00:33:07,485
آره، همه جام درد میکرد.
557
00:33:07,568 --> 00:33:09,362
تکتک عصبهام زنده شده بودن، اما...
558
00:33:10,238 --> 00:33:11,447
اون مهم نبود.
559
00:33:13,449 --> 00:33:16,049
من رو از پشت ساختمون فدرال بیرون بردن.
560
00:33:17,078 --> 00:33:19,288
باورم نمیشد چی داشتم میدیدم.
561
00:33:21,207 --> 00:33:23,543
نمیدونستم جراحاتم چی هستن.
562
00:33:23,626 --> 00:33:27,630
از دوستام خبر نداشتم،
اما هیچوقت یادم نمیره...
563
00:33:29,507 --> 00:33:33,344
...اون لحظه رو که به آسمون نگاه میکردم
و اون نفسهای هوای تازه رو میکشیدم،
564
00:33:33,845 --> 00:33:36,764
و به خدا قول دادم که دیگه
هیچوقت مثل قبل زندگی نکنم.
565
00:33:39,065 --> 00:33:40,718
دو ساعت و بیست و هشت
دقیقه بعد از انفجار بمب
566
00:33:40,768 --> 00:33:43,330
هنوز ترس زیادی در مرکز
شهر اوکلاهماسیتی وجود داره،
567
00:33:43,354 --> 00:33:46,024
در حالی که مقامات سعی
دارن بفهمن کار کی بوده
568
00:33:46,107 --> 00:33:48,107
و چه چیزی ممکنه از کارشون باقی مونده باشه.
569
00:33:49,736 --> 00:33:53,072
اغلب موارد، پروندههای
بمبگذاری خیلی سختن...
570
00:33:53,156 --> 00:33:54,949
...چون شواهد و مدارک از بین میرن.
571
00:33:56,701 --> 00:34:01,247
باید یه منطقهای به وسعت تقریباً
ده بلوک ساختمانی رو بگردیم،
572
00:34:01,330 --> 00:34:04,250
و هر تیکه مدرکی رو که میتونیم جمع کنیم.
573
00:34:05,376 --> 00:34:08,212
از من پرسیدن که دوست
دارم کی برای کمک بیاد،
574
00:34:08,296 --> 00:34:12,300
{\an8}و من فکر کردم «دنی
کولسون» میتونه خیلی مفید باشه.
575
00:34:12,383 --> 00:34:14,677
{\an8}اون رئیس تیم رهایی گروگانها بود.
576
00:34:14,761 --> 00:34:18,431
{\an8}وقتی رسیدم، مستقیم رفتم به مرکز
فرماندهی تا با «ریکس» ملاقات کنم.
577
00:34:18,931 --> 00:34:21,642
و اون گفت: «تو مسئولیت
جمعآوری شواهد رو به عهده بگیر،
578
00:34:21,726 --> 00:34:23,644
و من هم تحقیقات رو اداره میکنم.»
579
00:34:24,145 --> 00:34:28,066
تیم واکنش به صحنه جرم رو فرستادیم
و شروع به جستجوی محل کردیم.
580
00:34:28,149 --> 00:34:31,027
صدها نفر داشتن روی صحنه کار میکردن،
581
00:34:31,110 --> 00:34:34,530
به همین خاطر میتونستیم تحقیقات
رو به صورت سیستماتیک پیش ببریم.
582
00:34:35,114 --> 00:34:38,714
{\an8}سازمانهای مجری قانون معتقدن که
یه بمب بوده، احتمالاً یه بمب ماشینی.
583
00:34:38,785 --> 00:34:39,970
{\an8}هنوز ثابت نشده.
584
00:34:39,994 --> 00:34:42,497
{\an8}هنوز پزشکی قانونی نظری نداده.
585
00:34:42,580 --> 00:34:44,665
چیزای زیادی رو زیر و رو کردیم.
586
00:34:44,749 --> 00:34:48,419
اما نکته کلیدی، دیفرانسیل اون کامیون بود.
587
00:34:49,253 --> 00:34:51,089
اولین مدرک کلیدی...
588
00:34:51,172 --> 00:34:54,467
{\an8}...یک بلوک اونورتر از
ساختمون فدرال پیدا شد،
589
00:34:54,550 --> 00:34:57,845
{\an8}جلوی یه مجتمع آپارتمانی
به اسم «ریجنسی تاورز».
590
00:34:57,929 --> 00:34:59,180
یه آقایی بیرون بوده.
591
00:34:59,263 --> 00:35:02,642
یه صدای چرخشی شنیده،
تقریباً شبیه صدای هلیکوپتر،
592
00:35:03,351 --> 00:35:07,063
و ناگهان، این اکسل عقب پرت
میشه و میخوره به یه ماشین.
593
00:35:07,146 --> 00:35:11,442
افبیآی اومد سراغ من چون ۱۶ سال
تو بخش سرقت خودرو کار کرده بودم.
594
00:35:11,526 --> 00:35:16,739
و وقتی اون محفظه اکسل رو
انقدر دور از خودِ ساختمون دیدم،
595
00:35:16,823 --> 00:35:21,160
مطمئن بودم که باید مال همون کامیونی
باشه که ساختمون رو منفجر کرده.
596
00:35:22,203 --> 00:35:24,956
انفجار انقدر شدید بود...
597
00:35:25,456 --> 00:35:27,556
...که باعث شد اکسل عقب اون کامیون...
598
00:35:27,583 --> 00:35:31,129
...که برای حمل بمب استفاده
شده بود، کنده بشه و پرت شه.
599
00:35:32,130 --> 00:35:34,257
فقط میتونستم آخرین شمارهش رو ببینم،
600
00:35:34,340 --> 00:35:39,262
و با یه ابزار شیمیایی و یه برس سیمی،
اونقدر تمیزش کردم تا به فلز خالص رسیدم،
601
00:35:39,345 --> 00:35:41,556
و بعد شماره رو از روی اکسل خوندم.
602
00:35:42,181 --> 00:35:43,850
و این یه سرنخ فوقالعاده بود.
603
00:35:43,933 --> 00:35:46,978
و من با «اداره ملی سرقت خودرو» تماس گرفتم،
604
00:35:47,061 --> 00:35:51,941
و به اون خانم گفتم: «میخوام این شمارهی محرمانه رو
به یه شماره شناسایی کامل خودرو (VIN) تبدیل کنی.»
605
00:35:53,442 --> 00:35:55,945
گفت: «این کامیون هنوز اجارهاش تموم نشده.»
606
00:35:56,612 --> 00:36:00,324
اون کامیون دو روز قبلش
607
00:36:00,408 --> 00:36:03,536
تو تعمیرگاه «الیوت» در جانکشن
سیتیِ کانزاس، اجاره شده بود.
608
00:36:08,082 --> 00:36:11,520
{\an8}روز بمبگذاری، من تو یه دفتر
تکنفره تو سالینای کانزاس بودم.
609
00:36:11,544 --> 00:36:13,939
{\an8}فکر میکردم کل دخالتم تو این
ماجرا اینه که از تلویزیون تماشاش کنم،
610
00:36:13,963 --> 00:36:16,275
{\an8}و حرص بخورم که کاری از دستم برنمیاد.
611
00:36:16,299 --> 00:36:18,902
اما بعد از ظهر، حدود
ساعت سه، یه تلفن بهم شد.
612
00:36:18,926 --> 00:36:22,026
بهم گفتن کامیون تو جانکشن
سیتیِ کانزاس اجاره شده.
613
00:36:22,054 --> 00:36:24,533
تا میتونی سریع خودتو
برسون اونجا، مدارک رو بردار،
614
00:36:24,557 --> 00:36:26,350
و برسونشون به آزمایشگاه.
615
00:36:26,434 --> 00:36:29,437
و وقتی داشتم مدارک اجاره رو
616
00:36:29,520 --> 00:36:31,147
از تعمیرگاه «الیوت» بررسی میکردم،
617
00:36:31,230 --> 00:36:33,858
دیدم اسمی که اجاره کننده استفاده کرده بود،
618
00:36:33,941 --> 00:36:34,942
{\an8}رابرت کلینگ بود.
619
00:36:37,570 --> 00:36:39,197
شروع کردیم به بازجویی از افراد
620
00:36:39,280 --> 00:36:40,948
تو تعمیرگاه الیوت.
621
00:36:41,032 --> 00:36:43,732
فهمیدم که فرصت این رو داریم
که چندتا چهرهنگاری انجام بدیم،
622
00:36:44,285 --> 00:36:46,412
و افبیآی بهم زنگ زد و گفت
623
00:36:46,495 --> 00:36:48,515
که یه طراح چهرهنگار رو سوار هواپیما کردن،
624
00:36:48,539 --> 00:36:50,875
و باید تا صبح اونجا باشن.
625
00:36:52,455 --> 00:36:55,709
هفت ساعت و بیست و
هشت دقیقه بعد از انفجار بمب
626
00:36:56,589 --> 00:36:59,675
رئیسجمهور کلینتون این واقعه رو
وضعیت اضطراری فدرال اعلام کرده.
627
00:36:59,759 --> 00:37:01,135
بحث بزرگی در گرفته بود
628
00:37:01,219 --> 00:37:04,430
سر اینکه آیا اطلاعات کامیون «رایدر»
(شرکت اجاره کامیون) رو منتشر کنیم یا نه.
629
00:37:04,513 --> 00:37:08,935
در نهایت، تصمیم گرفتیم که این کار
هزاران سرنخ بیربط ایجاد میکنه،
630
00:37:09,644 --> 00:37:11,938
پس اون اطلاعات رو پیش خودمون نگه داشتیم.
631
00:37:12,521 --> 00:37:14,982
{\an8}ما در حال حاضر هیچ فرضیهای
632
00:37:15,066 --> 00:37:19,362
{\an8}در مورد عاملین این بمبگذاری نداریم.
633
00:37:20,529 --> 00:37:25,284
{\an8}و صدها، و شایدم هزاران
سرنخ به دستمون رسیده
634
00:37:25,785 --> 00:37:29,789
{\an8}از افرادی که زنگ زدن تا کسایی
که ادعا میکنن شاهد عینی بودن.
635
00:37:29,872 --> 00:37:32,541
{\an8}تکتک این موارد خیلی جدی گرفته میشن.
636
00:37:33,376 --> 00:37:37,672
{\an8}ولی در این مقطع، نمیتونیم در مورد اینکه
چه کسی مسئول این کار بوده گمانهزنی کنیم.
637
00:37:37,755 --> 00:37:39,966
{\an8}قصدم این بود که به مردم آمریکا
638
00:37:40,049 --> 00:37:42,649
اطمینان بدم که این معما حل خواهد شد.
639
00:37:49,100 --> 00:37:50,977
آخرش رفتم به کلیسا.
640
00:37:51,769 --> 00:37:55,022
اونجا رو به عنوان مرکز اضطراری
آماده کرده بودن که همه برن و منتظر بمونن.
641
00:37:56,023 --> 00:37:57,483
همه خانوادهها اونجا بودن.
642
00:37:59,402 --> 00:38:01,612
هر کسی که یکی از عزیزانش
توی اون ساختمون بود.
643
00:38:07,285 --> 00:38:09,245
یادمه تونی اومد تو.
644
00:38:10,830 --> 00:38:11,956
و...
645
00:38:13,082 --> 00:38:15,543
تنها چیزی که... تنها
چیزی که یادمه چهرهاش بود.
646
00:38:15,626 --> 00:38:17,878
حتی نمیتونستیم حرف بزنیم.
647
00:38:17,962 --> 00:38:19,380
فقط همدیگه رو بغل کردیم.
648
00:38:22,633 --> 00:38:24,260
تا شب بشه،
649
00:38:24,343 --> 00:38:27,972
کارم این بود که با همهی اون پدر و
مادرهایی که اونجا بودن حرف بزنم،
650
00:38:28,055 --> 00:38:30,349
اونایی که از سرنوشت عزیزشون خبر نداشتن.
651
00:38:30,850 --> 00:38:32,786
حالا باید سری به رابین مارش بزنیم.
652
00:38:32,810 --> 00:38:34,395
اون با تعدادی از اعضای خانوادههاست
653
00:38:34,478 --> 00:38:38,482
که مثل خیلیهای دیگه،
منتظر خبر هستن. رابین؟
654
00:38:39,108 --> 00:38:41,444
{\an8}بله. در حال حاضر
خانوادهی کوپر کنار ما هستن.
655
00:38:41,527 --> 00:38:43,779
{\an8}یه عکس از آنتونیوی کوچولو داریم.
656
00:38:43,863 --> 00:38:45,448
{\an8}شش ماهشه.
657
00:38:46,490 --> 00:38:49,368
این همون نوزادیه که الان
همه داریم براش دعا میکنیم.
658
00:38:50,536 --> 00:38:54,290
{\an8}چیزی که شنیدیم اینه که احتمالاً یه بچه،
659
00:38:54,373 --> 00:38:58,085
{\an8}یه کودک ناشناس که هویتش معلوم
نشده، ممکنه بچه خانوادهی کوپر باشه.
660
00:38:58,169 --> 00:39:01,213
{\an8}خانم کوپر، شما مرکز شهر کار
میکنید. از صبحتون برامون بگید.
661
00:39:01,297 --> 00:39:05,676
{\an8}اینکه آنتونیو کوچولو رو به مهدکودک
میبردین یه کار همیشگی بود؟
662
00:39:06,927 --> 00:39:09,847
{\an8}بله، هر روز میبرمش اونجا و...
663
00:39:09,930 --> 00:39:13,559
{\an8}هر روز موقع ناهار میرم
میبینمش، و امروز نتونستم برم.
664
00:39:15,561 --> 00:39:18,111
یادمه اون شب اول، هوا خیلی سرد شد.
665
00:39:18,564 --> 00:39:20,691
دما خیلی پایین اومد.
666
00:39:22,735 --> 00:39:26,614
بارون شروع به باریدن کرد، و من فقط
با خودم میگفتم: «خدایا، لطفاً نذار بچهم...
667
00:39:26,697 --> 00:39:29,658
...تو اون ساختمون باشه، سرد و گرسنه، و...
668
00:39:31,118 --> 00:39:32,370
...و زخمی.»
669
00:39:32,453 --> 00:39:34,372
بدترین شب عمرم بود.
670
00:39:39,085 --> 00:39:42,647
{\an8}آخرین چیزی که هر کسی اینجا بهش نیاز
داشت، الان داره اتفاق میفته، و اون بارونه.
671
00:39:42,671 --> 00:39:45,841
{\an8}اما میتونید پشت سر من این
صحنهی وهمانگیز رو ببینید.
672
00:39:45,925 --> 00:39:47,775
تلاشها برای نجات امشب هم ادامه داره،
673
00:39:47,802 --> 00:39:51,180
و در حالی که امیدوارن که
بتونن بازماندهها رو پیدا کنن،
674
00:39:51,263 --> 00:39:55,601
{\an8}یه خانم که کل روز رو صرف بیرون
کشیدن قربانیها از زیر آوار کرده بود،
675
00:39:55,684 --> 00:39:59,313
{\an8}گفت که میترسه آمار
تلفات به صدها نفر برسه.
676
00:40:05,665 --> 00:40:07,558
یک روز بعد از انفجار بمب
677
00:40:09,657 --> 00:40:12,844
امروز صبح تو اوکلاهماسیتی
یه داستان با پایان خوش داریم.
678
00:40:12,868 --> 00:40:15,454
داستان اِیمی پتی، که پنج ساعت
679
00:40:15,538 --> 00:40:18,874
تو آوار ساختمون «مورا» گیر افتاده
بود تا اینکه بالاخره نجات پیدا کرد.
680
00:40:18,958 --> 00:40:20,977
امروز صبح، اون در بیمارستان
«پرزبیتری» (Presbyterian) بستریه
681
00:40:21,001 --> 00:40:22,253
در اوکلاهماسیتی.
682
00:40:22,336 --> 00:40:23,504
حالتون چطوره؟
683
00:40:24,213 --> 00:40:26,757
{\an8}کوفتهام، ولی خیلی خوششانسم که زندهام.
684
00:40:26,841 --> 00:40:29,291
{\an8}پزشکها در مورد وضعیتتون چی میگن؟
685
00:40:30,052 --> 00:40:34,557
خب، فقط یه کم کوفته خواهم
بود، و یه بریدگی بزرگ رو پام دارم.
686
00:40:35,141 --> 00:40:36,183
ولی خوب میشم.
687
00:40:38,185 --> 00:40:43,983
تلفن بیوقفه زنگ میخورد،
688
00:40:44,066 --> 00:40:46,652
خانوادههای همکارام بودن
689
00:40:46,735 --> 00:40:48,988
که زنگ میزدن بپرسن آیا من...
690
00:40:50,364 --> 00:40:53,659
...اون شخص رو اون روز سر
کار دیدم؟ میدونستم چی تنش بود؟
691
00:40:56,036 --> 00:40:57,872
و من یادم نمیاد.
692
00:41:00,833 --> 00:41:02,334
امیدوارم پیداشون کنن.
693
00:41:02,418 --> 00:41:04,545
امیدوارم پیداشون کنن، و زنده باشن.
694
00:41:18,142 --> 00:41:20,269
نوزدهم آوریل روز وحشتناکی بود،
695
00:41:21,061 --> 00:41:25,483
{\an8}و بیستم آوریل لحظهای بود که مردم...
696
00:41:27,234 --> 00:41:28,277
{\an8}...دور هم جمع شدن.
697
00:41:30,488 --> 00:41:34,074
مردم غذا میاوردن. مردم
همهجور چیزی میاوردن.
698
00:41:34,575 --> 00:41:38,078
{\an8}میتونید از این تابلو ببینید.
مردم برای کمک صف کشیدن.
699
00:41:38,162 --> 00:41:40,122
{\an8}با اینکه با هم اختلاف نظر داریم،
700
00:41:40,206 --> 00:41:43,417
{\an8}حداقل میتونیم برای کمک
به کسی، کنار هم باشیم.
701
00:41:46,378 --> 00:41:50,716
کمکم میدیدی که در
برابر این عمل جنونآمیز
702
00:41:50,799 --> 00:41:52,801
و وحشتناک،
703
00:41:53,636 --> 00:41:56,555
صدها و در نهایت هزاران
704
00:41:57,056 --> 00:41:58,474
حرکت محبتآمیز وجود داشت.
705
00:41:58,557 --> 00:42:02,269
از آدمهایی که دست یاری دراز کردن
و سعی کردن اوضاع رو بهتر کنن.
706
00:42:03,521 --> 00:42:06,232
یه مرکز خرید داخل
محوطهی ما راه انداخته بودن.
707
00:42:06,315 --> 00:42:08,251
اگه چکمه نداشتی، بهت چکمه میدادن.
708
00:42:08,275 --> 00:42:11,379
اگه چیزی میخواستی بخوری،
داشتن. یه پاپاسی هم قبول نمیکردن.
709
00:42:11,403 --> 00:42:14,156
{\an8}مردم اوکلاهما فوقالعاده بودن.
710
00:42:14,240 --> 00:42:16,283
فکر کنم همون چیزی بود
که باعث شد همه سرپا بمونن.
711
00:42:24,917 --> 00:42:26,335
چهرهنگار رسید...
712
00:42:26,418 --> 00:42:28,568
{\an8}و شروع کرد به کار
کردن با اون سه تا شاهد...
713
00:42:28,629 --> 00:42:29,922
{\an8}از تعمیرگاه «اِلیوت».
714
00:42:34,093 --> 00:42:37,513
غافلگیر شده بود چون
شاهد اول داشت مشخصات...
715
00:42:37,596 --> 00:42:40,116
...یه مرد سفیدپوست رو میداد
که قیافهاش به ارتشیها میخورد.
716
00:42:40,140 --> 00:42:41,767
نه یه مرد خاورمیانهای.
717
00:42:43,352 --> 00:42:45,396
و ساعت هفت شده بود.
718
00:42:45,479 --> 00:42:46,855
ما دوتا طرح چهره داشتیم.
719
00:42:46,939 --> 00:42:49,191
جان دوی (هویت نامعلوم) شماره
یک و اون یکی، جان دوی شماره دو.
720
00:42:52,069 --> 00:42:57,908
بعدش تیمهایی از مأمورها رو فرستادم که برن و یه
پرسوجوی میدانی توی منطقه «جانکشن سیتی» انجام بدن،
721
00:42:57,992 --> 00:43:00,470
تا ببینن کسی این دو نفر رو دیده یا نه.
722
00:43:00,494 --> 00:43:02,472
کامیون «رایدر» (شرکت اجاره
کامیون) یا یه کامیون بزرگ...
723
00:43:02,496 --> 00:43:03,747
ایست بازرسی راه انداختیم.
724
00:43:03,831 --> 00:43:06,959
با هر کسی که ممکن بود
کامیون رایدر رو دیده باشه...
725
00:43:07,042 --> 00:43:10,129
...یا فرد مشکوکی رو توی اون منطقه
در حال فعالیت دیده باشه، مصاحبه کردیم.
726
00:43:13,424 --> 00:43:15,926
{\an8}اون روز صبح، به دفتر منشی دادگاه زنگ زدم.
727
00:43:17,386 --> 00:43:20,347
{\an8}داشتم سعی میکردم تیموتی
مکوی رو همون روز بیارم دادگاه.
728
00:43:21,223 --> 00:43:25,644
اونا هم گفتن: «امروز نمیتونیم بیاریمش.
سرمون شلوغه.» منم گفتم: «باشه.»
729
00:43:27,187 --> 00:43:29,137
تیموتی مکوی رو یه روز دیگه هم نگه داشتیم.
730
00:43:31,025 --> 00:43:33,652
حالتون چطوره؟ داریم در مورد یه تحقیق...
731
00:43:33,736 --> 00:43:35,613
...در مورد بمبگذاری
اوکلاهماسیتی کار میکنیم.
732
00:43:35,696 --> 00:43:39,366
{\an8}مأمورها کپیهایی از چهرهنگاری
رو برداشتن و به رستورانها،
733
00:43:39,450 --> 00:43:42,328
فروشگاههای لوازم یدکی و هتلها رفتن.
734
00:43:42,411 --> 00:43:45,164
مأمورهای افبیآی واقعاً
مغازه به مغازه میرفتن،
735
00:43:45,247 --> 00:43:48,667
و میپرسیدن: «اینا رو دیدین؟
این آدمها رو میشناسین؟»
736
00:43:48,751 --> 00:43:51,545
تو چهار ساعت، کلی از
کسبوکارها رو پوشش دادن.
737
00:43:51,629 --> 00:43:53,380
و بعد خیلی خوششانس بودیم...
738
00:43:53,464 --> 00:43:56,467
...که یه تیم رفت داخل هتل «دریملند»،
739
00:43:56,550 --> 00:43:58,761
و با صاحبش، لیا مکگاون، صحبت کرد.
740
00:43:59,386 --> 00:44:02,949
وقتی ازش پرسید: «اخیراً کسی رو اینجا
داشتین که کامیون «رایدر» داشته باشه؟»
741
00:44:02,973 --> 00:44:05,059
اونم گفت: «راستش رو بخواین، آره.»
742
00:44:05,142 --> 00:44:09,938
چهرهنگاریای رو که تو تعمیرگاه
«اِلیوت» کشیده شده بود نشونش میدیم،
743
00:44:10,022 --> 00:44:12,816
و میگه: «آره، خیلی شبیه همون کسیه...
744
00:44:12,900 --> 00:44:15,152
...که اینجا بود و کامیون رایدر داشت.»
745
00:44:15,235 --> 00:44:18,072
تصویر کلی آقای مکوی بود.
746
00:44:18,739 --> 00:44:21,575
و اونا یه نگاهی به من انداختن و گفتن:
«مکوی؟» انگار که دارم دروغ میگم.
747
00:44:21,659 --> 00:44:24,078
من دروغ نمیگفتم. اونجا
اسمش رو آقای مکوی نوشته بود.
748
00:44:24,703 --> 00:44:27,303
این اولین باری بود که
اسم تیم مکوی رو میشنیدیم.
749
00:44:28,374 --> 00:44:31,919
{\an8}پرسیدم: «کسی جستجوی آفلاین انسیآیسی
(پایگاه داده ملی جرایم) رو انجام داده؟»
750
00:44:32,002 --> 00:44:35,673
انسیآیسی پایگاه دادهی همهی
بازداشتهاییه که تو کشور انجام شده.
751
00:44:37,675 --> 00:44:42,179
سال ۱۹۹۵، نوارهای کامپیوتری
واقعی وجود داشت که بهت میگفت...
752
00:44:42,262 --> 00:44:44,682
...یه نفر توسط پلیس کنار زده شده یا نه.
753
00:44:44,765 --> 00:44:48,165
بهت میگفت کجا و کی کنار زده شده.
754
00:44:48,852 --> 00:44:52,189
اما اگه اطلاعاتی از اون
دادههای آفلاین میخواستی،
755
00:44:52,272 --> 00:44:56,485
باید از کامپیوتر میخواستی
که این اسم رو پیدا کنه.
756
00:44:58,612 --> 00:45:01,018
بعد یه نوار میذاشتی، جستجو میکرد.
757
00:45:01,115 --> 00:45:03,450
درش میآوردی، یکی دیگه
میذاشتی، جستجو میکرد.
758
00:45:04,243 --> 00:45:05,703
انگار همه چی تو دورِ آهسته بود.
759
00:45:08,330 --> 00:45:10,833
همزمان، سوابق تلفن رو هم چک کردیم.
760
00:45:11,834 --> 00:45:17,840
هر تماسی که از اتاق ۲۵ متل «دریملند» گرفته
شده بود، همون اتاقی که مکوی اجاره کرده بود.
761
00:45:19,633 --> 00:45:23,929
شبِ شنبه، به یه رستوران محلی زنگ زده بود،
762
00:45:24,012 --> 00:45:28,684
جایی که سفارشی به اسم
رابرت کلینگ ثبت شده بود.
763
00:45:29,685 --> 00:45:33,814
ما میدونیم که رابرت کلینگ همون اسمیه
که برای اجاره کامیون رایدر استفاده شده بود.
764
00:45:34,314 --> 00:45:38,277
پس حالا میدونیم که یا تیموتی
مکوی خودِ رابرت کلینگه،
765
00:45:38,360 --> 00:45:41,113
یا با یه رابرت کلینگ در ارتباطه.
766
00:45:42,281 --> 00:45:47,327
حداقل روی یکی از توطئهگرهای
این بمبگذاری متمرکز شدیم.
767
00:45:49,291 --> 00:45:52,111
سی و یک ساعت بعد از انفجار بمب
768
00:45:58,547 --> 00:46:00,883
{\an8}بازرسان خودرویی را شناسایی کردهاند...
769
00:46:01,550 --> 00:46:04,511
{\an8}که در ارتباط با حملهی دیروز
مورد استفاده قرار گرفته...
770
00:46:05,179 --> 00:46:07,473
...به ساختمان فدرال در اوکلاهماسیتی.
771
00:46:08,849 --> 00:46:11,059
تحقیقات بیشتر مشخص کرده است...
772
00:46:11,143 --> 00:46:14,730
...که دو مرد سفیدپوست با
این خودرو در ارتباط بودهاند.
773
00:46:16,690 --> 00:46:19,651
چهرهنگاری ترکیبی این
دو مرد آماده شده است.
774
00:46:20,736 --> 00:46:22,863
هرکس اطلاعاتی درباره این دو مرد دارد...
775
00:46:22,946 --> 00:46:26,116
...باید فوراً آن را در اختیار
نزدیکترین دفتر افبیآی قرار دهد.
776
00:46:26,867 --> 00:46:29,286
وقتی چهرهنگاریها رو دیدیم، مخم سوت کشید.
777
00:46:29,995 --> 00:46:31,789
{\an8}شبیه دوتا دهاتی بودن!
778
00:46:31,872 --> 00:46:34,601
{\an8}انگار دنبالشونن که یه
کامیون آبجو رو دزدیدن.
779
00:46:34,625 --> 00:46:36,376
{\an8}اینا اصلاً به اون آدمهایی نمیخوردن...
780
00:46:36,460 --> 00:46:39,755
...که فکر کنی مغز متفکر
این انفجار عظیم باشن.
781
00:46:39,838 --> 00:46:42,716
و فکر کنم ما دلمون میخواست فکر
کنیم یکی دیگه این کار رو با ما کرده.
782
00:46:42,800 --> 00:46:45,594
و باز هم، میچ و جنیفر، عجب تغییر بزرگی،
783
00:46:45,677 --> 00:46:47,137
نسبت به زمانی که تمام جوسازیها،
784
00:46:47,221 --> 00:46:50,283
و برداشتها به سمت بنیادگرایان اسلامی بود،
785
00:46:50,307 --> 00:46:54,603
و حالا، ناگهان، تمرکز
توجهات برگشته روی «ویکو»
786
00:46:54,686 --> 00:46:57,147
تمرکز برگشته روی تروریسم داخلی...
787
00:46:57,231 --> 00:46:59,042
به جای تروریسم بینالمللی.
788
00:46:59,066 --> 00:47:02,319
و متوجه میشی که...
789
00:47:02,402 --> 00:47:05,197
وای... اینا که از خودمونن.
790
00:47:11,541 --> 00:47:13,661
دو روز بعد از انفجار بمب
791
00:47:13,914 --> 00:47:15,290
اندوه همچنان عظیم است،
792
00:47:15,374 --> 00:47:18,168
{\an8}و اینجا در اوکلاهماسیتی
ساعت به ساعت بیشتر میشود.
793
00:47:18,252 --> 00:47:21,397
{\an8}خشم نیز همینطور. این را از مردمی
میشنویم که با کانال ما تماس میگیرند.
794
00:47:21,421 --> 00:47:23,799
بیایید به اطلاعات مظنون
نگاهی بیندازیم که...
795
00:47:23,882 --> 00:47:25,884
...دیروز بعد از ظهر
توسط افبیآی منتشر شد.
796
00:47:26,385 --> 00:47:29,638
اول از همه، رسانهها از یک مرد سفیدپوست
با قد حدوداً ۱۷۸ سانتیمتر رونمایی کردند.
797
00:47:29,735 --> 00:47:33,002
جالبه، وقتی توی سلول بودم، این
مشخصات رو از چهرهنگاری دادن
798
00:47:35,893 --> 00:47:40,846
یکی از بچههای اونجا به شوخی
گفت: "هی، تو تازه واردی!
799
00:47:40,954 --> 00:47:44,086
و منم گفتم: «آره، ولی به
این توضیحات گوش کن.
800
00:47:44,180 --> 00:47:46,646
اینکه من نیستم. من قدم ۱۸۸ سانته... و
ما همینجوری به شوخی کردن ادامه دادیم.
801
00:47:46,813 --> 00:47:50,465
و بعد، آنها هم دربست قبول کردند
که من با مشخصات جور در نمیآیم.
802
00:47:50,490 --> 00:47:53,569
و بعد، شکشون همونجا از بین رفت.
803
00:48:03,547 --> 00:48:05,997
فردا صبح پا میشم، میام به ستاد فرماندهی.
804
00:48:06,049 --> 00:48:09,136
همه هیجانزدهان و منم
اینجوریم که «چه خبر شده؟»
805
00:48:09,928 --> 00:48:12,014
والت لامار میاد تو دفترم...
806
00:48:12,097 --> 00:48:14,200
...و میگه: «رئیس، باورت نمیشه.»
807
00:48:14,224 --> 00:48:17,728
«تیموتی مکوی تو «پِری»، اوکلاهما،
808
00:48:17,811 --> 00:48:20,022
حدود یک ساعت بعد از بمبگذاری دستگیر شده.»
809
00:48:21,440 --> 00:48:24,818
نزدیکای ظهر، یه تلفن از افبیآی داشتم،
810
00:48:24,902 --> 00:48:27,738
و میخواستن بدونن تیم
مکوی هنوز تو بازداشته یا نه.
811
00:48:28,447 --> 00:48:29,615
منم گفتم،
812
00:48:29,698 --> 00:48:32,200
{\an8}«مکوی رو بردن دادگاه،»
813
00:48:32,284 --> 00:48:35,454
{\an8}«و همین الان که داریم حرف
میزنیم جلوی قاضی وایستاده.»
814
00:48:36,330 --> 00:48:39,833
اون ۳۵، ۴۵ دقیقه مونده
بود که آزاد بشه و بره.
815
00:48:41,418 --> 00:48:42,836
اون شاهمهرهایه...
816
00:48:42,920 --> 00:48:45,672
...که قراره کل این
تحقیقات رو به هم وصل کنه.
817
00:48:45,756 --> 00:48:48,091
من به «دنی» دستور دادم بره پِری
818
00:48:48,175 --> 00:48:52,179
و آمادهی انتقال مکوی
به اوکلاهاما سیتی بشه.
819
00:48:52,262 --> 00:48:53,722
گفت: «دنی، برو بیارش.»
820
00:48:59,978 --> 00:49:02,022
کمکم خبر به گوشمون
رسید که یه نفر دستگیر شده،
821
00:49:02,105 --> 00:49:05,605
{\an8}و اون شخص تو دادگاه بخش
نوبِل تو شهر پری، اوکلاهاما، است.
822
00:49:07,778 --> 00:49:11,323
واسه همین من و فیلمبردار
سوار ماشین شدیم و رفتیم پری.
823
00:49:15,243 --> 00:49:18,789
{\an8}یک گزارش ویژه داریم از CBS،
مبنی بر احتمال دستگیری یک نفر.
824
00:49:18,872 --> 00:49:20,922
{\an8}ببینیم میتونیم همین الان
ارتباط برقرار کنیم یا نه.
825
00:49:20,958 --> 00:49:25,837
{\an8}به ما خبر دادن که یه مظنون، یک
شخص در پری، اوکلاهاما، دستگیر شده،
826
00:49:25,921 --> 00:49:28,590
{\an8}که مشخصاتش با یکی از مظنونها تطابق داره،
827
00:49:28,674 --> 00:49:31,343
همون چهرهنگاریای که دیروز منتشر شد.
828
00:49:32,219 --> 00:49:34,721
{\an8}بعدش، همزمان با قضیهی پری،
829
00:49:34,805 --> 00:49:37,724
{\an8}خبردار شدیم که تو دِکِر، میشیگان
هم عملیات یورش در جریانه.
830
00:49:38,934 --> 00:49:41,478
چون تو برگهی ثبت مشخصاتش تو بازداشتگاه،
831
00:49:41,561 --> 00:49:45,649
مکوی آدرس خونهش رو
یه آدرس تو دِکِر داده بود.
832
00:49:46,316 --> 00:49:48,443
و تو متل دریملند هم،
833
00:49:48,527 --> 00:49:52,489
تیموتی مکوی همون آدرس تو
میشیگان رو استفاده کرده بود.
834
00:49:53,031 --> 00:49:57,160
پس یه نفر تو اون خونه
مستقیماً با خود بمب در ارتباطه.
835
00:49:57,744 --> 00:50:00,664
این خبر خیلی سریع تو
رسانههای سراسری پخش شد.
836
00:50:00,747 --> 00:50:04,126
{\an8}مقامات تونستن محل یه مظنون
احتمالی رو تو یه خونه پیدا کنن
837
00:50:04,209 --> 00:50:05,127
{\an8}تو یه منطقهی روستایی
838
00:50:05,210 --> 00:50:10,257
{\an8}و الان توسط مقامات فدرال،
محلی و ایالتی محاصره شده.
839
00:50:10,340 --> 00:50:13,385
{\an8}تو اتاق خبر همهجا تلویزیون
روشنه، و سرتو که بلند میکنی،
840
00:50:13,468 --> 00:50:17,264
{\an8}تصاویر زندهای از یه خونهی
روستایی تو دِکِر، میشیگان میبینی،
841
00:50:17,347 --> 00:50:19,349
{\an8}که داره توش عملیات انجام میشه.
842
00:50:19,433 --> 00:50:23,854
{\an8}متوجه میشیم که اون خونه مال
شخصی به اسم «جیمز نیکولز»ـه،
843
00:50:23,937 --> 00:50:27,441
{\an8}و یه برادر به اسم «تری نیکولز»
هم داره که اونم همونجا زندگی میکنه.
844
00:50:27,524 --> 00:50:29,943
{\an8}ممکنه تو این خونه یا ساختمون پشتی...
845
00:50:30,027 --> 00:50:34,698
{\an8}...یه «جری لین نیکولز»، یا یه
«جیمز داگلاس نیکولز»، چند تا برادر،
846
00:50:34,781 --> 00:50:37,492
{\an8}یکیشون، هر دوشون، یا چند تا
از اعضای خونوادهشون باشن.
847
00:50:37,576 --> 00:50:42,205
و اینها دو مظنون احتمالی
بمبگذاری اوکلاهاما سیتی هستن.
848
00:50:42,289 --> 00:50:44,892
ببینید، این ارتباط ماجراست با دِکِرِ میشیگان.
849
00:50:44,916 --> 00:50:47,016
و همچنین اسم مردی که...
850
00:50:47,044 --> 00:50:50,255
...در پریِ اوکلاهاما دستگیر شده رو
هم فهمیدیم. شخصی به نام تیموتی مکوی.
851
00:50:50,338 --> 00:50:53,842
این همون کسیه که امروز تو
پری، اوکلاهاما، دستگیر شد.
852
00:50:53,925 --> 00:50:57,220
ما خونه رو محاصره کردیم، و همه
چی داشت از تلویزیون ملی پخش میشد،
853
00:50:57,304 --> 00:51:00,557
{\an8}برای همین شرایط فوقالعاده خطرناک بود.
854
00:51:00,640 --> 00:51:03,351
{\an8}دارن میرن تو خونه. وارد خونه میشن.
855
00:51:03,435 --> 00:51:06,146
{\an8}شما احتمالاً حتی بهتر از من هم میبینید.
856
00:51:07,606 --> 00:51:09,858
{\an8}به نظر میاد دارن وارد خونه میشن.
857
00:51:09,941 --> 00:51:15,072
{\an8}افبیآی وارد خونهی دِکِر
شد، ولی کسی رو پیدا نکردن.
858
00:51:19,868 --> 00:51:23,097
{\an8}در حال حاضر میخوایم ارتباط مستقیم
برقرار کنیم با پری، اوکلاهاما، با رابین مارش.
859
00:51:23,121 --> 00:51:24,122
{\an8}رابین.
860
00:51:24,206 --> 00:51:26,806
{\an8}در همون حین، وقتی داشتیم
از اونجا گزارش زنده میرفتیم،
861
00:51:26,875 --> 00:51:29,544
آدمهای بیشتری جمع شدن، و
من یه نگاهی به دور و برم انداختم،
862
00:51:29,628 --> 00:51:31,481
و دیدم هزاران نفر اونجان.
863
00:51:31,505 --> 00:51:34,132
و رسانههایی از سراسر جهان...
864
00:51:34,216 --> 00:51:35,884
...تو این شهر کوچیکِ اوکلاهاما جمع شدن.
865
00:51:35,967 --> 00:51:39,805
{\an8}و دارید میبینید که چندتا
مأمور لباس شخصی وارد...
866
00:51:39,888 --> 00:51:41,389
{\an8}...بازداشتگاه بخش نوبل میشن.
867
00:51:41,473 --> 00:51:44,035
{\an8}همین الان پلیس بزرگراه
اوکلاهاما اونا رو رسوند.
868
00:51:44,059 --> 00:51:46,228
{\an8}مکوی خیلی نزدیک بود که آزاد بشه.
869
00:51:46,311 --> 00:51:47,813
{\an8}قرار بود از اونجا بره.
870
00:51:47,896 --> 00:51:50,565
{\an8}ولی شانس آوردیم که قبل از آزادیش رسیدیم.
871
00:51:50,649 --> 00:51:53,944
{\an8}اگه تیموتی مکوی رو تو
اون لحظه پیدا نکرده بودیم،
872
00:51:54,027 --> 00:51:57,489
وضع فوقالعاده عذابآور میشد...
873
00:51:57,572 --> 00:51:58,949
...برای تمام کسانی که درگیر بودن.
874
00:52:00,200 --> 00:52:02,619
{\an8}یادمه داشتم از پلهها میرفتم بالا،
875
00:52:02,702 --> 00:52:05,056
{\an8}و یه آقایی اونجا بود با کلاه کابویی.
876
00:52:05,080 --> 00:52:07,350
{\an8}اومد جلو و گفت: «شماها از افبیآی هستین؟»
877
00:52:07,374 --> 00:52:08,458
گفتم: «بله، قربان.»
878
00:52:08,542 --> 00:52:10,728
گفت: «اگه سر مدارک به مشکل خوردین،»
879
00:52:10,752 --> 00:52:13,255
{\an8}«این پسره رو از در پشتی بفرستین
بیرون، ما خودمون حسابشو میرسیم.»
880
00:52:13,755 --> 00:52:16,675
{\an8}تنش خیلی بالا بود. این
جمعیت میخواست ببینتش.
881
00:52:17,342 --> 00:52:20,442
باید از جلو ولش کنن بیرون،
تا همه دلی از عزا دربیارن.
882
00:52:20,762 --> 00:52:23,056
{\an8}اگه مقصرن، اون حرومزادهها رو بکشید.
883
00:52:23,140 --> 00:52:24,740
- برو جلوی دوربین بگو.
- بکشیدش.
884
00:52:25,433 --> 00:52:27,853
- بکشیدش.
- منم میگم باید بکشنش.
885
00:52:28,520 --> 00:52:32,941
سرمو که بلند میکنم، میبینم یه تیم SWAT (پلیس
ویژه) بالای ساختمون دادگاه بخش نوبل مستقر شده.
886
00:52:33,024 --> 00:52:36,319
همش با خودم میگفتم: «باید
این یارو رو از اینجا ببرن.»
887
00:52:37,112 --> 00:52:41,324
من واقعاً نگران بودم یه آدم
بدی بخواد بگیردش یا بکشدش.
888
00:52:41,408 --> 00:52:43,785
یعنی اگه عضو یه سازمانی باشه،
889
00:52:43,869 --> 00:52:46,681
اگه من رئیس اونجا بودم، اولین
کسی که میکشتم خود اون بود.
890
00:52:46,705 --> 00:52:48,582
نمیخوام دهنلقی کنه و همهچیو لو بده.
891
00:52:50,292 --> 00:52:54,296
ما فقط منتظر بودیم و منتظر.
هیجان خیلی بالا گرفته بود.
892
00:52:56,464 --> 00:52:59,364
اولین باری که مکوی رو دیدم،
شبیه همون چهرهنگاری بود.
893
00:52:59,831 --> 00:53:01,611
اون گفت، میدونی واسه چی ما اینجاییم؟
894
00:53:01,723 --> 00:53:05,270
منم گفتم، آره ، فکر کنم
واسه اون قضیه اوکلاهماسیتی.
895
00:53:05,447 --> 00:53:07,887
منم اینجوری بودم که، از
اینجا به بعدش، من وکیل میخوام
896
00:53:08,185 --> 00:53:10,312
وظیفهی منه که از مکوی محافظت کنم.
897
00:53:10,395 --> 00:53:13,481
دلم نمیخواد ازش محافظت کنم، ولی کارمه.
898
00:53:13,828 --> 00:53:16,895
گفتم: خب، میتونم یه جلیقه داشته
باشم؟ میشه یه جلیقه ضدگلوله بگیرم؟
899
00:53:17,241 --> 00:53:19,028
اگه قراره گلولهای بخورم،
میخورم دیگه، اما...
900
00:53:19,101 --> 00:53:21,014
دوباره میپرسم: قراره یه جلیقه بگیرم؟
901
00:53:21,340 --> 00:53:23,107
و اونا هم گفتن: نه
902
00:53:23,165 --> 00:53:25,552
منم گفتم: خب، کفشی چیزی به ما نمیدید؟
903
00:53:25,886 --> 00:53:27,679
و اونا هم گفتن: هیچ کفشی بهت نمیدن
904
00:53:30,874 --> 00:53:31,874
ممنونم.
905
00:53:56,488 --> 00:53:59,701
سخت بود که حرفای تکتک رو تشخیص بدم
چون همهشون همزمان داد میزدن، درسته؟
906
00:54:00,043 --> 00:54:01,596
ولی من یکیشو قشنگ یادمه.
907
00:54:01,627 --> 00:54:05,300
شنیدم که میگفت: اینجا رو نگاه کن
حرومزاده بچهکش. تو چشمام نگاه کن.
908
00:54:05,520 --> 00:54:06,767
فوری با خودم فکر کردم...
909
00:54:06,792 --> 00:54:09,053
داغ نگاه کردن به اونجا رو دلت میذارم.
910
00:54:10,956 --> 00:54:13,375
آقای مکوی همین الان با سرعت دور شد،
911
00:54:13,458 --> 00:54:16,962
از دادگاه بخش نوبل در
شهر کوچک پریِ اوکلاهاما.
912
00:54:17,462 --> 00:54:20,840
اون رو به خاطر تخلف رانندگی
و حمل سلاح به اینجا آورده بودن،
913
00:54:20,924 --> 00:54:24,427
ولی دادستان و قاضی اینجا
نمیدونستن این مرد کیه.
914
00:54:24,511 --> 00:54:28,074
{\an8}به خاطر کارهای دیگهای که من و قاضی
داشتیم، مجبور شدیم تا امروز صبح صبر کنیم.
915
00:54:28,098 --> 00:54:31,911
{\an8}ما تمام روز داشتیم میگفتیم، تو اکثر موارد،
این یارو باید دیروز وثیقه میذاشت و میرفت.
916
00:54:31,935 --> 00:54:35,438
{\an8}- الان چه حسی در این مورد دارید؟
- اِ... خدا هوامونو داشت.
917
00:54:37,774 --> 00:54:41,152
{\an8}همزمان، افبیآی هم شروع
کرد به جمعآوری مدارک.
918
00:54:41,236 --> 00:54:44,364
{\an8}توی خونهی جیمز نیکولز و برادرش، تِری بود.
919
00:54:44,447 --> 00:54:46,908
{\an8}برادران نیکولز بهشدت ضد دولت هستن.
920
00:54:46,992 --> 00:54:49,692
{\an8}به سیستم حکومتی ما و
بانکهامون اعتقادی ندارن.
921
00:54:49,744 --> 00:54:52,330
{\an8}سرشار از این نفرت نسبت به دولت هستن.
922
00:54:52,914 --> 00:54:55,166
اطلاعات زیادی در مورد
تری نیکولز به دست آوردیم،
923
00:54:55,250 --> 00:54:59,212
که یکی از نزدیکترین
همدستهای تیموتی مکوی بود.
924
00:54:59,296 --> 00:55:01,298
افبیآی خیلی زود فهمید...
925
00:55:01,381 --> 00:55:04,551
...که این یارو، تیم مکوی،
مدتی اونجا زندگی میکرده،
926
00:55:04,634 --> 00:55:07,137
و رفیق دوران سربازی تری نیکولز بوده.
927
00:55:08,805 --> 00:55:10,348
{\an8}و ما یه عکس دستهجمعی پیدا کردیم...
928
00:55:10,432 --> 00:55:14,269
{\an8}که هم تری نیکولز و هم تیم
مکوی توی اون عکس بودن.
929
00:55:14,894 --> 00:55:17,647
از اون لحظه به بعد،
تمام حواسم رو گذاشتم...
930
00:55:17,731 --> 00:55:20,483
...روی اینکه بفهمم تری
نیکولز ممکنه کجا باشه.
931
00:55:21,192 --> 00:55:26,156
از همسر سابق تری نیکولز
به اسم لانا پادیلا مطلع شدیم.
932
00:55:27,073 --> 00:55:30,744
لانا پادیلا بهمون گفت که تِری الان
تو هرینگتونِ کانزاس زندگی میکنه.
933
00:55:31,494 --> 00:55:33,788
هرینگتون فقط یه مسیر کوتاه فاصله داره...
934
00:55:33,872 --> 00:55:36,892
...از جایی که کامیون رایدر توی
جانکشن سیتیِ کانزاس کرایه شده بود.
935
00:55:36,916 --> 00:55:39,266
واسه همین دیگه تری نیکولز
خیلی برامون مهم شده بود.
936
00:55:40,086 --> 00:55:42,213
بنابراین خونهی تری
نیکولز رو تحت نظر گرفتیم...
937
00:55:42,297 --> 00:55:44,007
...با این دستور که:
938
00:55:44,591 --> 00:55:48,303
«سعی کنید تابلو نشید، ولی
نذارید از دستتون در بره.»
939
00:55:50,013 --> 00:55:51,639
مأمورها مدتی اونجا نشستن،
940
00:55:51,723 --> 00:55:55,685
تا اینکه دیدن تری نیکولز و
همسر و بچهاش اومدن بیرون،
941
00:55:55,769 --> 00:55:58,146
و سوار وانت شدن و راه افتادن.
942
00:55:58,646 --> 00:55:59,898
همینطور که مأمورها دنبالش میکردن،
943
00:56:00,398 --> 00:56:04,235
تری نیکولز دور زد و از خیابونی
که توش زندگی میکرد گذشت،
944
00:56:04,319 --> 00:56:07,864
و به سمت ادارهی امنیت عمومی هرینگتون رفت.
945
00:56:09,199 --> 00:56:11,284
به نظر میاد که متوجه تعقیب شده بود،
946
00:56:11,368 --> 00:56:13,620
و وارد اداره پلیس محلی شد...
947
00:56:13,703 --> 00:56:15,080
...و خودش رو تسلیم کرد.
948
00:56:15,163 --> 00:56:19,626
{\an8}هویت او به طور موقت تری
نیکولز اهل میشیگان شناسایی شده.
949
00:56:19,709 --> 00:56:23,004
{\an8}به گفتهی ما، او خودش را به پلیس
محلی در هرینگتون کانزاس تسلیم کرده.
950
00:56:39,604 --> 00:56:41,898
مکوی صندلی عقب کنار من بود.
951
00:56:41,981 --> 00:56:43,918
خواست بلند شه که نشوندمش سر جاش،
952
00:56:43,942 --> 00:56:47,487
و گفتم: «تو این مسیر بچه خوبی
میشی، وگرنه حالت رو جا میارم.»
953
00:56:48,238 --> 00:56:51,388
«آدم باش، تا ما هم باهات مثل آدم
رفتار کنیم.» گفت: «چشم قربان.»
954
00:56:52,492 --> 00:56:55,995
برای همین با دستبند به
کف هلیکوپتر وسط بستمش...
955
00:56:56,079 --> 00:56:59,082
...چون نمیخواستم بپره بیرون و خودکشی کنه.
956
00:56:59,165 --> 00:57:02,043
ما این یارو رو زنده میخوایم.
مرده به دردمون نمیخوره.
957
00:57:02,919 --> 00:57:05,088
ولی دقیقاً نمیدونستیم با چی طرفیم.
958
00:57:05,588 --> 00:57:07,799
فقط یه نفره. فقط همین یه نفر.
959
00:57:07,882 --> 00:57:11,482
آیا عضوی از یه توطئهی بزرگتره،
و یه عدهای میخوان بکشنش؟
960
00:57:11,553 --> 00:57:15,557
نمیدونستیم. برای همین
با بیسیم به خلبان گفتم:
961
00:57:16,933 --> 00:57:20,454
«بچسبونش کف زمین. نمیخوام
یه آرپیجی بیاد تو کونم.»
962
00:57:20,478 --> 00:57:21,478
اونم همین کار رو کرد...
963
00:57:22,188 --> 00:57:26,734
رسماً از روی حصارها میپریدیم.
انقدر پایین و چسبیده به زمین بودیم.
964
00:57:27,235 --> 00:57:29,195
و مکوی حتی پلک هم نزد.
965
00:57:29,279 --> 00:57:30,321
همینطوری نشسته بود...
966
00:57:31,281 --> 00:57:33,158
نه به چپ نگاه کرد، نه به راست.
967
00:57:33,658 --> 00:57:35,577
کاملاً یخ و بیاحساس.
968
00:57:40,180 --> 00:57:42,606
پایگاه نیروی هوایی تینکِر
969
00:57:44,377 --> 00:57:47,477
باب ریکس هماهنگ کرد که ما اونو
به پایگاه نیروی هوایی تینکر ببریم.
970
00:57:47,797 --> 00:57:50,508
به علاوه، یه تیم ویژه افبیآی
رو برای تأمین امنیت فرستاد.
971
00:58:00,143 --> 00:58:03,813
امشب، دستگیری یک آمریکایی،
و بازجویی از یک آمریکایی دیگر.
972
00:58:06,149 --> 00:58:08,252
توی اداره پلیس هرینگتون،
973
00:58:08,276 --> 00:58:11,237
{\an8}ده ساعت از تری نیکولز بازجویی میکنن.
974
00:58:12,864 --> 00:58:14,365
شروع کردیم به حرف زدن باهاش.
975
00:58:14,991 --> 00:58:17,577
اصلاً دستپاچه به نظر نمیرسید.
عصبی به نظر نمیرسید.
976
00:58:19,996 --> 00:58:22,165
خونسرد و آروم بود.
977
00:58:23,374 --> 00:58:26,628
ما مدام بحث رو میبردیم سمت
رفتنشون به نمایشگاههای اسلحه...
978
00:58:26,711 --> 00:58:28,963
...و حرفهاشون دربارهی ساختن بمب.
979
00:58:29,047 --> 00:58:31,216
طولانیترین بازجوییای
بود که تا حالا انجام داده بودم.
980
00:58:31,299 --> 00:58:33,927
تونستیم با چندتا مسئلهی
خیلی جدی غافلگیرش کنیم.
981
00:58:35,011 --> 00:58:39,015
گفتم: «فکر میکنی هیچ احتمالی
هست که مکوی این کارو کرده باشه؟»
982
00:58:40,350 --> 00:58:42,227
و جوابش این بود که:
983
00:58:42,727 --> 00:58:45,177
«میتونست این کار رو کرده باشه،
بدون اینکه من خبر داشته باشم.»
984
00:58:45,563 --> 00:58:47,357
ولی بعد، تری این جمله رو گفت:
985
00:58:47,440 --> 00:58:51,110
«من هم به اندازهی تیم مکوی
از بمبسازی سررشته دارم.»
986
00:58:52,403 --> 00:58:55,990
هیچوقت نتونستیم مجبورش کنیم بگه «من
این کارو کردم» یا «ما این کارو کردیم».
987
00:58:56,074 --> 00:58:59,160
ولی وقتی این دو تا جمله رو شنیدم،
تا جایی که به من مربوط میشد...
988
00:58:59,911 --> 00:59:01,246
...همین برام کافی بود.
989
00:59:04,040 --> 00:59:05,458
حالا دیگه شکی نیست...
990
00:59:05,542 --> 00:59:09,879
...که اگه این یارو رو جلوی هیئت
منصفه بذاریم، اونو گناهکار تشخیص میدن.
991
00:59:18,286 --> 00:59:19,232
سه روز بعد از انفجار بمب
992
00:59:19,264 --> 00:59:22,201
اول نگاهی میاندازیم به
سرخط خبرهای امروز صبح.
993
00:59:22,225 --> 00:59:25,853
مأموران فدرال تحقیقات خود را
در مورد بمبگذاری پیش میبرند.
994
00:59:25,937 --> 00:59:27,689
برخی میگویند با سرعتی باورنکردنی.
995
00:59:27,772 --> 00:59:30,459
{\an8}حالا یک نفر متهم شده، و افراد
دیگری تحت بازجویی هستند.
996
00:59:30,483 --> 00:59:32,652
{\an8}و زمزمهی دستگیریهای بیشتر به گوش میرسه.
997
00:59:34,362 --> 00:59:39,576
همزمان که تری خودش رو تسلیم کرده،
مأموران افبیآی در حال بازرسی خانهی او هستند.
998
00:59:40,076 --> 00:59:42,620
سؤال این بود که، آیا اون تنهاست؟
999
00:59:42,704 --> 00:59:46,791
آیا عضوی از یک گروهه؟ و آیا
این اتفاق دوباره تکرار میشه؟
1000
00:59:50,253 --> 00:59:52,403
اونها نمیدونستن که
آیا ممکنه سیمهای تله...
1001
00:59:52,463 --> 00:59:54,613
...یا هر چیزی که باعث
انفجار بشه اونجا باشه یا نه.
1002
01:00:01,472 --> 01:00:04,559
بنابراین تیمهای حکم بازرسی
با نهایت احتیاط عمل میکردن...
1003
01:00:04,642 --> 01:00:07,037
...قبل از اینکه بالاخره اجرای
عملیات بازرسی رو شروع کنن.
1004
01:00:07,061 --> 01:00:10,064
بیا این طرف.
1005
01:00:14,277 --> 01:00:17,196
ما داخل اون خونه به گنجینهای
از مدارک دست پیدا کردیم.
1006
01:00:17,780 --> 01:00:20,491
پنج حلقه چاشنی انفجاری
و فیتیله پیدا کردیم.
1007
01:00:20,575 --> 01:00:22,410
{\an8}یه کارت تلفن پیدا کردیم،
1008
01:00:22,493 --> 01:00:25,455
و یه رسید خرید ۲۰۰۰ پوند
(حدود ۹۰۰ کیلو) نیترات آمونیوم.
1009
01:00:26,247 --> 01:00:30,126
بعد از بمبگذاری، نیکولز سعی
داشت از شر این وسایل خلاص بشه.
1010
01:00:30,209 --> 01:00:34,130
و اینقدر کود نیترات آمونیوم
تو حیاطش ریخته بود که...
1011
01:00:34,213 --> 01:00:36,317
...همسایهها میگفتن
انگار داشت برف میاومد.
1012
01:00:36,341 --> 01:00:40,094
حالا داشتیم پروندهی
محکم علیه تری نیکولز...
1013
01:00:40,178 --> 01:00:41,328
...و همچنین تیم مکوی میبستیم.
1014
01:00:41,763 --> 01:00:44,849
اما میدونستیم تو همچین
پروندهای به یه آدم خودی نیاز داریم.
1015
01:00:50,146 --> 01:00:53,358
با شعبهی بوفالو تماس
گرفتم، مکوی اهل اونجا بود،
1016
01:00:53,441 --> 01:00:55,360
و ازشون خواستم پدرش رو بیارن.
1017
01:00:56,778 --> 01:00:59,739
{\an8}و خیلی براش دلم میسوخت.
1018
01:00:59,822 --> 01:01:01,422
{\an8}یعنی اگه پسر من بود،
1019
01:01:01,908 --> 01:01:04,658
نمیتونستم تحملش کنم. وحشتناک بود.
1020
01:01:06,204 --> 01:01:10,041
پس ازش پرسیدم: «پسرت این
کار رو با کی ممکنه انجام بده؟»
1021
01:01:11,292 --> 01:01:13,920
گفت: «تری نیکولز و مایکل فورتییر.»
1022
01:01:15,171 --> 01:01:16,171
خودشه.
1023
01:01:17,382 --> 01:01:19,300
مایکل فورتییر، تری نیکولز،
1024
01:01:19,384 --> 01:01:22,595
و تیم مکوی همزمان توی ارتش خدمت میکردن،
1025
01:01:22,679 --> 01:01:25,181
و رفاقت خیلی نزدیکی داشتن.
1026
01:01:25,264 --> 01:01:29,602
خیلی با هم صمیمی بودن،
اعتقادات ضددولتی مشترکی داشتن.
1027
01:01:30,103 --> 01:01:32,522
و اون حالا تو آریزونا زندگی میکنه.
1028
01:01:32,605 --> 01:01:35,608
باب ریکس گفت: «باید
بریم سراغ مایکل فورتییر.»
1029
01:01:35,692 --> 01:01:36,792
«میخوام تو این کارو بکنی.»
1030
01:01:44,283 --> 01:01:47,912
{\an8}با کلانتر هماهنگ کردیم تا
بیارنش پیش من برای بازجویی.
1031
01:01:49,455 --> 01:01:51,207
قیافهش شبیه موش بود.
1032
01:01:53,418 --> 01:01:56,480
گفتیم: «میخوایم در مورد بمبگذاری
اوکلاهما باهات حرف بزنیم.»
1033
01:01:56,504 --> 01:01:57,672
و بهش برخورد.
1034
01:01:57,755 --> 01:02:01,843
من باورم نمیشه که تیم هیچ ساختمونی
رو تو اوکلاهما منفجر کرده باشه.
1035
01:02:01,926 --> 01:02:04,762
مکوی سال گذشته مدتی
در کینگمن زندگی میکرد.
1036
01:02:04,846 --> 01:02:06,806
فورتییر به او در پیدا کردن کار کمک کرد.
1037
01:02:06,889 --> 01:02:08,057
نمیخوام حرف بزنم.
1038
01:02:08,141 --> 01:02:11,269
مایک فورتییر، ساکن کینگمن
و همقطار مکوی در ارتش،
1039
01:02:11,352 --> 01:02:14,202
به گفتهی برخی منابع، شاهد
اصلی بالقوهی این پرونده،
1040
01:02:14,230 --> 01:02:16,315
{\an8}خانهاش توسط افبیآی تفتیش شد.
1041
01:02:16,399 --> 01:02:18,693
زندگیاش در هفتههای اخیر زیر و رو شده،
1042
01:02:18,776 --> 01:02:20,695
هم توسط مأموران فدرال و هم رسانهها.
1043
01:02:21,195 --> 01:02:24,073
مشکل اینجا بود که ما
اطلاعات کافی نداشتیم...
1044
01:02:24,157 --> 01:02:25,700
...تا مایکل فورتییر رو متهم کنیم.
1045
01:02:28,913 --> 01:02:30,186
منزل نیکول
1046
01:02:31,998 --> 01:02:35,418
مهمترین چیزی که تو خونهی
تری نیکولز پیدا کردیم...
1047
01:02:35,501 --> 01:02:38,901
...و واقعاً مایکل فورتییر رو به
بمبگذاری ربط میداد، اون کارت تلفن بود.
1048
01:02:39,464 --> 01:02:42,884
باید به اون دوران برگردید که
هنوز همه تلفن همراه نداشتن،
1049
01:02:42,967 --> 01:02:45,887
ولی میتونستید یه کارت
تلفن اعتباری داشته باشید...
1050
01:02:45,970 --> 01:02:48,720
...و هر چند وقت یکبار،
باید دوباره شارژش میکردید.
1051
01:02:49,182 --> 01:02:50,482
اونا اون کارت تلفن رو خریده بودن...
1052
01:02:50,516 --> 01:02:52,816
...چون فکر میکردن اینجوری
هویتشون مخفی میمونه.
1053
01:02:52,894 --> 01:02:55,271
ما از اون کارت تلفن بهعنوان
نقشه راه استفاده کردیم.
1054
01:02:56,147 --> 01:02:59,358
این کارت تلفن سرنخ اصلیای بود...
1055
01:02:59,442 --> 01:03:03,780
...که به افبیآی اجازه داد نقشهی
کل این تار عنکبوت رو ترسیم کنه.
1056
01:03:03,863 --> 01:03:07,413
این کارت، اونا رو به جاهایی رسوند که در
غیر این صورت هرگز ازشون خبردار نمیشدن.
1057
01:03:09,744 --> 01:03:13,164
و حالا میتونستیم ردشون
رو بزنیم و بفهمیم کجا بودن...
1058
01:03:13,247 --> 01:03:15,374
...وقتی که تو کشور سفر میکردن...
1059
01:03:15,458 --> 01:03:18,058
...زمانی که داشتن قطعات بمب رو میخریدن.
1060
01:03:20,463 --> 01:03:22,513
نکتهی دیگهای که این
کارت تلفن به ما گفت...
1061
01:03:22,590 --> 01:03:25,927
...این بود که بر خلاف اون
توطئهی گسترده و بزرگی...
1062
01:03:26,010 --> 01:03:27,762
...که اول بهش مشکوک بودیم،
1063
01:03:28,554 --> 01:03:31,432
موضوع فقط به یه گروه کوچیک محدود میشد.
1064
01:03:32,391 --> 01:03:36,521
ولی باید مدارکی جمع میکردیم
که برای پیگرد قانونی کافی باشه.
1065
01:03:37,021 --> 01:03:40,149
وقتی یه آدم خودی داشته باشی که بگه
چه اتفاقی افتاده، خیلی کارت جلو میفته،
1066
01:03:40,233 --> 01:03:43,945
بهخصوص اگه بتونی تکتک
حرفهاش رو اثبات کنی.
1067
01:03:44,570 --> 01:03:48,091
کلی سر این موضوع با هم بحث
کردیم، ولی همگی به این نتیجه رسیدیم:
1068
01:03:48,115 --> 01:03:50,618
بعضی وقتا مجبوری با خود شیطون معامله کنی.
1069
01:03:51,244 --> 01:03:54,044
یادمه گفت: «شما
نمیفهمید. ما در حال جنگیم.»
1070
01:03:54,288 --> 01:03:56,888
گفتم: «نه، نیستیم. اگه
بودیم تا الان کشته بودمت.»
1071
01:03:56,916 --> 01:04:00,002
گفت: «مسئله سر قانونه
اساسیه.» گفتم: «دقیقاً.»
1072
01:04:00,086 --> 01:04:02,436
«ما بر اساس قانون اساسی دستگیرت میکنیم.»
1073
01:04:02,505 --> 01:04:04,882
«بر اساس قانون اساسی محکومت میکنم.»
1074
01:04:04,966 --> 01:04:05,800
«و یه روزی،»
1075
01:04:05,883 --> 01:04:09,220
«میخوایم ببندیمت به یه
تخت، یه سوزن بکنیم تو دستت،»
1076
01:04:09,303 --> 01:04:12,306
«و بر اساس قانون اساسی اعدامت میکنیم.»
1077
01:04:13,140 --> 01:04:16,727
و با اینکه هیچکدوم نمیتونستیم
معامله با مایکل فورتییر رو هضم کنیم،
1078
01:04:17,436 --> 01:04:18,938
میدونستیم که این کار لازمه.
1079
01:04:19,021 --> 01:04:20,940
اطلاعات زیادی به ما داد.
1080
01:04:21,023 --> 01:04:23,818
شاید بزرگترین گشایش کل پرونده همون بود.
1081
01:04:23,901 --> 01:04:26,904
از دیدارش با مکوی تو
آشپزخونهش تعریف کرد،
1082
01:04:27,989 --> 01:04:31,176
و اینکه چطور مکوی توضیح
میداد که میخواد بمب رو بسازه.
1083
01:04:31,200 --> 01:04:32,785
و از قوطیهای سوپ استفاده کرد...
1084
01:04:32,869 --> 01:04:36,664
...تا نشون بده مکوی چطور میخواد
یه بمب با انفجار جهتدار درست کنه.
1085
01:04:37,164 --> 01:04:41,294
بعد از اینکه تری نیکولز و تیم
مکوی اجزای بمب رو تهیه کردن،
1086
01:04:41,377 --> 01:04:44,547
اجزای بمب رو به مایکل فورتییر نشون دادن.
1087
01:04:46,632 --> 01:04:50,261
تیم مکوی راضیش میکنه که یه
سفری با هم به اوکلاهماسیتی برن،
1088
01:04:50,344 --> 01:04:53,389
و بهش نشون میده که
بمبگذاری قراره کجا اتفاق بیفته.
1089
01:04:53,472 --> 01:04:57,268
بعد از اون اتفاق، فکر کنم مایکل
فورتییر فهمید که قضیه جدیه.
1090
01:04:57,852 --> 01:05:01,022
کاملاً میدونست که تیم
مکوی میخواد چیکار کنه.
1091
01:05:01,105 --> 01:05:04,775
میتونست با یه تماس تلفنی
ناشناس جلوی همهی اینها رو بگیره.
1092
01:05:05,443 --> 01:05:07,796
او به اتهام اطلاع قبلی از بمبگذاری،
1093
01:05:07,820 --> 01:05:10,656
علیه مکوی و نیکولز شهادت خواهد داد...
1094
01:05:10,740 --> 01:05:12,690
...به این امید که حکم سبکتری بگیرد.
1095
01:05:23,419 --> 01:05:27,131
برای همهمون سخت بود، و
فهمیده بودیم که احتمال داره...
1096
01:05:27,214 --> 01:05:29,401
{\an8}...هنوز جسد سه تا نوزاد زیر آوار باشه.
1097
01:05:29,425 --> 01:05:33,596
{\an8}حالا داشتیم روی منطقهای متمرکز میشدیم
که احتمالاً اجساد اون نوزادها اونجا پیدا میشن.
1098
01:05:42,146 --> 01:05:43,796
یادمه روزی که اعلام کردن...
1099
01:05:43,856 --> 01:05:47,777
...تونستن به محلی که
جسد بچهها اونجا بود، برسن.
1100
01:05:48,569 --> 01:05:53,157
از اینکه تونسته بودن پیداش
کنن خیلی خیلی خوشحال شدیم.
1101
01:05:53,866 --> 01:05:56,035
نه اینکه زنده باشه، ولی پیداش کرده بودن.
1102
01:05:56,118 --> 01:05:58,537
همه چیز تبدیل شده بود به این،
1103
01:05:58,621 --> 01:06:01,666
میدونی، فقط اینکه: «خواهش
میکنم فقط بذار همشون اونجا باشن.»
1104
01:06:09,215 --> 01:06:11,801
بعد از اون، شبها...
1105
01:06:12,468 --> 01:06:16,180
رانندگی میکردم و میرفتم
تا زندانی که توش بود.
1106
01:06:17,056 --> 01:06:18,933
فقط همون بیرون مینشستم.
1107
01:06:27,858 --> 01:06:29,694
فقط همونجا تو تاریکی مینشستم،
1108
01:06:30,903 --> 01:06:34,240
و فکر میکردم چطور میتونم
برم تو تا بتونم بهش صدمه بزنم.
1109
01:06:40,413 --> 01:06:43,725
دستگیری تیم مکوی نتیجهی
ترکیب فوقالعادهای از...
1110
01:06:43,749 --> 01:06:46,794
...مهارت، شانس و زمانبندی
دقیق از طرف همون دولتی بود...
1111
01:06:46,877 --> 01:06:49,130
...که ظاهراً بهخاطر بیکفایتی ازش متنفره.
1112
01:06:49,213 --> 01:06:50,756
سؤالای خیلی زیادی وجود داره.
1113
01:06:50,840 --> 01:06:53,676
یکی از گیجکنندهترینهاشون
اینه که اگه طبق اتهامات گناهکاره،
1114
01:06:53,759 --> 01:06:55,636
چی شد که این کار رو کرد؟
1115
01:06:56,137 --> 01:07:01,726
همه میخواستن بفهمن اون
کیه، و چرا این کارو کرده.
1116
01:07:01,809 --> 01:07:06,689
و یه خبرنگار از بوفالو به اسم لو میشل
بود که اون خبر دستاول رو به دست آورد...
1117
01:07:06,772 --> 01:07:10,443
...که همه تو دنیا موقع پوشش
خبری بمبگذاری، دنبالش بودن.
1118
01:07:11,656 --> 01:07:13,503
زندان فوق امنیتی آمریکا
1119
01:07:14,196 --> 01:07:15,865
وقتی تو زندان بود،
1120
01:07:16,615 --> 01:07:22,079
من و دَن هِربِک حدود ۶۰ ساعت
از مکالماتمون باهاش رو ضبط کردیم.
1121
01:07:22,830 --> 01:07:24,373
و در اکثر موارد،
1122
01:07:24,874 --> 01:07:29,420
عمق این مکالمات تا حالا
توسط هیچکس شنیده نشده.
1123
01:07:30,421 --> 01:07:34,425
خبر رسیده بود که اون کهنه سرباز
ارتش از اولین جنگ خلیج [فارس] بوده،
1124
01:07:34,508 --> 01:07:38,429
و از اسلحه خوشش میاد، اما در
کل واقعاً برای همه یه معما بود.
1125
01:07:38,512 --> 01:07:41,724
برای همین از بچگیش شروع کردیم.
1126
01:07:42,741 --> 01:07:46,435
و یادمه، چون خیلی قد کوتاه بودم،
هیچکس منو برای تیمها انتخاب نمیکرد
1127
01:07:46,812 --> 01:07:50,441
موضوع قلدری و زورگویی
خیلی عمیق تو وجودش ریشه داره.
1128
01:07:51,275 --> 01:07:55,738
چون یه بچه لاغر مردنی
بود که بقیه اذیتش میکردن.
1129
01:07:56,196 --> 01:07:59,876
فکر کنم بهم میگفتن "نودل مکوی"،
چون مثل رشته (ماکارونی) لاغر بودم
1130
01:08:00,063 --> 01:08:04,556
«نودل»، «سوپ نودل مرغ»
«چیکن مکناگت»، «مکوی مکناگت»
1131
01:08:05,083 --> 01:08:09,123
واقعاً نمیتونم بگم دوستای خوب زیادی داشتم.
1132
01:08:09,585 --> 01:08:13,756
هیچ سابقهای پیدا نمیکنیم که نشون
بده یه رابطهی جدی با یه زن داشته.
1133
01:08:14,256 --> 01:08:17,593
تقریباً مشخصات یه تیرانداز مدرسه رو داشت.
1134
01:08:18,177 --> 01:08:20,429
مجموعههای کمیکبوک داشت،
1135
01:08:20,513 --> 01:08:22,949
و آخرش اون مجموعه کمیکبوکش رو فروخت...
1136
01:08:22,973 --> 01:08:28,229
...تا بتونه اسلحه بخره، چون
اسلحه بهش حس امنیت میداد.
1137
01:08:28,854 --> 01:08:32,608
از همون سن خیلی کم، شیفتهی اسلحه بود.
1138
01:08:32,691 --> 01:08:36,862
یه عکس از مکوی هست که
از یه درخت آویزون شده...
1139
01:08:36,946 --> 01:08:39,281
...با یه غلاف روی شونهاش
که یه کلت کمری توشه.
1140
01:08:39,782 --> 01:08:45,412
این با اون تیپ نظامی قلدر و مردونهای
که سعی داشت باشه، جور در میاد.
1141
01:08:46,372 --> 01:08:48,415
بهعنوان فرمانده کل قوا،
1142
01:08:48,499 --> 01:08:52,169
میتونم بهتون گزارش بدم، تجاوز شکست خورده.
1143
01:08:52,253 --> 01:08:54,255
جنگ تموم شده.
1144
01:08:55,464 --> 01:08:57,716
اون از اولین جنگ خلیج [فارس] برگشت خونه.
1145
01:08:57,800 --> 01:08:59,301
مدال ستاره برنز داشت.
1146
01:08:59,385 --> 01:09:01,720
یکی دو تا عراقی رو کشته بود.
1147
01:09:02,471 --> 01:09:06,016
ولی حتی تو ارتش هم، یه وصله ناجور بود.
1148
01:09:06,093 --> 01:09:08,852
وقتی میری سربازی، دیگه از آزادی خبری نیست.
1149
01:09:08,933 --> 01:09:11,826
و فقط وقتی ازت گرفته
میشه، میفهمی که چی داشتی
1150
01:09:11,851 --> 01:09:15,888
من هیچ حق انتخابی نداشتم در اینکه
دولتم برای چه کاری از من استفاده میکنه
1151
01:09:16,610 --> 01:09:19,864
بعد از اولین جنگ خلیج
[فارس]، یه روح سرگردان بود.
1152
01:09:20,614 --> 01:09:22,074
تو کشور ول میگشت،
1153
01:09:22,158 --> 01:09:25,619
بین «دِکِر» میشیگان، پیش برادران نیکولز،
1154
01:09:25,703 --> 01:09:28,873
و «کینگمن» آریزونا، پیش
مایکل فورتیه در رفتوآمد بود.
1155
01:09:29,423 --> 01:09:31,797
وقتی از ارتش اومدم بیرون
1156
01:09:31,822 --> 01:09:33,516
و کمکم دلم میخواست که
1157
01:09:33,583 --> 01:09:35,463
مسائل مربوط به حقوق
اساسی رو کشف و جستجو کنم
1158
01:09:35,837 --> 01:09:38,183
خصوصاً حق حمل اسلحه، حق
مالکیت و چیزهایی از این قبیل.
1159
01:09:38,799 --> 01:09:42,553
وقتی مکوی داشت تو کشور پرسه میزد و
از این نمایشگاه اسلحه به اون نمایشگاه میرفت،
1160
01:09:42,636 --> 01:09:47,850
دائماً به حرفای این مجریهای
رادیویی راستگرا گوش میداد...
1161
01:09:47,933 --> 01:09:52,771
...که تئوریهای توطئه رو ترویج میدادن
و این حرفای ضد دولتی رو بلغور میکردن.
1162
01:09:53,272 --> 01:09:56,734
«ما از دولت متنفریم. اونا
میخوان اسلحههامون رو بگیرن.»
1163
01:09:56,817 --> 01:09:58,903
و مکوی جزو این گروه تندرو بود.
1164
01:09:59,653 --> 01:10:01,447
مُرد. درست خورد به قلبش.
1165
01:10:02,364 --> 01:10:04,366
دارن حقوقمون رو ازمون میگیرن.
1166
01:10:04,450 --> 01:10:05,326
کدوم حقوق؟
1167
01:10:05,409 --> 01:10:06,744
حقوق ما برای داشتن اسلحه.
1168
01:10:07,369 --> 01:10:11,665
عصبانیتش از دولت داشت
همینطور بیشتر و بیشتر میشد.
1169
01:10:11,749 --> 01:10:15,252
برای همین به کتابی رو آورد که
میپرستیدش، «خاطرات ترنر».
1170
01:10:17,338 --> 01:10:18,839
«خاطرات ترنر» کتابیه...
1171
01:10:18,923 --> 01:10:21,223
...که یه مرد به اسم ویلیام پیرس نوشته،
1172
01:10:21,258 --> 01:10:23,344
که یه نئونازی قدیمی بود.
1173
01:10:25,054 --> 01:10:29,016
این کتاب داستان یه انقلابی برتریطلب
سفیدپوست رو تعریف میکنه...
1174
01:10:29,099 --> 01:10:33,812
...که شورشی رو علیه دولت فدرال رهبری کرد.
1175
01:10:36,190 --> 01:10:40,444
و برای افراطیهای دستراستی
مثل کتاب مقدس میمونه.
1176
01:10:40,946 --> 01:10:45,232
روی جلدش، عکس دختری بود که داشت با کلت شلیک
میکرد و پسری که با یک تفنگ AR-15 تیراندازی میکرد.
1177
01:10:45,407 --> 01:10:47,661
روش نوشته بود: "خاطرات ترنر"
1178
01:10:47,981 --> 01:10:51,075
وقتی بیان اسلحههاتو
بگیرن، تو چیکار میکنی؟
1179
01:10:51,413 --> 01:10:55,125
شاید مهمترین ایدهای که تو
«خاطرات ترنر» بیان شده اینه که...
1180
01:10:55,626 --> 01:11:01,215
...هرکس باید از تماشاچی بودن دست
بکشه و تبدیل به یک شرکتکننده بشه.
1181
01:11:01,298 --> 01:11:02,398
تو «خاطرات ترنر»،
1182
01:11:02,466 --> 01:11:06,011
تصویری از شخصیت اصلی وجود داره که داره...
1183
01:11:06,095 --> 01:11:09,473
...مقر افبیآی رو با یه کامیون
بمبگذاریشده منفجر میکنه.
1184
01:11:09,556 --> 01:11:13,769
اون کامیون با همون نوع مواد
منفجره آمونیوم نیترات پر شده...
1185
01:11:13,852 --> 01:11:15,646
...که مکوی تو بمبگذاریش استفاده کرد.
1186
01:11:15,729 --> 01:11:19,692
بعد، ماجرای وِیکو تو سال ۹۳ اتفاق میوفته.
1187
01:11:19,775 --> 01:11:21,402
امروز تازه به دستم رسیده.
1188
01:11:23,237 --> 01:11:25,587
یکی بهم گفت خیلیا میترسن...
1189
01:11:25,614 --> 01:11:27,408
...که همچین چیزی رو بپوشن.
1190
01:11:29,827 --> 01:11:33,664
گفته میشه تا ۸۶ نفر
تو جهنم دیروز کشته شدن،
1191
01:11:33,747 --> 01:11:35,582
از جمله حدود ۱۷ کودک.
1192
01:11:35,666 --> 01:11:37,501
هنوز سؤالای جدی وجود داره...
1193
01:11:37,584 --> 01:11:40,254
...در مورد اینکه چرا افبیآی تصمیم
گرفت با این حجم از نیرو وارد عمل بشه.
1194
01:11:40,337 --> 01:11:41,714
یادمون نره...
1195
01:11:41,797 --> 01:11:44,025
...که همهی اینا با یه
حکم تفتیش شروع شد...
1196
01:11:44,049 --> 01:11:46,677
...و یه انبار از سلاحهای ظاهراً غیرقانونی.
1197
01:11:46,760 --> 01:11:50,472
و برای کسی مثل مکوی، این مدرک قطعی بود...
1198
01:11:50,556 --> 01:11:54,393
...که فدرالها (نیروهای دولت
مرکزی) دنبال امثال اون هستن.
1199
01:11:54,476 --> 01:11:58,522
و حالا دیگه حس هدفمندی پیدا کرده بود.
1200
01:11:58,658 --> 01:12:01,178
تصمیم گرفتم تا در ساختمان
"موراه" جان انسانها را بگیرم
1201
01:12:01,232 --> 01:12:03,392
انگیزهام از این کار، نفع شخصی نبود
1202
01:12:03,693 --> 01:12:06,959
من در این کار، خیری بزرگتر میدیدم
1203
01:12:07,342 --> 01:12:08,716
دیگه کارد به استخوان رسیده
1204
01:12:08,909 --> 01:12:11,076
ویکو این جنگ رو شروع کرد
1205
01:12:11,433 --> 01:12:13,146
امیدوار بودم اوکلاهما نقطه پایانش باشه.
1206
01:12:13,412 --> 01:12:15,873
فکر میکرد میتونه قهرمان باشه،
1207
01:12:15,956 --> 01:12:19,043
که به همه تو آمریکا
هشدار بده که وقتش رسیده...
1208
01:12:19,126 --> 01:12:21,730
...جلوی دولت بایستن قبل از اینکه
برای گرفتن اسلحههاتون بیان سراغتون.
1209
01:12:21,754 --> 01:12:25,924
امیدوار بود که بمبگذاری
جرقهی یک انقلاب رو بزنه.
1210
01:12:26,525 --> 01:12:28,411
من از هیچکدام از احساساتم شرمنده نیستم
1211
01:12:28,436 --> 01:12:29,491
چون من آدمم.
1212
01:12:29,658 --> 01:12:31,765
و اگر نقطه ضعفی داشته باشم، به شما میگم.
1213
01:12:31,842 --> 01:12:33,542
یا هر عیب دیگهای،
اما من هیچکدام را ندارم.
1214
01:12:34,777 --> 01:12:37,007
اینکه آیا پشیمانم؟
1215
01:12:37,000 --> 01:12:38,560
اینکه آیا پشیمانم؟ نه
1216
01:12:42,608 --> 01:12:45,308
هیئت منصفه کیفرخواست
رو در دادگاهی صادر کرد...
1217
01:12:45,361 --> 01:12:48,489
...که روبروی محل وقوع
بدترین حمله تروریستی...
1218
01:12:48,572 --> 01:12:50,199
...تاریخ ایالات متحده قرار داره.
1219
01:12:50,282 --> 01:12:51,382
تو کیفرخواست ادعا شده...
1220
01:12:51,408 --> 01:12:54,536
...که تیموتی مکوی و
تری نیکولز به تنهایی...
1221
01:12:54,620 --> 01:12:56,497
...بمبگذاری رو طراحی و اجرا کردن.
1222
01:12:56,580 --> 01:12:58,999
مایکل فورتیه هم امروز متهم شد.
1223
01:12:59,083 --> 01:13:01,519
او که متهم به داشتن اطلاع
قبلی از بمبگذاری است،...
1224
01:13:01,543 --> 01:13:04,463
...علیه مکوی و نیکولز شهادت خواهد داد...
1225
01:13:04,546 --> 01:13:06,715
...به امید اینکه حکم سبکتری بگیره.
1226
01:13:06,799 --> 01:13:09,649
با چیزایی که به ما گفت،
وقتی پامون به دادگاه رسید،...
1227
01:13:09,676 --> 01:13:11,470
...پرونده واقعاً علیهاش سنگین بود.
1228
01:13:11,995 --> 01:13:13,688
ساختمان دادگاه فدرال ایالات متحده
1229
01:13:14,139 --> 01:13:16,951
امروز، شاهد کلیدی
دولت علیه تیموتی مکوی...
1230
01:13:16,975 --> 01:13:19,329
...در دادگاه بمبگذاری اوکلاهاما
سیتی پشت جایگاه شهود قرار میگیره.
1231
01:13:19,353 --> 01:13:21,498
انتظار میره مایکل فورتیه
به هیئت منصفه بگه...
1232
01:13:21,522 --> 01:13:25,067
...که مکوی با جزئیات کامل بهش گفته
بوده چطوری میخواد یه بمب بسازه...
1233
01:13:25,150 --> 01:13:27,462
...و ساختمون فدرال توی
اوکلاهماسیتی رو منفجر کنه.
1234
01:13:27,486 --> 01:13:30,280
محاکمه خیلی برام سخت بود.
1235
01:13:30,364 --> 01:13:32,699
اصلاً دلم نمیخواست
بخشی از اون محاکمه باشم.
1236
01:13:32,783 --> 01:13:34,576
{\an8}اصلاً نمیخواستم برم دادگاه.
1237
01:13:34,660 --> 01:13:37,287
{\an8}تقریباً سعی میکردم وانمود کنم که
اصلاً همچین چیزی در جریان نیست.
1238
01:13:37,371 --> 01:13:40,874
{\an8}فقط در ۱۱ روز شهادت، دادستانی...
1239
01:13:40,958 --> 01:13:42,751
{\an8}...بیش از ۹۰ شاهد رو به دادگاه آورد،
1240
01:13:42,835 --> 01:13:45,963
{\an8}و هم انگیزهی مکوی رو
مشخص کرد و هم رد پاش رو زد.
1241
01:13:46,463 --> 01:13:49,758
در نهایت، مکوی میخواست
مسئولیت بمبگذاریای رو...
1242
01:13:49,842 --> 01:13:51,218
...که خودش انجام داده بود به عهده بگیره.
1243
01:13:51,347 --> 01:13:53,767
این مردمِ اوکلاهما که
عزیزانشون رو از دست دادن،
1244
01:13:54,166 --> 01:13:56,100
متاسفم. ولی میدونی چیه؟
1245
01:13:56,399 --> 01:13:58,892
تو اولین مادری نیستی
که بچهشو از دست داده.
1246
01:13:59,191 --> 01:14:03,284
تو اولین پدربزرگ و مادربزرگی
نیستی که نوهشو از دست داده.
1247
01:14:03,603 --> 01:14:04,857
بهشون میگم: «خفه خون بگیر.»
1248
01:14:04,910 --> 01:14:06,383
میدونی؟ تو آدم خاصی نیستی.
1249
01:14:07,800 --> 01:14:09,187
تمومش کن.
1250
01:14:16,743 --> 01:14:18,203
{\an8}ما، هیئت منصفه،
1251
01:14:19,037 --> 01:14:21,887
رأی خود در پروندهی تیموتی مکوی،
اتهام شماره یک، را چنین اعلام میداریم.
1252
01:14:22,458 --> 01:14:23,792
{\an8}توطئه.
1253
01:14:24,418 --> 01:14:25,419
{\an8}گناهکار.
1254
01:14:28,922 --> 01:14:30,841
گناهکار.
1255
01:14:31,675 --> 01:14:33,218
{\an8}وقتی رأی رو خوندن،
1256
01:14:34,094 --> 01:14:36,597
{\an8}انگار باد یه لاستیک خالی شد.
1257
01:14:36,680 --> 01:14:39,099
تموم شد. تموم شد.
1258
01:14:39,600 --> 01:14:44,480
بر اساس این ملاحظات، هیئت
منصفه، با اتفاق آرا، توصیه میکند...
1259
01:14:44,563 --> 01:14:46,690
...که حکم زیر صادر شود،
1260
01:14:46,773 --> 01:14:50,569
اینکه متهم، تیموتی مکوی،
به اعدام محکوم گردد.
1261
01:14:50,652 --> 01:14:52,905
گناهکار.
1262
01:15:01,121 --> 01:15:04,500
وقتی تصمیم گرفتن اعدامش
کنن نمیخواستم که بمیره.
1263
01:15:05,459 --> 01:15:06,877
میخواستم اعتراض کنم.
1264
01:15:06,960 --> 01:15:09,296
{\an8}تیموتی مکوی هیچ واکنشی نشان نداد،
1265
01:15:09,379 --> 01:15:12,841
{\an8}وقتی شنید که هیئت منصفه رأی
به اعدامش داده، اصلاً تکان نخورد.
1266
01:15:14,259 --> 01:15:16,512
این درست نیست. منصفانه نیست.
1267
01:15:16,595 --> 01:15:20,599
اون راه آسون رو انتخاب کرده. این
ماییم که باید باهاش زندگی کنیم، نه اون.
1268
01:15:49,169 --> 01:15:52,214
وقتی از «اصول اوکلاهما»
حرف میزنم، یه چیز واقعیه.
1269
01:15:56,843 --> 01:15:59,972
{\an8}صدها داستان از آدمهایی هست که اون روز...
1270
01:16:00,681 --> 01:16:01,723
{\an8}...وارد عمل شدن.
1271
01:16:02,474 --> 01:16:05,811
فقط میخواستم به مردم کمک
کنم، به قربانیها و خانوادههاشون.
1272
01:16:05,894 --> 01:16:07,688
هوای همدیگه رو داشتن.
1273
01:16:10,691 --> 01:16:12,401
مراقب همدیگه بودن.
1274
01:16:12,484 --> 01:16:14,934
تا بفهمن هنوزم خوبی توی این دنیا هست.
1275
01:16:15,654 --> 01:16:17,197
جون همدیگه رو نجات دادن.
1276
01:16:20,242 --> 01:16:22,077
برای همدیگه دعا کردن.
1277
01:16:22,160 --> 01:16:25,080
آره، دعا برای کسایی که
عزیزاشون رو از دست داده بودن.
1278
01:16:26,164 --> 01:16:29,793
و وقتی به معنیِ این واکنش جمعی فکر میکنی،
1279
01:16:29,876 --> 01:16:34,798
میبینی مردم به یکی نیاز دارن که بهش تکیه
کنن، یکی که دستشون رو بگیره، بغلشون کنه.
1280
01:16:36,008 --> 01:16:38,719
همسایهها، دوستها، فامیل، مادرها و پدرها.
1281
01:16:39,636 --> 01:16:40,637
بچههاشون.
1282
01:16:45,267 --> 01:16:46,768
این خودِ ما هستیم.
1283
01:16:53,609 --> 01:16:55,777
استاندارد اوکلاهما به روشنی درخشید.
1284
01:16:55,861 --> 01:16:58,238
{\an8}نشون میده مردم اوکلاهما
چه جور آدمایی هستن.
1285
01:16:58,989 --> 01:17:00,449
{\an8}که آدمای دلسوزیان.
1286
01:17:27,184 --> 01:17:29,078
این همه آموزشی که
برای تلفات جمعی دیده بودم،
1287
01:17:29,102 --> 01:17:32,564
حتی یک بار هم کسی در مورد
«عامل انسانی» بهم آموزش نداد.
1288
01:17:33,857 --> 01:17:36,151
تنها چیزی که قبل از
رفتن به اونجا نمیدونستم،
1289
01:17:37,527 --> 01:17:39,404
اینه که اون اتفاق چه بلایی سرم میاره.
1290
01:17:41,782 --> 01:17:44,910
این هنوزم آزارم میده، و اون
دختر کوچولویی که تریاژش کردم.
1291
01:17:45,535 --> 01:17:46,787
همونی که مجبور شدم رهاش کنم.
1292
01:17:48,246 --> 01:17:49,665
این واقعاً اذیتم میکنه.
1293
01:17:50,939 --> 01:17:53,240
دکتر کارل اسپنگلر پس از بیش از ۲۰ سال
فعالیت در پزشکی اورژانس، بازنشسته شد.
1294
01:17:53,341 --> 01:17:55,994
او در تالسا زندگی میکند و به
کار خرید و فروش ملک مشغول است.
1295
01:18:00,008 --> 01:18:05,305
پسر دومم، کارلوس مور جونیور،
درست روز تولد تونی کوچولو به دنیا اومد.
1296
01:18:06,682 --> 01:18:09,851
و من برای یه مدت طولانی، برای
سالها، یه مادر زیادی نگران بودم.
1297
01:18:10,352 --> 01:18:14,106
و خب، اشکالی نداره. من باهاش مشکلی ندارم.
1298
01:18:14,846 --> 01:18:17,252
رنه مور هنوز ساکن اوکلاهماسیتی است. هر
دوشنبه با پسرش، کارلوس جونیور، شام میخورد.
1299
01:18:17,401 --> 01:18:19,659
اون عشق زندگی منه.
1300
01:18:19,701 --> 01:18:21,738
اسمش رو قرار شبانه گذاشتند.
1301
01:18:21,998 --> 01:18:23,990
آره. الان ۲۲ سالشه. باورم نمیشه.
1302
01:18:25,242 --> 01:18:27,994
ولی آره، عاشقشم.
1303
01:18:33,041 --> 01:18:37,295
من خیلی خوشبختم که یه
فرصت دوباره پیدا کردم.
1304
01:18:40,382 --> 01:18:41,883
و امیدوارم که با قدر دونستنِ این فرصت،
1305
01:18:44,094 --> 01:18:47,139
یاد و خاطرهی آدمهایی رو گرامی بدارم...
1306
01:18:47,222 --> 01:18:48,640
...که فرصت دیگهای نداشتن.
1307
01:18:50,425 --> 01:18:53,371
ایمی داونز، مدیرعامل همان صندوق اعتباری
است که در سال ۱۹۹۵ در آن کار میکرد.
1308
01:18:53,520 --> 01:18:56,495
او یک سخنران انگیزشی، یک ورزشکار سهگانه
1309
01:18:56,486 --> 01:18:58,393
او یک سخنران انگیزشی، یک
ورزشکار سهگانه و مادر است...
1310
01:19:01,685 --> 01:19:04,938
مایکل فورتیه اتهام خود مبنی بر اطلاع
ندادنِ نقشه مکوی به مقامات را پذیرفت.
1311
01:19:04,963 --> 01:19:07,476
او بیش از ۱۰ سال را در زندان سپری کرد.
1312
01:19:07,501 --> 01:19:11,161
او و همسرش زیرنظر «برنامه فدرال
محافظت از شاهدان» زندگی میکنند.
1313
01:19:12,349 --> 01:19:15,509
تری نیکولز در ایالت اوکلاهما
به ۱۶۱ فقره قتل محکوم شد.
1314
01:19:15,554 --> 01:19:19,676
او در حال گذراندن حکم حبس ابد
بدون امکان آزادی مشروط، به علاوهی...
1315
01:19:19,701 --> 01:19:24,621
۱۶۱ فقره حبس ابد متوالی، در زندان
فدرال فوقامنیتی در فلورنسِ کلرادو است.
1316
01:19:26,176 --> 01:19:29,302
تیموتی مکوی در تاریخ ۱۱ ژوئن
۲۰۰۱ با تزریق کشنده اعدام شد.
1317
01:19:29,344 --> 01:19:32,370
صدها نفر از اعضای خانواده
و دوستان قربانیان بمبگذاری،
1318
01:19:32,395 --> 01:19:36,117
اعدام مکوی را از طریق
تلویزیون مدار بسته تماشا کردند
1319
01:20:23,661 --> 01:20:27,708
در ۱۹ آوریل ۱۹۹۵، ۱۶۸ نفر، از جمله
۱۹ کودک، در اوکلاهماسیتی جان باختند.
1320
01:20:28,375 --> 01:20:32,096
این فیلم تقدیم به آنها، به تمام
کسانی که برای نجاتشان تلاش کردند
1321
01:20:32,121 --> 01:20:35,478
و به تمام دوستان و
خانوادهای که دلتنگشان هستند
1322
01:20:36,073 --> 01:20:38,895
زیرنویس: اشکان هیدی
1323
01:20:38,981 --> 01:20:42,641
برای گروه تلگرام سینماکلاب