1 00:00:00,001 --> 00:00:11,112 ارائه شده توسط وبسایت فیلمکیو .:: FilmKio.Com ::. 2 00:00:18,744 --> 00:00:23,744 :کانال زیرنویس‌های فیلمکیو @SubKio 3 00:00:23,985 --> 00:00:28,985 جهت اطلاع از جدیدترین آدرس سایت فیلمکیو را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید @FilmKio 4 00:00:29,083 --> 00:00:31,625 هوم، آره 5 00:00:32,583 --> 00:00:35,750 ،خب، الان توی کومه‌م پاتوق نویسندگی‌م 6 00:00:37,000 --> 00:00:39,875 الان سی ساله که توی این کومه‌م 7 00:00:40,750 --> 00:00:42,958 خب، مهمه که قبل از شروع 8 00:00:43,041 --> 00:00:48,000 مطمئن بشم چیزهایی که لازم دارم، در دسترسمه 9 00:00:48,083 --> 00:00:52,208 .سیگار، یقیناً لازمم می‌شه قهوه، شکلات 10 00:00:53,958 --> 00:00:57,875 و همیشه قبل از شروع مدادم رو تیز می‌کنم 11 00:00:59,916 --> 00:01:03,458 شیش‌تا مداد دارم و دوست دارم بعدش تخته نویسندگی‌م رو تمیز کنم 12 00:01:05,666 --> 00:01:07,083 کلی تیکه‌ی پاک‌کن روش جمع می‌شه 13 00:01:08,833 --> 00:01:09,833 تمیز شد 14 00:01:11,958 --> 00:01:13,875 و بعدش بالاخره شروع می‌کنم 15 00:01:17,125 --> 00:01:20,708 و معمولاً یه سری تصحیحات لازم می‌شه 16 00:01:23,458 --> 00:01:24,458 آره 17 00:01:29,541 --> 00:01:30,541 ...این 18 00:01:34,250 --> 00:01:38,041 هنری شوگر، 41 ساله مجرد و ثروتمند بود 19 00:01:38,666 --> 00:01:41,625 دلیل ثروتمندیش، ارثیه‌ی پدر ثروتمند فقیدش بود 20 00:01:41,708 --> 00:01:45,791 .دلیل مجرد بودنش هم، خساستش بود نمی‌خواست پولش رو با زنش شریک بشه 21 00:01:45,875 --> 00:01:47,583 قدش 1.87 سانت بود 22 00:01:47,666 --> 00:01:50,291 و اونقدری که خودش فکر می‌کرد خوش‌تیپ و جذاب نبود 23 00:01:50,375 --> 00:01:52,958 خیلی به لباس‌هاش توجه می‌کرد 24 00:01:53,041 --> 00:01:55,250 واسه کت‌شلوارهاش می‌رفت سراغ یه خیاطی گرون‌قیمت 25 00:01:55,333 --> 00:01:58,666 پیراهن و کفش‌هاش رو هم سفارشی می‌داد بسازن 26 00:01:58,750 --> 00:02:01,583 آرایشگرش هر ده روز یک‌بار موهاش رو کوتاه می‌کرد 27 00:02:01,666 --> 00:02:04,458 همیشه می‌گفت که همزمان براش مانیکور هم بکنن 28 00:02:04,541 --> 00:02:06,083 یه اتوموبیل فراری داشت 29 00:02:06,166 --> 00:02:08,666 که قیمتش با یک کلبه روستایی برابری می‌کرد 30 00:02:10,291 --> 00:02:11,583 تمام دوستانش ثروتمند بودن 31 00:02:11,666 --> 00:02:14,000 و توی زندگیش، هیچ‌وقت زحمت نکشیده بود 32 00:02:15,000 --> 00:02:19,500 مردهایی مثل هنری، همچون گیاهان دریایی بی‌شمارن 33 00:02:19,583 --> 00:02:23,291 مردهای بدی نیستن ولی خوب هم نیستن 34 00:02:24,458 --> 00:02:26,416 صرفا بخشی از دکوراسیونِ زندگی هستن 35 00:02:28,375 --> 00:02:30,625 تمام مردهای پولداری که مثل هنری هستن 36 00:02:30,708 --> 00:02:34,875 :یک ویژگی عجیب مشترک دارن میل شدید به ثروت بیش‌تر 37 00:02:35,791 --> 00:02:38,625 نه ده میلیون براشون کافیه نه بیست میلیون 38 00:02:38,708 --> 00:02:41,583 همیشه از اشتیاق به ثروت بیش‌تر و وحشت ناشی 39 00:02:41,666 --> 00:02:45,250 از ورشکستگی رنج می‌برن 40 00:02:45,333 --> 00:02:48,541 این افراد، از روش‌های متفاوتی برای افزایش ثروت‌شون استفاده می‌کنن 41 00:02:48,625 --> 00:02:51,333 بعضی‌ها سهام می‌خرن و افزایش و کاهش ارزش‌ش رو شاهد هستن 42 00:02:51,416 --> 00:02:56,333 .بعضی‌ها زمین، اثر هنری و الماس می‌خرن بعضی‌ها صرف قمار با ورق و اسب و رولتش می‌کنن 43 00:02:56,416 --> 00:02:58,416 بعضی‌ها هم اصلا روی هرچیزی شرط می‌بندن 44 00:02:58,500 --> 00:03:02,541 .هنری شوگر جزء همین دسته از افراده آدمی هم نیست که تقلب در شانش نباشه 45 00:03:03,500 --> 00:03:04,500 آخر هفته‌ی یک تابستون 46 00:03:04,541 --> 00:03:08,166 هنری از لندن به حومه شهر رفت تا پیش سر ویلیام دابلیو باشه 47 00:03:08,250 --> 00:03:10,583 خونه و زمینش خارق العاده بود 48 00:03:10,666 --> 00:03:14,166 ،ولی وقتی هنری روز شنبه رسید شاهد بارون شلاقی بود 49 00:03:14,250 --> 00:03:17,750 میزبان با بقیه میهمانانش عصر رو صرف بازی کردن 50 00:03:17,833 --> 00:03:21,708 درحالی که هنری، به اصابت قطرات باران به پنجره خیره شده بود 51 00:03:21,791 --> 00:03:25,041 هنری از اتاق نشیمن خارج و وارد سالن شد 52 00:03:25,125 --> 00:03:29,375 ،بی‌هدف توی خونه چرخ می‌زد تا اینکه بالاخره مسیرش به کتابخونه خورد 53 00:03:32,250 --> 00:03:35,916 پدر سر ویلیام، یک کلکسیونر کتابِ بزرگ بود 54 00:03:36,000 --> 00:03:39,291 و سرتاپای اتاق، با کتاب‌های جلد چرمی تزئین شده بود 55 00:03:39,375 --> 00:03:40,708 هنری شوگر، علاقه‌ای بهش نداشت 56 00:03:40,791 --> 00:03:44,166 اون فقط کتاب‌های کارآگاهی و مهیج می‌خوند و اینجا از این کتاب‌ها نیست 57 00:03:44,250 --> 00:03:45,333 در شرف رفتن بود 58 00:03:45,416 --> 00:03:48,500 که یه چیز کاملا متفاوت نظرش رو جلب کرد 59 00:03:48,583 --> 00:03:50,458 اونقدر کوچیک بود، که اگر از لای کتاب‌ها 60 00:03:50,541 --> 00:03:53,541 بیرون نزده بود، متوجه‌ش نمی‌شد 61 00:03:53,625 --> 00:03:55,166 از توی قفسه درش آورد 62 00:03:55,250 --> 00:03:56,291 اون چیزی نبود جز 63 00:03:56,375 --> 00:03:59,166 دفتر مشقی که بچه‌ها توی مدرسه استفاده می‌کنن 64 00:03:59,250 --> 00:04:01,833 ،جلدش آبی پر رنگ بود ولی چیزی روش نوشته نشده بود 65 00:04:01,916 --> 00:04:05,750 توی صفحه اول، با جوهر مشکی نوشته شده بود 66 00:04:06,118 --> 00:04:08,572 « گزارشی از ایمداد خان: مردی که بدون چشم می‌بیند » "نویسنده: دکتر زدزد چترجی - دسامبر 1935، کلکته" 67 00:04:08,666 --> 00:04:12,416 .چه عجیب و غریب این چیه دیگه؟ 68 00:04:13,291 --> 00:04:16,750 روی صندلی نشست و از اول شروع کرد خوندن 69 00:04:16,833 --> 00:04:20,708 داستانی که شاهدش خواهید بود چیزیه که هنری توی دفتر آبی خونده بود 70 00:04:24,958 --> 00:04:28,916 من زدزد چترجی، جراح مغز در بیمارستانِ لردز اند لیدیز در کلکته هستم 71 00:04:29,000 --> 00:04:31,083 در روز دوم دسامبر 1935ـ 72 00:04:31,166 --> 00:04:33,291 توی اتاق استراحت دکترها داشتم چای می‌خوردم 73 00:04:33,375 --> 00:04:36,916 .سه دکتر دیگه هم همراهم بودن دکتر مارشال، میترا و مک‌فارلین 74 00:04:37,000 --> 00:04:38,500 یکی در رو زد 75 00:04:38,583 --> 00:04:39,750 گفتم بیا تو 76 00:04:41,458 --> 00:04:44,750 ببخشید، می‌شه یه لطفی بهم بکنید؟ 77 00:04:44,833 --> 00:04:46,500 گفتم این یه اتاق خصوصیه 78 00:04:46,583 --> 00:04:48,750 بله می‌دونم و متاسفم که مزاحم شدم 79 00:04:48,833 --> 00:04:51,791 ولی به‌نظرم جالب‌ترین اتفاقِ دنیا افتاده و باید نشون‌تون بدم 80 00:04:51,875 --> 00:04:54,208 چهارتامون عصبی شده بودیم ولی چیزی نگفتیم 81 00:04:55,208 --> 00:04:59,375 آقایون، من مردی هستم که بدون استفاده از چشم‌هاش می‌تونه ببینه 82 00:05:00,208 --> 00:05:01,666 قد کوتاه و حدوداً 60 ساله بود 83 00:05:01,750 --> 00:05:05,375 سیبیل سفید رنگی داشت و موهای مشکی از گوشش زده بودن بیرون 84 00:05:05,458 --> 00:05:08,291 سرم رو با پنجاه‌تا بانداز، هرجور که دوست دارید ببندید 85 00:05:08,375 --> 00:05:10,500 باز هم می‌تونم براتون کتاب بخونم 86 00:05:10,583 --> 00:05:14,166 .به‌نظر کاملا جدی می‌اومد کنجکاوی‌م گل کرده بود 87 00:05:14,250 --> 00:05:15,250 بفرما تو لطفا 88 00:05:15,438 --> 00:05:21,438 « مترجم: علیرضا نورزاده » ::. MrLightborn11 .:: 89 00:05:22,166 --> 00:05:25,791 خیلی‌خب، دکتر مارشال چندتا از انگشت‌هاش رو جلوت گرفته؟ 90 00:05:25,875 --> 00:05:27,291 هفت - گفتم یه بار دیگه - 91 00:05:27,375 --> 00:05:28,750 نه - گفتم یه بار دیگه - 92 00:05:28,833 --> 00:05:29,833 سه - باز گفتم یه بار دیگه - 93 00:05:29,916 --> 00:05:31,291 دوباره سه - یه بار دیگه - 94 00:05:32,250 --> 00:05:33,250 صفر 95 00:05:34,625 --> 00:05:36,333 چه حقه‌ای سوار می‌کنی؟ 96 00:05:36,416 --> 00:05:40,333 حقه‌ای در کار نیست، این مهارتیه که بعد از سال‌ها تمرین بهش دست یافتم 97 00:05:40,416 --> 00:05:41,708 چه‌جور تمرینی؟ 98 00:05:41,791 --> 00:05:44,208 ببخشید جناب، ولی این یه مسئله شخصیه 99 00:05:45,125 --> 00:05:46,291 چه کاری ازمون برمیاد؟ 100 00:05:46,375 --> 00:05:49,333 .من توی یه کاروان نمایشی کار می‌کنم امروز رسیدیم کلکته 101 00:05:49,416 --> 00:05:52,791 امشب توی تالار رویال پالاس اجرا داریم 102 00:05:52,875 --> 00:05:54,375 توی این برنامه، من 103 00:05:54,458 --> 00:05:56,708 به عنوان ایمداد خان؛ مردی که بدون چشم‌هایش می‌بیند خطاب شدم 104 00:05:56,791 --> 00:05:58,750 وقتی به یک شهر جدید می‌ریم 105 00:05:58,833 --> 00:06:00,250 یه راست می‌رم به بزرگ‌ترین بیمارستانِ اون شهر 106 00:06:00,333 --> 00:06:03,791 و از دکترها می‌خوام که چشم‌هام رو کامل با بانداژ ببندن 107 00:06:03,875 --> 00:06:06,125 مهمه که این کار توسط دکترها انجام بشه 108 00:06:06,208 --> 00:06:08,208 وگرنه ملت ممکنه فکر کنن تقلبی توی کارمه 109 00:06:08,291 --> 00:06:11,041 بعدش می‌رم توی خیابون‌ها و یه کار خطرناک می‌کنم 110 00:06:11,125 --> 00:06:12,333 به اون سه‌تا دکتر دیگه نگاه کردم 111 00:06:12,416 --> 00:06:15,458 دکتر میترا و مک‌فارلین مجبور بودن برگردن پیش بیمارهاشون. ادامه بده 112 00:06:15,541 --> 00:06:18,541 ...ولی دکتر مارشال گفت - چرا که نه؟ ولی بیا درست انجامش بدیم - 113 00:06:18,625 --> 00:06:20,708 تا مطمئن بشیم که هیچی نمی‌بینه 114 00:06:20,791 --> 00:06:23,208 .به‌شدت انسان مهربانی هستید هرکاری دوست دارید بکنید 115 00:06:23,291 --> 00:06:25,000 قبل از اینکه چشم‌هاش رو با بانداژ ببندیم، به دکتر مارشال گفتم 116 00:06:25,083 --> 00:06:27,250 بیا چشم‌هاش رو با یه چیز نرم و درست حسابی بپوشونیم 117 00:06:27,333 --> 00:06:29,500 خمیر؟ - عالیه. برو کیک‌پزی بیمارستان - 118 00:06:29,583 --> 00:06:31,375 من می‌برمش اتاق جراحی و چشم‌هاش رو می‌بندم 119 00:06:31,458 --> 00:06:33,916 ایمداد رو از سالن طویل‌مون بردم به اتاق عمل 120 00:06:34,000 --> 00:06:35,250 گفتم دراز بکش لطفا 121 00:06:35,333 --> 00:06:37,666 یه بطری کوچیکِ کلودیون از توی قفسه برداشتم 122 00:06:37,750 --> 00:06:39,916 پلک‌هات رو با این ماده به‌هم می‌چسبونم 123 00:06:40,000 --> 00:06:41,291 بعداً چطوری جداشون کنم 124 00:06:41,375 --> 00:06:44,833 .آروم یه ذره الکل بمال به مژه‌هات پاک می‌شه 125 00:06:44,916 --> 00:06:47,583 لطفا تا سفت می‌شه چشم‌هات رو ببند 126 00:06:47,666 --> 00:06:48,666 دو دقیقه گذشت 127 00:06:48,708 --> 00:06:51,041 گفتم چشم‌هات رو باز کن و البته که نمی‌تونست 128 00:06:51,125 --> 00:06:55,000 یه‌کم از خمیر دکتر مارشال برداشتم و چسبوندم به یکی از چشم‌های ایمداد 129 00:06:55,083 --> 00:06:56,333 کل چشمش رو پوشوندم 130 00:06:56,416 --> 00:06:59,000 و گذاشتم که خمیر، پوستِ اطراف چشمش رو هم دربر بگیره 131 00:06:59,083 --> 00:07:00,791 با اون یکی چشمش هم همین کار رو کردم 132 00:07:00,875 --> 00:07:02,500 گوشه‌هاش رو سفت به سمت پایین چسبوندم 133 00:07:02,583 --> 00:07:05,416 گفتم ناراحت‌کننده که نیست؟ - نه اصلا، ممنون - 134 00:07:05,500 --> 00:07:07,458 به دکتر مارشال گفتم تو دور چشمش بانداژ بپیچ 135 00:07:07,541 --> 00:07:09,000 انگشت‌هام خیلی چسبناک شده بودن 136 00:07:09,083 --> 00:07:11,833 .با کمال میل اینا رو می‌ذاریم اینجا 137 00:07:11,916 --> 00:07:15,333 دکتر مارشال، دو تیکه پنبه زخیم رو گذاشت روی چشم‌های ایمداد 138 00:07:15,416 --> 00:07:16,416 چسبید بهش 139 00:07:16,458 --> 00:07:17,458 بلند شو لطفا 140 00:07:18,125 --> 00:07:21,416 دکتر مارشال، یه بانداژ با عرض ضخامت سانت رو گذاشت روی سرش 141 00:07:21,500 --> 00:07:23,833 لطفا بینی‌م رو نبند که بتونم نفس بکشم 142 00:07:23,916 --> 00:07:25,083 البته 143 00:07:25,750 --> 00:07:28,500 ببخشید، یه خرده تنگه 144 00:07:31,166 --> 00:07:32,083 چطوره؟ 145 00:07:32,166 --> 00:07:33,166 گفتم عالیه 146 00:07:33,208 --> 00:07:35,708 شبیه مردی شده بود که عمل جراحی سختی داشته 147 00:07:35,791 --> 00:07:36,666 چه حسی داره؟ 148 00:07:36,750 --> 00:07:37,833 حس خیلی خوبی داره 149 00:07:37,916 --> 00:07:40,916 بایستی از کار فوق‌العاده‌تون تعریف کنم 150 00:07:41,000 --> 00:07:44,166 ایمداد خان از روی تخت پا شد و یه راست رفت سمت در 151 00:07:51,291 --> 00:07:54,458 ای وای! دیدیش؟ دستش رو یه راست گذاشت روی دستگیره 152 00:07:54,541 --> 00:07:55,958 پوزخند دکتر مارشال از روی صورتش پاک شد 153 00:07:56,541 --> 00:07:59,583 ایمداد به‌صورت عادی و سریع توی سالن بیمارستان راه می‌رفت 154 00:07:59,666 --> 00:08:03,000 .من و دکتر مارشال چهار متر پشت سرش بودیم و خیلی ترسناک بود که ببینیم 155 00:08:03,083 --> 00:08:06,000 این مرد، با این بانداژ بزرگ داره عادی راه می‌ره 156 00:08:06,083 --> 00:08:07,166 "داد زدم "دیدش 157 00:08:07,250 --> 00:08:09,875 گفتم .چرخ دستیه رو دید باور نکردنیه 158 00:08:09,958 --> 00:08:11,333 دکتر مارشال جوابم رو نداد 159 00:08:11,416 --> 00:08:14,166 توی چهره‌ش می‌شد آثار تعجب رو دید 160 00:08:14,250 --> 00:08:16,708 ایمداد خان رفت سراغ پله‌ها و بدون هیچ مشکلی، ازشون رفت پایین 161 00:08:16,791 --> 00:08:18,208 حتی میله پله رو هم نگرفت 162 00:08:18,291 --> 00:08:21,166 .چند نفر اومدن بالا خودتون واکنش‌شون رو می‌بینید 163 00:08:21,875 --> 00:08:25,750 پایین پله‌ها، برگشت و از در خارج شد و رفت توی خیابون 164 00:08:25,833 --> 00:08:28,166 من و دکتر مارشال، پشت سرش رفتیم 165 00:08:28,250 --> 00:08:31,416 دم در، 100 بچه‌ی پابرهنه توی حیاط برای بازدیدکننده سر سفیدمون 166 00:08:31,500 --> 00:08:33,166 فریاد شادی سر می‌دادن 167 00:08:33,250 --> 00:08:35,500 با بلند کردن دو دستش باهاشون سلام کرد 168 00:08:35,583 --> 00:08:38,833 مستقیم رفت سوار دوچرخه شد و پدال زد 169 00:08:38,916 --> 00:08:41,708 بچه‌های پابرهنه، شاد و خندان رفتن دنبالش 170 00:08:41,791 --> 00:08:44,583 با سرعت رفت توی خیابونِ شلوغ و پر ترافیکی که 171 00:08:44,666 --> 00:08:47,916 همه طرفش اتوموبیل بود 172 00:08:48,000 --> 00:08:49,625 به‌طرز عالی‌ای دوچرخه سواری می‌کرد 173 00:08:49,708 --> 00:08:51,708 واسه یک دقیقه، جلو چشم‌مون بود 174 00:08:51,791 --> 00:08:53,750 بعدش پیچید و دیگه ندیدیمش 175 00:08:53,833 --> 00:08:57,375 دکتر مارشال گفت نمی‌تونم باور کنم - نمی‌تونم باور کنم - 176 00:08:57,458 --> 00:08:58,958 گفتم من هم نمی‌تونم 177 00:08:59,041 --> 00:09:01,250 به‌نظرم الان با چشم‌های خودمون یه معجزه دیدیم 178 00:09:01,333 --> 00:09:03,875 بقیه روز، سرم گرمِ بیمارها بود 179 00:09:03,958 --> 00:09:06,541 ساعت 6 عصر رفتم خونه‌م تا لباس عوض کنم 180 00:09:06,625 --> 00:09:08,000 یه دوش سرد طولانی گرفتم 181 00:09:08,083 --> 00:09:11,500 توی بالکن، یه ویسکی سودا خوردم و فقط یه حوله دور کمرم بود 182 00:09:11,583 --> 00:09:14,416 ساعت هفت ده‌کم رسیدم به تالار رویال پالاس 183 00:09:14,500 --> 00:09:16,000 نمایش دو ساعت به طول انجامید 184 00:09:16,083 --> 00:09:19,458 .به‌طرز غیرمنتظره‌ای ازش لذت بردم هم از ژانگولرشون، هم از مار بازشون 185 00:09:19,541 --> 00:09:22,625 هم از آتش‌خوار و شمشیربازشون که شمشیر رو از گلوش می‌کرد توی شکمش 186 00:09:22,708 --> 00:09:24,666 و در نهایت، بعد از شیپور زدن 187 00:09:24,750 --> 00:09:27,000 رفیق‌مون ایمداد خان اومد تا نمایش‌ش رو اجرا کنه 188 00:09:27,083 --> 00:09:30,041 به تماشاگرها گفتن بیان روی صحنه تا با پارچه و شال، چشم‌هاش رو ببندن 189 00:09:30,125 --> 00:09:32,250 و بعدش دور تا دور بدن یه بچه کلی چاقو پرت کرد 190 00:09:32,333 --> 00:09:34,541 و یه قوطی که بالای سرش بود رو با هفت تیر زد 191 00:09:34,625 --> 00:09:38,458 بعدش، یه بشکه آهنی گذاشتن روی سر بانداژ شده‌ش 192 00:09:38,541 --> 00:09:42,291 پسره یه سوزن و یه نخ داد دست ایمداد خان 193 00:09:42,375 --> 00:09:44,708 و یه آینه ذره‌بین گذاشتن جلوش 194 00:09:44,791 --> 00:09:46,375 و بدون اینکه اشتباهی بکنه 195 00:09:46,458 --> 00:09:49,458 خیلی ماهرانه، سوزن رو نخ کرد 196 00:09:54,208 --> 00:09:55,208 مبهوت شده بودم 197 00:09:57,583 --> 00:10:00,125 توی پشت صحنه، ایمداد خان رو دیدم که ساکت روی یه چهارپایه چوبی نشسته بود 198 00:10:00,208 --> 00:10:01,625 تا گریمش رو پاک کنن 199 00:10:01,708 --> 00:10:03,416 کنجکاو شدی دکتر، درسته؟ 200 00:10:03,500 --> 00:10:04,666 جواب دادم، به‌شدت 201 00:10:04,750 --> 00:10:08,583 باز هم موهای مشکی‌ای که از گوشش زده بودن بیرون، حیرت‌زده‌م کردن 202 00:10:08,666 --> 00:10:10,916 تاحالا همچین چیزی رو توی یک فرد دیگه ندیده بودم 203 00:10:11,000 --> 00:10:13,458 یه پیشنهاد برات دارم؛ من حرفه‌م نویسندگی نیست 204 00:10:13,541 --> 00:10:15,875 ولی اگه بهم بگی چطور این قدرت رو کسب کردی 205 00:10:15,958 --> 00:10:18,833 که بدون چشم‌هات ببینی؛ صادقانه می‌نویسمش 206 00:10:18,916 --> 00:10:21,833 بعدش توی مجله پزشکی بریتانیا یا شاید حتی یه مجله معروف 207 00:10:21,916 --> 00:10:23,125 چاپش می‌کنم 208 00:10:23,208 --> 00:10:25,375 این کمک می‌کنه که معروف‌تر بشی؟ 209 00:10:25,458 --> 00:10:27,416 خیلی کمکم می‌کنه - عالیه - 210 00:10:27,500 --> 00:10:30,333 از اونجایی که سوابق پزشکی رو ثبت می‌کنم 211 00:10:30,416 --> 00:10:33,500 معتقدم تموم چیزهایی که ایمداد اون شب بهم گفت رو کلمه به کلمه نوشتم 212 00:10:33,583 --> 00:10:35,750 حالا دقیقا چیزهایی که گفت رو بهتون می‌گم 213 00:10:37,076 --> 00:10:40,616 "تموم چیزهایی که ایمداد خان اون شب بهم گفت" - کلمه به کلمه - 214 00:10:42,708 --> 00:10:45,791 من سال 1873 توی کشمیر به‌دنیا اومدم 215 00:10:45,875 --> 00:10:48,916 پدرم مامور بلیطِ راه‌آهن بود 216 00:10:49,000 --> 00:10:52,291 یه روز یه جادوگر اومد مدرسه‌مون تا اجرا بکنه 217 00:10:52,375 --> 00:10:53,833 مجذوبش شده بودم 218 00:10:53,916 --> 00:10:55,833 دو هفته بعد، تمامِ پس‌اندازم رو برداشتم 219 00:10:55,916 --> 00:10:58,375 و از خونه فرار کردم تا عضوِ یک گروه نمایشی کاروانی بشم 220 00:10:58,458 --> 00:11:01,708 .این قضیه مال سال 1886ئه اون موقع 13 سالم بود 221 00:11:01,791 --> 00:11:02,791 به مدت سه سال 222 00:11:02,875 --> 00:11:05,500 با یه گروهی، کل پنجاب رو گشتم 223 00:11:05,583 --> 00:11:08,125 در نهایت، مهم‌ترین نمایش‌ها رو اجرا می‌کردم 224 00:11:08,208 --> 00:11:10,666 کل اون مدت، پول جمع می‌کردم 225 00:11:10,750 --> 00:11:14,541 که خب در آخر شد 3 هزار روپیه 226 00:11:14,625 --> 00:11:17,625 اون موقع، آوازه‌ی یه یوگیِ معروف به گوشم خورده بود 227 00:11:17,708 --> 00:11:19,958 که به قدرت معلق شدن رسیده بود 228 00:11:20,041 --> 00:11:21,666 می‌گفتن وقتی دعا می‌کنه 229 00:11:21,750 --> 00:11:25,208 کل بدنش به طول 45 سانت بلند و توی هوا معلق می‌شه 230 00:11:25,291 --> 00:11:27,250 در کم‌ترین حالت، تاثیرِ خیلی زیادی داشت 231 00:11:28,375 --> 00:11:29,375 سیبیل؟ 232 00:11:31,125 --> 00:11:33,245 از اون گروه نمایشی استعفا دادم 233 00:11:33,291 --> 00:11:36,375 و به شهر کوچیکی که روی رودِ گنگ هست رفتم 234 00:11:36,458 --> 00:11:38,375 شایعه کرده بودن که یوگیه اونجا زندگی می‌کرد 235 00:11:38,458 --> 00:11:40,833 یه روز، شنیدم که یه مسافر گفت با یه راهب تنها 236 00:11:40,916 --> 00:11:44,583 همین نزدیکی‌ها، توی جنگل دیداری داشته 237 00:11:44,666 --> 00:11:45,958 همین برام کافی بود 238 00:11:46,041 --> 00:11:48,166 رفتم که اسب و گاری اجاره کنم 239 00:11:49,083 --> 00:11:50,708 وقتی داشتم با کالسکه‌چیه چونه می‌زدم 240 00:11:50,791 --> 00:11:53,291 یه مردی اومد و گفت که باهام هم‌مسیره 241 00:11:53,375 --> 00:11:56,291 و گفت باهم سوار بشیم و هزینه رو دنگی بدیم 242 00:11:56,375 --> 00:11:59,166 وای، عجب شانسی 243 00:11:59,250 --> 00:12:00,541 بعد از اینکه با یارو صحبت کردم 244 00:12:00,625 --> 00:12:03,625 فهمیدم خودش از مریدانِ یوگیه‌ست 245 00:12:03,708 --> 00:12:06,541 و داشت می‌رفت که استادش رو ببینه 246 00:12:06,625 --> 00:12:07,458 سفره دلم رو پیشش باز کردم 247 00:12:07,541 --> 00:12:10,416 .دنبال این مردم می‌شه ببینمش لطفا؟ 248 00:12:10,500 --> 00:12:13,291 طرف به مدت زیاد و آهسته نگاه‌م کرد 249 00:12:13,375 --> 00:12:15,458 گفت غیرممکنه 250 00:12:15,541 --> 00:12:18,750 از اون موقع به بعد دیگه به سوال‌هام جواب نمی‌داد 251 00:12:18,833 --> 00:12:21,416 هرچند یه چیز کوچیک یاد گرفتم 252 00:12:21,500 --> 00:12:24,625 اون موقع از روز، یوگی مراقبه‌ش رو آغاز می‌کرد 253 00:12:24,708 --> 00:12:28,958 ،هم‌سفرم به کالسکه‌چی گفت بایسته پیاده شد و رفت 254 00:12:29,041 --> 00:12:31,625 من وانمود کردم که دارم مسیرم رو ادامه می‌دم، ولی یه‌کم جلوتر 255 00:12:31,708 --> 00:12:33,875 پریدم پایین و دزدکی برگشتم 256 00:12:33,958 --> 00:12:36,375 طرف توی چنگل غیب شده بود 257 00:12:36,458 --> 00:12:38,750 پای زیراشکوب‌ها، صدای خش‌خش شنیدم 258 00:12:38,833 --> 00:12:41,125 گفتم اگه خودش نباشه پس صدای ببر بوده 259 00:12:41,208 --> 00:12:43,750 و الان قراره بپره روم و نابودم کنه 260 00:12:43,833 --> 00:12:46,583 و تیکه‌تیکه‌م کنه و بخورتم 261 00:12:47,958 --> 00:12:49,125 اما خودش بود 262 00:12:51,125 --> 00:12:54,791 اصلا معلوم نبود یارو از کجا داره میاد 263 00:12:54,875 --> 00:12:57,000 داشت از بین بامبوها و سایرِ 264 00:12:57,083 --> 00:12:58,875 گیاهان بلند قامت رد می‌شد 265 00:12:58,958 --> 00:13:02,833 با فاصله 90 متری، آروم و ساکت دنبالش کردم 266 00:13:02,916 --> 00:13:05,916 ،هر وقت که گمش می‌کردم البته اکثر مواقع گمش می‌کردم 267 00:13:06,000 --> 00:13:08,458 صدای قدم‌هاش رو دنبال می‌کردم 268 00:13:08,541 --> 00:13:11,750 تا نیم‌ساعت هی تعقیبش کردم 269 00:13:11,833 --> 00:13:14,666 که دیگه صداش رو نشنیدم 270 00:13:14,750 --> 00:13:16,375 ایستادم و گوش دادم 271 00:13:16,458 --> 00:13:18,583 یهو از بین زیراشکوب 272 00:13:18,666 --> 00:13:21,166 یه فضای باز و دوتا کومه دیدم 273 00:13:21,250 --> 00:13:22,458 هیجان‌زده شدم 274 00:13:22,541 --> 00:13:24,833 جفت کومه‌ای که بهم نزدیک بود یه چاله آب دیدم 275 00:13:24,916 --> 00:13:26,916 که جفتش قالیچه‌ی عبادت بود و بالاش 276 00:13:27,000 --> 00:13:31,208 یه درخت بائوباب دیدم که شاخه‌های کلفت و پربرگی داشت 277 00:13:31,291 --> 00:13:33,583 کل ظهر گرم رو منتظر موندم 278 00:13:33,666 --> 00:13:36,500 کل عصر هم که شرجی بود منتظر موندم 279 00:13:36,583 --> 00:13:37,958 به محض اینکه ساعت 5 شد 280 00:13:38,041 --> 00:13:41,416 بی سر و صدا از درختم بالا رفتم و بین برگ‌ها قایم شدم 281 00:13:41,500 --> 00:13:43,625 بالاخره یوگی اعظم از کومه‌ش اومد بیرون 282 00:13:43,708 --> 00:13:45,541 و چهارزانو روی قالیچه نشست 283 00:13:45,625 --> 00:13:48,208 تمام حرکاتش آروم و آهسته بود 284 00:13:48,291 --> 00:13:50,791 کف دست‌هاش رو گذاشت روی زانوهاش 285 00:13:50,875 --> 00:13:53,041 و نفس عمیقی از طریق بینی‌ش کشید 286 00:13:53,125 --> 00:13:56,875 و می‌دیدم که یه‌جور نوری احاطه‌ش کرده 287 00:13:56,958 --> 00:14:00,291 به مدت پونزده دقیقه بی‌حرکت همون‌جوری نشست 288 00:14:00,375 --> 00:14:04,000 و مادامی که داشتم نگاه‌ش می‌کردم با چشم‌های خودم دیدم 289 00:14:04,083 --> 00:14:06,166 که بدنش آروم‌آروم از روی زمین بلند شد 290 00:14:07,666 --> 00:14:11,333 سی سانت، 38 سانت، 40 سانت پنجاه سانت 291 00:14:12,083 --> 00:14:14,166 یه متر از قالیچه فاصله گرفته بود 292 00:14:14,250 --> 00:14:15,958 بالای درخت، با خودم گفتم 293 00:14:16,041 --> 00:14:19,125 یارو جلوت توی هوا معلق شده 294 00:14:20,458 --> 00:14:24,416 طبق محاسباتم 46 دقیقه بدنش معلق موند 295 00:14:24,500 --> 00:14:26,708 بعدش آروم‌آروم برگشت روی زمین 296 00:14:26,791 --> 00:14:29,333 تا اینکه باسنش دوباره روی قالیچه قرار گرفت 297 00:14:29,416 --> 00:14:31,916 از درختم اومدم پایین و یه راست رفتم سمتش 298 00:14:32,000 --> 00:14:34,291 یوگی اعظم داشت توی کاسه دست و پاش رو می‌شست 299 00:14:34,375 --> 00:14:36,583 با صراحت گفت: چند وقته اینجایی؟ 300 00:14:36,666 --> 00:14:39,208 یهو یه آجر برداشت و محکم سمتم پرت کرد 301 00:14:39,291 --> 00:14:41,791 خورد به پایین زانوم و دو تیکه شد 302 00:14:41,875 --> 00:14:44,000 .هنوز زخمش رو دارم بذار نشون بدم 303 00:14:46,916 --> 00:14:48,708 درواقع اتفاقی شد 304 00:14:48,791 --> 00:14:51,791 یک یوگی بزرگ نباید عصبانی بشه و آجر پرت کنه 305 00:14:51,875 --> 00:14:56,250 پیرمرده تحقیر، پشیمون و مایوس شده بود 306 00:14:56,333 --> 00:14:59,625 بهم توضیح داد که نمی‌تونه من رو به عنوان مریدش قبول کنه 307 00:14:59,708 --> 00:15:02,541 ولی خب هرچند می‌تونه یه سری دستورالعمل‌ها بهم بده 308 00:15:02,625 --> 00:15:04,708 تا حمله‌ای که بهم کرده رو جبران کنه 309 00:15:04,791 --> 00:15:07,125 حمله‌ای که کاملا مستحقش بودم 310 00:15:07,208 --> 00:15:09,041 این اتفاق توی 1890 افتاد 311 00:15:09,125 --> 00:15:11,041 اون موقع تقریبا 17 سالم بود 312 00:15:13,000 --> 00:15:15,250 دستورالعمله یوگیه چی بود؟ 313 00:15:15,333 --> 00:15:16,875 حالا می‌گم 314 00:15:16,958 --> 00:15:18,458 ذهن، پخش و پلاست 315 00:15:18,541 --> 00:15:21,541 در لحظه، خودش رو درگیر هزاران چیز می‌کنه 316 00:15:21,625 --> 00:15:24,250 چیزهایی که می‌بینی، می‌شنوی و استشمام می‌کنی 317 00:15:24,333 --> 00:15:27,208 چیزهایی که بهشون فکر می‌کنی و چیزهایی که سعی می‌کنی بهشون فکر نکنی 318 00:15:27,291 --> 00:15:29,250 باید یاد بگیری جوری روی ذهنت متمرکز بشی 319 00:15:29,333 --> 00:15:32,916 که فقط به یک چیز فکر کنی 320 00:15:33,000 --> 00:15:35,958 اگه سخت تلاش کنی، شاید بتونی ذهن آگاهت رو به مدت سه دقیقه و نیم 321 00:15:36,041 --> 00:15:37,458 روی یک چیز مشخص 322 00:15:37,541 --> 00:15:39,458 متمرکز کنی 323 00:15:39,541 --> 00:15:42,625 لازمه‌ش بیست سال تلاش مضاعف و روزانه‌ست 324 00:15:42,708 --> 00:15:44,291 داد زدم و گفتم « بیست سال؟ » 325 00:15:44,375 --> 00:15:46,083 بیست سال. شاید هم بیش‌تر 326 00:15:46,166 --> 00:15:48,875 اگه عرضه‌ش رو داشته باشی در حالت معمول، بیست سال طول می‌کشه 327 00:15:48,958 --> 00:15:50,541 تا اون موقع که پیر می‌شم 328 00:15:50,625 --> 00:15:53,416 زمانش متغیره. بعضی‌ها ده ساله و بعضی‌ها بعد از 30 سال موفق می‌شن 329 00:15:53,500 --> 00:15:56,333 در موارد نادر، افراد خاصی هستن که 330 00:15:56,416 --> 00:15:59,250 می‌تونن طی یک الی دو سال این قدرت رو کسب کنن 331 00:15:59,333 --> 00:16:01,250 .ولی احتمالش یک در یک میلیارده شامل تو نمی‌شه 332 00:16:01,333 --> 00:16:03,625 ...یعنی اینقدر سخته که ذهن رو متمرک 333 00:16:03,708 --> 00:16:08,166 تقریبا غیرممکنه. امتحان کن؛ چشم‌هات رو ببند و به یه چیزی فکر کن 334 00:16:08,250 --> 00:16:11,291 .فقط به یک شیء فکر کن تصورش کن و جلوت ببینش 335 00:16:11,375 --> 00:16:13,458 چند ثانیه بعد، ذهنت فکرتراشی می‌کنه 336 00:16:13,541 --> 00:16:16,541 .بقیه افکار وارد ذهنت می‌شن کار خیلی سختیه 337 00:16:16,625 --> 00:16:18,625 این رو یوگیِ اعظم پیر و خردمند گفت 338 00:16:20,708 --> 00:16:23,500 و تمریناتم رو شروع کردم 339 00:16:24,083 --> 00:16:25,458 هرشب می‌نشستم 340 00:16:25,541 --> 00:16:28,916 چشم‌هام رو می‌بستم و کسی که بیش‌تر از همه عاشقش بودم رو تصور می‌کردم 341 00:16:29,000 --> 00:16:32,333 اون هم برادرم بود که توی ده سالگی به‌دلیل بیماری خونی مُرد 342 00:16:32,416 --> 00:16:36,208 ،روی تصور کردن ذهنش تمرکز می‌کردم ولی به محض اینکه ذهنم سرگردان می‌شد 343 00:16:36,291 --> 00:16:39,166 ،تمرین رو متوقف چند دقیقه‌ای استراحت 344 00:16:39,250 --> 00:16:40,458 و دوباره تمرین می‌کردم 345 00:16:40,541 --> 00:16:42,291 بعد از پنج سال تمرین روزانه 346 00:16:42,375 --> 00:16:45,208 تونستم به مدت یک دقیقه و نیم تمام و کمال 347 00:16:45,291 --> 00:16:46,750 روی چهره برادرم تمرکز کنم 348 00:16:46,833 --> 00:16:48,166 داشتم پیشرفت می‌کردم 349 00:16:51,791 --> 00:16:52,625 طی اون مدت 350 00:16:52,708 --> 00:16:55,833 از طریق اجراهای تردستی پول خوبی به جیب می‌زدم 351 00:16:55,916 --> 00:16:58,041 ذاتاً تردستی‌م خیلی خوبه 352 00:16:58,125 --> 00:17:00,708 ولی همیشه تمریناتم رو ادامه می‌دادم 353 00:17:00,791 --> 00:17:04,583 هرشب، هرجا که بودم یه جای آروم می‌نشستم 354 00:17:04,666 --> 00:17:07,333 و ذهنم رو روی چهره برادرم متمرکز می‌کردم 355 00:17:07,416 --> 00:17:10,583 بعضی وقت‌ها یه شمع روشن می‌کردم و به شعله‌ش خیره می‌شدم 356 00:17:10,666 --> 00:17:14,041 همون‌طور که می‌دونی، شعله‌ی شمع سه بخش جداگونه داره 357 00:17:14,125 --> 00:17:16,541 ،شعله‌ی بالایی زردش قسمت آبی رنگ پایین شعله 358 00:17:16,625 --> 00:17:17,875 و فیتیله مشکی‌ش 359 00:17:17,958 --> 00:17:20,833 شمع رو چهل سانت از چهره‌م دور می‌کردم 360 00:17:20,916 --> 00:17:22,458 کاملا جلوی چشم‌هام می‌ذاشتمش 361 00:17:22,541 --> 00:17:25,708 تا مجبور نشم حتی یه ذره هم با بالا یا پایین نگاه کردن 362 00:17:25,791 --> 00:17:26,916 چشمم رو تکون بدم 363 00:17:27,000 --> 00:17:31,041 اونقدر به فیتیله مشکی‌ش خیره می‌شدم که بقیه چیزهای دورم، محو می‌شدن 364 00:17:31,125 --> 00:17:32,458 بعدش چشم‌هام رو می‌بستم 365 00:17:32,541 --> 00:17:35,000 و روی چهره برادرم تمرکز می‌کردم 366 00:17:35,916 --> 00:17:40,750 تا 1907 که 30 سالم شده بود می‌تونستم به مدت سی دقیقه 367 00:17:40,833 --> 00:17:43,125 بدون مشغول شدن ذهنم تمرکز کنم 368 00:17:43,208 --> 00:17:46,458 طی همین زمان بود که متوجه یه قابلیتی شدم 369 00:17:46,541 --> 00:17:48,291 یه نمه حس می‌کردم 370 00:17:48,375 --> 00:17:51,375 که وقتی چشم‌هام رو می‌بستم و به یه چیزی، با نهایت شدت 371 00:17:51,458 --> 00:17:52,750 نگاه می‌کردم 372 00:17:52,833 --> 00:17:55,541 می‌تونستم خطوط حاشیه‌ی چیزی که نگاه‌ش می‌کردم رو ببینم 373 00:17:55,625 --> 00:17:57,583 یاد یکی از حرف‌های یوگیه افتادم 374 00:17:57,666 --> 00:18:01,250 برخی از اشخاص مقدص" به درجه‌ای از تمرکز رسیدن 375 00:18:01,333 --> 00:18:04,000 که می‌تونن بدون استفاده از چشم "اطراف‌شون رو ببینن 376 00:18:04,083 --> 00:18:08,416 هرشب، بعد از تمرینم با شمع 377 00:18:08,500 --> 00:18:11,333 یه فنجون قهوه می‌خوردم و بعدش چشم‌هام رو می‌بستم 378 00:18:11,416 --> 00:18:13,875 روی صندلی‌م می‌نشستم و سعی می‌کردم بدون چشم‌هام ببینم 379 00:18:13,958 --> 00:18:16,125 با پاسور شروع کردم 380 00:18:16,208 --> 00:18:18,333 به پشت‌شون نگاه می‌کردم و خودشون رو حدس می‌زدم 381 00:18:18,416 --> 00:18:20,583 و در 60 درصد مواقع درست حدس می‌زدم 382 00:18:20,666 --> 00:18:22,833 بعدش مپ و چارت‌های مسیریابی خریدم 383 00:18:22,916 --> 00:18:24,625 و زدم به دیوار اتاقم 384 00:18:24,708 --> 00:18:29,083 و ساعت‌ها با چشم بسته، سعی می‌کردم اسامی مکان و رودهایی که کوچیک نوشته شده بودن رو بخونم 385 00:18:29,166 --> 00:18:33,291 به مدت هشت سال، هرشب همین تمرین رو انجام دادم 386 00:18:33,375 --> 00:18:36,000 تا سال 1915 می‌تونستم یه کتاب رو کامل 387 00:18:36,083 --> 00:18:37,958 با چشم بسته بخونم 388 00:18:38,041 --> 00:18:39,291 به اون قدرت رسیده بودم 389 00:18:39,375 --> 00:18:41,291 بالاخره قدرته رو کسب کرده بودم 390 00:18:42,833 --> 00:18:45,541 و همون‌طور که می‌دونی تبدیل به اجرای تردستیم شد 391 00:18:45,625 --> 00:18:48,791 مردم عاشقش بودن، ولی فکر نمی‌کردن که واقعی باشه. هنوز هم باور نمی‌کنن 392 00:18:48,875 --> 00:18:52,333 حتی دکترهایی مثل تو هم که با بانداژ من رو بستن 393 00:18:52,416 --> 00:18:55,375 این حقیقت رو باور نمی‌کردن 394 00:18:55,458 --> 00:18:58,708 یادشون می‌ره که راه‌های دیگه‌ای برای فرستادن تصویر به مغز هست 395 00:18:58,791 --> 00:19:00,208 ایمداد خان ساکت شد 396 00:19:00,291 --> 00:19:01,208 خسته شده بود 397 00:19:01,291 --> 00:19:02,666 پرسیدم چه راه‌های دیگه‌ای؟ 398 00:19:04,750 --> 00:19:06,333 حقیقتاً نمی‌دونم 399 00:19:08,083 --> 00:19:10,958 دیدن با یک عضو دیگه‌ی بدن انجام می‌شه 400 00:19:11,041 --> 00:19:12,458 با کدوم عضو؟ 401 00:19:22,125 --> 00:19:23,666 اون شب نخوابیدم 402 00:19:23,750 --> 00:19:26,833 این مرد می‌تونست دانشمندهای سرتاسر جهان رو شگفت‌زده کنه 403 00:19:26,916 --> 00:19:28,875 بایستی با ارزش‌ترین آدم روی زمین باشه 404 00:19:28,958 --> 00:19:32,625 بایستی می‌فهمیدم که دقیقا روالش چطوریه. به‌لحاظ زیستی، شیمی، جادویی 405 00:19:32,708 --> 00:19:35,375 چطور می‌شه بدون استفاده از چشم یک تصویر به مغز فرستاده بشه؟ 406 00:19:35,458 --> 00:19:38,833 .افراد کور شاید بتونن بینا بشن کرها شاید بشنون. شاید هم قابلیت‌های دیگه‌ای باشه 407 00:19:38,916 --> 00:19:41,541 گفتم این مرد باورنکردنی نباید نادیده گرفته بشه 408 00:19:41,625 --> 00:19:45,333 تموم حرف‌هایی که اون شب ایمداد خان بهم زد رو با دقت نوشتم 409 00:19:45,416 --> 00:19:47,416 پنج ساعت، بدون وقفه فقط نوشتم 410 00:19:50,125 --> 00:19:53,583 ساعت هشت صبحِ فردا، موقعِ رفتن به بیمارستان، مهم‌ترین بخش رو تموم کردم 411 00:19:53,666 --> 00:19:55,041 یعنی صفحاتی که تازه خوندین 412 00:19:55,125 --> 00:19:57,958 دکتر مارشال رو تا موقعی که رفتیم اتاق استراحت چای بخوریم، ندیدم 413 00:19:58,041 --> 00:20:00,291 توی اون ده دقیقه، تا جایی که تونستم براش تعریف کردم 414 00:20:00,375 --> 00:20:02,916 .بهش گفتم، برمی‌گردم به نمایشش نباید از دستش بدیم 415 00:20:03,000 --> 00:20:04,291 من هم باهات میام 416 00:20:04,375 --> 00:20:06,875 ساعت 6:45 رفتیم تالار رویال پالاس 417 00:20:06,958 --> 00:20:09,458 ماشین رو پارک کردم و دوتایی رفتیم سمت سالن 418 00:20:09,541 --> 00:20:11,250 گفتم یه چیزی شده 419 00:20:11,333 --> 00:20:13,625 کسی دم در نبود و در هم بسته بود 420 00:20:13,708 --> 00:20:17,666 پوستر تبلیغاتی نمایش سرجاش بود ...ولی یکی با رنگ مشکی، یه چیزی روش نوشته بود 421 00:20:17,750 --> 00:20:19,833 «نمایش امشب کنسله» 422 00:20:20,875 --> 00:20:24,208 از دربان پرسیدم: چی شده؟ 423 00:20:24,291 --> 00:20:26,500 یه نفر مُرده - کی؟ - 424 00:20:26,583 --> 00:20:27,958 البته خودم می‌دونستم 425 00:20:28,041 --> 00:20:30,583 همونی که بدون چشم‌هاش می‌دید 426 00:20:30,666 --> 00:20:32,208 فریاد زدم چطور؟ 427 00:20:32,291 --> 00:20:34,708 خوابید و دیگه بیدار نشد 428 00:20:35,208 --> 00:20:36,375 از این اتفاقات زیاد می‌افته 429 00:20:39,750 --> 00:20:41,416 آروم برگشتیم سمت ماشین 430 00:20:46,125 --> 00:20:48,500 حس سوگ و عصبانیت داشتم 431 00:20:48,583 --> 00:20:50,583 نباید می‌ذاشتم این مرد با ارزش از جلوی چشم‌هام دور بشه 432 00:20:50,666 --> 00:20:52,546 باید می‌بردمش خونه خودم و ازش مراقبت می‌کردم 433 00:20:52,583 --> 00:20:54,000 ایمداد خان، یه مرد معجزه‌گر بود 434 00:20:54,083 --> 00:20:58,333 با نیروهایی که ورای درک و دسترس آدم‌های عادی بودن، ارتباط داشت 435 00:20:58,416 --> 00:21:00,083 حالا هم مُرده 436 00:21:00,166 --> 00:21:01,833 دکتر مارشال گفت: این هم از این 437 00:21:02,625 --> 00:21:03,625 این هم از این 438 00:21:04,500 --> 00:21:05,500 من هم گفتم آره 439 00:21:06,833 --> 00:21:07,833 این هم از این 440 00:21:12,625 --> 00:21:15,083 این یک گزارش حقیقی و دقیق، در رابطه با 441 00:21:15,166 --> 00:21:17,291 دو دیداریه که با ایمداد خان داشتم 442 00:21:20,416 --> 00:21:21,625 خب، خب، خب 443 00:21:22,708 --> 00:21:24,791 این به‌شدت جالبه 444 00:21:26,166 --> 00:21:28,333 این اطلاعات خارق العاده‌ایه 445 00:21:29,916 --> 00:21:31,333 این می‌تونه زندگیم رو عوض کنه 446 00:21:51,125 --> 00:21:53,541 این اطلاعاتی که هنری می‌گفت 447 00:21:53,625 --> 00:21:57,333 این بود که ایمداد خان، خودش رو تمرین داده بود تا یک ورق پاسور رو 448 00:21:57,416 --> 00:21:58,833 از پشتش حدس بزنه 449 00:21:58,916 --> 00:22:01,541 و همون‌طور که قبلا گفتم هنری یه قماربازِ متقلبه 450 00:22:01,625 --> 00:22:03,000 اونجا بود که متوجه شد 451 00:22:03,083 --> 00:22:05,083 اینجوری می‌تونه به ثروت عظیمی برسه 452 00:22:05,166 --> 00:22:07,500 رفت طبقه پایین توی آبدارخونه 453 00:22:07,583 --> 00:22:10,208 و درخواست شمع، شمع‌دان و خطکش کرد 454 00:22:10,291 --> 00:22:12,051 بردشون توی اتاق خوابش در رو قفل کرد 455 00:22:12,125 --> 00:22:14,041 پرده‌ها رو کشید و چراغ‌ها رو خاموش کرد 456 00:22:14,125 --> 00:22:16,625 .صندلی رو گذاشت روی کمد لباس صندلی رو هم کشید جلو 457 00:22:16,708 --> 00:22:20,083 وقتی فهمید چشم‌هاش با شعله هم‌ترازه خشنود شد 458 00:22:20,166 --> 00:22:24,000 با استفاده از خطکش، همون‌طور که توی کتاب قید شده بود 459 00:22:24,083 --> 00:22:25,541 بیست سانت از شمع فاصله گرفت 460 00:22:25,625 --> 00:22:29,125 ایمداد خان، چهره‌ی عزیزترین کسش رو تصور کرده بود 461 00:22:29,208 --> 00:22:31,666 و اون برادر متوفی‌ش بود 462 00:22:31,750 --> 00:22:33,458 هنری برادر نداشت 463 00:22:34,041 --> 00:22:36,958 تصمیم گرفت که چهره‌ی خودش رو تصور کنه 464 00:22:43,750 --> 00:22:46,875 وقتی هنری به فیتیله‌ی سیاهِ شعله‌ی شمع خیره شد 465 00:22:46,958 --> 00:22:48,583 اتفاق خارق العاده‌ای افتاد 466 00:22:48,666 --> 00:22:51,791 ذهنش خالی شد و مغزش دیگه بی‌قرار نبود 467 00:22:51,875 --> 00:22:55,083 و یهویی حس کرد که کل بدنش 468 00:22:55,166 --> 00:22:56,000 توی اون فضای سیاهِ 469 00:22:56,083 --> 00:22:58,708 بین شمع، غرق و آروم شده 470 00:22:59,291 --> 00:23:01,500 کلا 15 ثانیه بیش‌تر طول نکشید 471 00:23:01,583 --> 00:23:03,791 ولی از اون روز به بعد مهم نبود کجاست و چی کار می‌کنه 472 00:23:03,875 --> 00:23:07,291 روزی پنج‌بار، با شمع تمرین می‌کرد 473 00:23:07,375 --> 00:23:11,583 برای اولین‌بار توی عمرش، با ذوق واقعی درگیر یک کار شده بود 474 00:23:11,666 --> 00:23:14,083 و پیشرفت خارق العاده‌ای کرده بود 475 00:23:14,166 --> 00:23:15,166 بعد از شش ماه 476 00:23:15,250 --> 00:23:18,625 می‌تونست به مدت سه دقیقه و بدون اینکه فکری وارد ذهنش بشه 477 00:23:18,708 --> 00:23:21,541 کاملا چهره خودش رو تصور کنه 478 00:23:21,625 --> 00:23:23,166 هنری با خودش گفت: منم 479 00:23:23,250 --> 00:23:25,416 اون یک در میلیاردی که می‌تونه 480 00:23:25,500 --> 00:23:27,791 با سرعت خارق العاده به قدرت یوگا برسه، منم 481 00:23:27,875 --> 00:23:31,291 بعد از گذشت یک سال، می‌تونست پنج دقیقه و نیم تمرکز کنه 482 00:23:32,250 --> 00:23:33,375 وقتش رسیده بود 483 00:23:37,375 --> 00:23:39,833 .اتاق نشیمن خانه‌ی هنری نیمه‌شب 484 00:23:39,916 --> 00:23:42,083 هنری با هیجان، برای اولین بار 485 00:23:42,166 --> 00:23:44,291 پاسورها رو به‌صورت برعکس جلوی خودش قرار می‌ده 486 00:23:44,375 --> 00:23:46,041 و روی ورق اول، تمرکز می‌کنه 487 00:23:46,125 --> 00:23:49,833 تنها چیزی که می‌بینه، طراحیِ ساده‌ و خط‌های قرمز رنگِ پشت ورقه 488 00:23:49,916 --> 00:23:52,750 احتمالا این رایج‌ترین طراحیِ پشت پاسور در دنیاست 489 00:23:52,833 --> 00:23:56,375 حالا تمرکزش رو از پشت ورق به اون سر ورق، منعطف می‌کنه 490 00:23:56,458 --> 00:24:00,500 با شدت تمام، روی اون سر ورق تمرکز می‌کنه 491 00:24:00,583 --> 00:24:03,416 .سی ثانیه گذشت یک دقیقه، دو دقیقه، سه دقیقه 492 00:24:03,500 --> 00:24:04,916 هنری هیچ تکونی نمی‌خوره 493 00:24:05,000 --> 00:24:07,500 تمرکزش در حالت اعلی قرار داره 494 00:24:07,583 --> 00:24:09,500 پشت ورق رو تصور می‌کنه 495 00:24:09,583 --> 00:24:12,000 هیچ فکر دیگه‌ای اجازه نداره به ذهنش ورود کنه 496 00:24:12,083 --> 00:24:14,375 طی دقیقه چهارم، یک اتفاقی می‌افته 497 00:24:14,458 --> 00:24:16,333 آروم، جادویی، ولی با وضوح کامل 498 00:24:16,416 --> 00:24:20,125 یک نقطه سیاه تبدیل به اسپیک و یک خط پیچ‌دار تبدیل به پنج می‌شه 499 00:24:20,208 --> 00:24:21,708 پنج اسپیک 500 00:24:21,791 --> 00:24:25,083 با انگشت لرزان، ورق رو برمی‌داره و می‌چرخونتش 501 00:24:25,166 --> 00:24:27,250 «می‌گه «موفق شدم 502 00:24:28,333 --> 00:24:29,541 هنری دچار وسواس می‌شه 503 00:24:29,625 --> 00:24:32,291 ،هیچ‌وقت از خونه‌ش خارج نمی‌شه مگر برای خرید خوراک و نوشیدنی 504 00:24:32,375 --> 00:24:34,250 تموم روز و اغلب تا نیمه شب 505 00:24:34,333 --> 00:24:36,583 با کرنومتری که جفتشه به سمت ورق‌ها خم می‌شه 506 00:24:36,666 --> 00:24:38,833 زمانش رو ثانیه به ثانیه کاهش می‌ده 507 00:24:38,916 --> 00:24:41,791 .ظرف یک ماه، به رکورد 1 دقیقه و نیم می‌رسه بعد از شیش ماه، به رکورد 20 ثانیه 508 00:24:41,875 --> 00:24:43,708 هفت ماه دیگه به رکورد 10 ثانیه 509 00:24:43,791 --> 00:24:45,000 هدفش اینه که به 5 ثانیه برسه 510 00:24:45,083 --> 00:24:47,708 می‌دونه اگر نتونه طی حداکثر 5 ثانیه یک ورق رو تشخیص بده 511 00:24:47,791 --> 00:24:49,875 نمی‌تونه توی قمارخونه‌ها موفقیت‌آمیز عمل کنه 512 00:24:49,958 --> 00:24:53,916 ولی هرچی به هدفش نزدیک‌تر می‌شه رسیدن بهش سخت‌تر می‌شه 513 00:24:54,000 --> 00:24:56,166 چهار هفته طول می‌کشه تا از ده ثانیه به 9 ثانیه برسه 514 00:24:56,250 --> 00:24:58,083 پنج هفته دیگه طول می‌کشه تا از 9 به 8 ثانیه برسه 515 00:24:58,166 --> 00:24:59,791 توی این مرحله، سختکوشی دیگه براش اذیت‌کننده نیست 516 00:24:59,875 --> 00:25:02,375 می‌تونه بدون هیچ زحمتی به مدت 12 ساعت کار کنه 517 00:25:02,458 --> 00:25:04,791 با قاطعیت کامل ایمان داره که ته‌ش به هدفش می‌رسه 518 00:25:04,875 --> 00:25:07,333 .دو ثانیه آخر، از همه سخت‌تره یازده ماه 519 00:25:07,416 --> 00:25:09,041 ...ولی آخر عصر یک روز شنبه 520 00:25:16,708 --> 00:25:20,583 پنج ثانیه. هنری زمان می‌گیره و کل ورق‌ها رو چک می‌کنه 521 00:25:20,666 --> 00:25:24,458 پنج ثانیه، پنج ثانیه، پنج ثانیه 522 00:25:25,500 --> 00:25:27,833 چقدر طول کشیده تا به این لحظه رسیده؟ 523 00:25:28,666 --> 00:25:31,666 سه سال و سه ماه تلاشِ بی‌وقفه 524 00:25:33,208 --> 00:25:35,625 بیش از 100 قمارخونه‌ی قانونی توی لندن وجود داشت 525 00:25:35,708 --> 00:25:39,750 .هنری عضو ده‌تاشون بود قمارخونه‌ی لوردز هاوس، موردعلاقه‌ش بود 526 00:25:39,833 --> 00:25:43,041 بهترین قمارخونه‌ی کشور و در یک عمارت گرجی بود 527 00:25:43,125 --> 00:25:44,166 شب به‌خیر آقای شوگر 528 00:25:44,250 --> 00:25:46,916 این رو کسی گفت که وظیفه‌ش به‌یاد سپردنِ همه‌ی چهره‌ها بود 529 00:25:47,000 --> 00:25:50,125 هنری از راه‌پله‌ی شکوهمند سفید رنگ بالا رفت و به صندوق‌دار رسید 530 00:25:50,208 --> 00:25:52,250 یه چک ده هزار پوندی نوشت 531 00:25:52,333 --> 00:25:56,416 زنان چاق، چرخ رولت رو با اشتیاق می‌چرخوندن 532 00:25:56,500 --> 00:25:58,708 مردهای اخمو با سیگار برگِ بین لب‌هاشون 533 00:25:58,791 --> 00:26:01,125 و چشم‌های سرشار از طمع‌شون ژتون‌هاشون رو می‌شمردن 534 00:26:02,541 --> 00:26:04,541 عجیب بود. هنری، برای اولین‌بار در زندگیش 535 00:26:04,625 --> 00:26:07,583 با تنفر به اتاقی که پر از مردان پولدار بود، نگاه می‌کرد 536 00:26:07,666 --> 00:26:10,500 هنری به‌دنبال یک صندلی خالی در سمت راست دیلر 537 00:26:10,583 --> 00:26:12,166 در سمت میزهای بلک‌جک می‌گشت 538 00:26:12,250 --> 00:26:15,250 دیلر، پلاک هنری رو برداشت و گذاشت توی سوراخ میز 539 00:26:15,333 --> 00:26:18,458 مرد نسبتاً جوانی بود که چشم‌های مشکی و پوست رنگ‌پریده‌ای داشت 540 00:26:18,541 --> 00:26:20,791 اصلا لبخند نمی‌زد و فقط درصورت لزوم صحبت می‌کرد 541 00:26:20,875 --> 00:26:23,583 دست‌های به‌شدت نازکی داشت و قدرت شمارش‌ش بالا بود 542 00:26:23,666 --> 00:26:26,875 ژتون‌های 25 پوندی رو برداشت و گذاشت‌شون روی میز 543 00:26:26,958 --> 00:26:29,708 لازم نبود بشمارت‌شون چون هیچ‌وقت اشتباه محاسباتی نمی‌کرد 544 00:26:29,791 --> 00:26:31,250 ژتون‌ها رو داده بود به هنری 545 00:26:31,333 --> 00:26:32,708 هنری مادامی که ژتون‌ها رو جلوی خودش می‌چید 546 00:26:32,791 --> 00:26:34,875 به ورق اول دیلر نگاه می‌کرد 547 00:26:34,958 --> 00:26:38,375 .طی پنج ثانیه تشخیص داد که 10ئه هشت‌تا ژتون به ارزش 200 پوند رو گذاشت وسط 548 00:26:38,458 --> 00:26:40,583 این حداکثر میزانی بود که توی لردز هاوس مجاز بود 549 00:26:40,666 --> 00:26:43,083 بهش یه ده و یه نه دادن 550 00:26:43,166 --> 00:26:44,333 جمعاً شد 19 تا 551 00:26:44,416 --> 00:26:45,416 وقتی می‌شی 19، نباید ورق بخونی 552 00:26:45,500 --> 00:26:49,083 باید بشینی و آرزو کنی که دیلر 20 یا 21 نشه 553 00:26:49,166 --> 00:26:51,708 ...دیلر به هنری گفت - نوزده - 554 00:26:51,791 --> 00:26:54,333 و رفت سراغ بازیکن بعدی - هنری گفت وایسا - 555 00:26:54,416 --> 00:26:55,958 دیلر کارش رو متوقف کرد و به هنری نگاه کرد 556 00:26:56,041 --> 00:26:58,333 ابروهاش رو داد بالا و خونسردانه نگاه‌ش کرد 557 00:26:58,416 --> 00:27:00,583 می‌خوای یه ورق دیگه برداری؟ - خیلی خشک پرسید - 558 00:27:00,666 --> 00:27:04,208 فقط دوتا ورق بودن که باعثِ باخت هنری نمی‌شدن. یا دو یا آس 559 00:27:04,291 --> 00:27:08,250 فقط یه احمق با 200 پوند روی میز همچین ریسکی می‌کنه 560 00:27:08,333 --> 00:27:11,375 .پشت ورق مشخص بود دیلر بهش دست نزده بود 561 00:27:11,458 --> 00:27:14,833 .هنری گفت بله، یه ورق دیگه بده دیلر ورق رو درآورد 562 00:27:14,916 --> 00:27:18,083 ،دو گیشنیز رو انداخت جلوی هنری کنار 10 و نوزده‌ش 563 00:27:18,166 --> 00:27:19,708 ...دیلر به‌صورت بی‌طرفانه گفت - بیست و یک - 564 00:27:19,791 --> 00:27:21,750 با چشم‌های مشکی‌ش به هنری نگاه کرد 565 00:27:21,833 --> 00:27:24,500 و آروم و محتاطانه بهش خیره شد 566 00:27:25,666 --> 00:27:29,208 هنری گیجش کرده بود. دیلره تاحالا ندیده بود یه نفر بعد از 19 شدن، باز ورق بخواد 567 00:27:29,291 --> 00:27:31,500 این یارو با قطعیت و خونسردی بعد از 19 ورق برداشته بود 568 00:27:31,583 --> 00:27:33,750 و برده بود. گیج‌ شده بودن 569 00:27:33,833 --> 00:27:37,166 هنری بعد از دیدنِ طرز نگاه دیلر متوجه شد که اشتباه احمقانه‌ای کرده 570 00:27:37,250 --> 00:27:39,500 .توجه زیادی جلب کرده بود ببخشید 571 00:27:39,583 --> 00:27:41,000 دیگه نباید همچین کاری بکنه 572 00:27:41,083 --> 00:27:44,125 باید خیلی مواظب باشه و بعضی وقت‌ها حتی از عمد ببازه 573 00:27:44,208 --> 00:27:45,250 بازی ادامه پیدا کرد 574 00:27:45,333 --> 00:27:47,041 برتری‌ای که هنری نسبت به بقیه داشت، خارق العاده بود 575 00:27:47,125 --> 00:27:49,583 جوری که براش سخت بود به میزان برد معقولانه‌ای برسه 576 00:27:49,666 --> 00:27:51,291 طی یک ساعت، 30هزار پوند برنده شد 577 00:27:51,375 --> 00:27:52,416 اونجا بود که بازی رو تموم کرد 578 00:27:52,500 --> 00:27:54,916 می‌تونست به آسونی یک میلیون برنده بشه 579 00:27:55,000 --> 00:27:56,208 ممنون 580 00:27:56,291 --> 00:27:58,958 هنری حالا به این قابلیت رسیده بود 581 00:27:59,041 --> 00:28:01,458 که سریع‌تر از هرکسی در کل دنیا پول دربیاره 582 00:28:03,666 --> 00:28:04,666 جالبه 583 00:28:09,041 --> 00:28:11,333 اگه این یه داستان خیالی بود و واقعی نبود 584 00:28:11,416 --> 00:28:12,833 ضروری می‌بود که یک پایان‌بندیِ 585 00:28:12,916 --> 00:28:15,583 غافلگیرکننده و هیجان‌انگیز براش نوشته بشه 586 00:28:15,666 --> 00:28:17,250 یه پایانِ دراماتیک و غیرمعمول 587 00:28:17,333 --> 00:28:20,416 مثلا هنری می‌تونست بره خونه و پول‌هاش رو بشماره 588 00:28:20,500 --> 00:28:23,333 و حین این کار، یهویی حالش بد بشه 589 00:28:23,416 --> 00:28:24,875 سینه‌ش درد بگیره 590 00:28:25,875 --> 00:28:28,333 .تصمیم می‌گیره سریع بخوابه لباسش رو درمیاره 591 00:28:28,416 --> 00:28:30,250 لخت می‌ره سمت کمدش تا پیژامه بپوشه 592 00:28:30,333 --> 00:28:33,458 از جلوی آینه‌ی تمام قدِ روی دیوار رد می‌شه و می‌ایسته 593 00:28:33,541 --> 00:28:36,541 به‌طور خودکار، از روی عادت شروع به تمرکز می‌کنه 594 00:28:36,625 --> 00:28:38,833 یهو پشتِ پوست خودش رو می‌بینه 595 00:28:38,916 --> 00:28:41,250 ،مثل اشعه‌ی ایکس‌ری البته بهتر؛ همه‌چیز رو می‌بینه 596 00:28:41,333 --> 00:28:43,666 شریان‌ها، رگ‌ها، خونی که درون بدنش جریان داره 597 00:28:43,750 --> 00:28:46,541 .کبد، کلیه، روده‌هاش حتی قلبش رو می‌بینه 598 00:28:46,625 --> 00:28:48,708 به نقطه‌ای از سینه‌ش که درد داره، نگاه می‌کنه 599 00:28:48,791 --> 00:28:52,958 یه غده سیاه بزرگ توی رگش می‌بینه که از سمت راست، داره می‌ره توی قلبش 600 00:28:53,041 --> 00:28:55,916 یه لخته‌ی خونیه. در ابتدا این لخته ثابت به‌نظر می‌رسه 601 00:28:56,000 --> 00:28:59,083 .بعدش حرکت می‌کنه. حرکتش کنده در حد یه میلی‌متر 602 00:28:59,166 --> 00:29:01,708 خون توی رگ از لخته عبور می‌کنه 603 00:29:01,791 --> 00:29:03,083 و لخته دوباره تکون می‌خوره 604 00:29:03,166 --> 00:29:06,166 .بیش از یک سانت به جلو می‌ره هنری با وحشت نگاه‌ش می‌کنه 605 00:29:06,250 --> 00:29:09,666 می‌دونه این لخته‌ی خونی بزرگ که رها شده و توی رگش تکون می‌خوره 606 00:29:09,750 --> 00:29:11,125 بالاخره به قلبش می‌رسه 607 00:29:11,208 --> 00:29:12,500 قراره بمیره 608 00:29:12,583 --> 00:29:15,375 .این پایانِ بدی برای یک داستان خیالی نیست ولی این داستان که خیالی نیست 609 00:29:15,458 --> 00:29:16,458 این داستان حقیقیه 610 00:29:16,500 --> 00:29:19,333 .تنها چیزیش که دروغه، اسم هنریه چون اسم طرف، هنری شوگر نبوده 611 00:29:19,416 --> 00:29:22,750 .اسمش نباید فاش بشه حتی الان 612 00:29:22,833 --> 00:29:24,875 سوای از اون، این یک داستان حقیقیه 613 00:29:24,958 --> 00:29:28,000 و چون یک داستان حقیقیه باید پایانی حقیقی هم داشته باشه 614 00:29:28,083 --> 00:29:29,583 این اتفاقیه که واقعا ته‌ش افتاد 615 00:29:33,916 --> 00:29:36,875 .هنری به مدت یک‌ساعت قدم زد شبِ خنک و دلنشینی بود 616 00:29:36,958 --> 00:29:38,583 مردم همچنان در شهر درحال تردد بودن 617 00:29:38,666 --> 00:29:42,041 ضخامت پولِ توی جیبِ کتش رو حس می‌کرد 618 00:29:42,125 --> 00:29:43,500 آروم دست کشید روش 619 00:29:43,583 --> 00:29:45,708 واسه یه ساعت کار پول زیادی بود 620 00:29:45,791 --> 00:29:47,791 با این حال گیج شده بود 621 00:29:47,875 --> 00:29:51,583 نمی‌دونست چرا اینقدر نسبت به این موفقیت بزرگ، هیجان کمی بهش دست داده 622 00:29:51,666 --> 00:29:54,333 اگه دو سه سال پیش، قبل از شروع یوگا این اتفاق براش می‌افتاد 623 00:29:54,416 --> 00:29:56,041 از شدت هیجان دیوونه می‌شد 624 00:29:56,125 --> 00:29:58,666 به نزدیک‌ترین کلاب شبانه می‌رفت تا جشن بگیره 625 00:29:58,750 --> 00:30:00,750 ولی هنری حس هیجان نداشت 626 00:30:00,833 --> 00:30:02,083 حس ناراحتی داشت 627 00:30:02,166 --> 00:30:04,916 هر وقت شرط می‌بست مطمئن بود که می‌بره 628 00:30:05,000 --> 00:30:08,083 هیجان، شورمندی و ریسکی نداشت 629 00:30:08,166 --> 00:30:11,083 البته می‌دونست که می‌تونه دور دنیا رو بگرده و میلیون میلیون پول دربیاره 630 00:30:11,166 --> 00:30:12,750 ولی آیا بهش حال می‌داد؟ 631 00:30:12,833 --> 00:30:15,000 .یه مسئله دیگه آیا امکان نداشته 632 00:30:15,083 --> 00:30:17,166 فرآیندی که برای به‌دست آوردنِ قدرت یوگا طی کرده بود 633 00:30:17,250 --> 00:30:20,833 شخصیت و طرز نگاهش به دنیا رو کاملا عوض کرده باشه؟ 634 00:30:20,916 --> 00:30:22,041 ممکن بود 635 00:30:22,750 --> 00:30:25,458 .فردا صبحش، هنری پا شد از تختش اومد پایین 636 00:30:25,541 --> 00:30:28,166 پول زیادی که روی کمد لباسش بود رو دید 637 00:30:28,250 --> 00:30:30,208 و نسبت بهش رمقی نداشت 638 00:30:54,500 --> 00:30:55,333 هن؟ 639 00:30:55,416 --> 00:30:58,875 .صبح به‌خیر، جناب این واسه شماست. کادوئه 640 00:30:58,958 --> 00:30:59,958 ...من 641 00:31:01,000 --> 00:31:02,000 چی؟ 642 00:31:02,625 --> 00:31:03,958 بذارش جیبت 643 00:31:05,458 --> 00:31:06,458 باشه 644 00:31:15,208 --> 00:31:16,250 این چیه؟ 645 00:31:16,333 --> 00:31:18,041 پوله - نگه‌ش دارید - 646 00:31:24,583 --> 00:31:25,416 هی 647 00:31:28,875 --> 00:31:29,875 ...یالا 648 00:32:04,541 --> 00:32:06,291 صدای زنگ در اومد 649 00:32:06,375 --> 00:32:08,875 چه غلطی داری می‌کنی؟ - صبح به‌خیر جناب افسر. عذر می‌خوام - 650 00:32:08,958 --> 00:32:10,208 .که ازدحام ایجاد شد صرفا یه‌کم پول پخش کردم 651 00:32:10,291 --> 00:32:12,750 داری شورش به‌پا می‌کنی - صرفا یه‌کم پول پخش کردم - 652 00:32:12,833 --> 00:32:15,000 .دیگه تکرار نمی‌شه مطمئنم به‌زودی می‌رن 653 00:32:15,083 --> 00:32:18,000 پلیس از جیبش یه پنجاه پوندی درآورد 654 00:32:18,083 --> 00:32:21,333 می‌بینم خودت هم یکی برداشتی - این مدرکه. پول رو از کجا آوردی - 655 00:32:21,416 --> 00:32:24,166 .توی بازی بلک‌جک بردم دیشب خیلی شانس باهام یار بود 656 00:32:24,250 --> 00:32:26,875 هنری اسم قمارخونه رو آورد و پلیسه هم نوشتش 657 00:32:26,958 --> 00:32:28,333 ،یه سر بهشون بزن تصدیق می‌کنن 658 00:32:28,416 --> 00:32:30,250 .پلیس کتاب رو آورد پایین برام مهم نیست 659 00:32:30,333 --> 00:32:31,958 برات مهم نیست؟ - نه، اصلا - 660 00:32:32,041 --> 00:32:33,583 در حقیقت داستانت رو باور می‌کنم 661 00:32:33,666 --> 00:32:36,541 ولی این حتی یه ذره هم کاری که کردی رو جبران نمی‌کنه 662 00:32:36,625 --> 00:32:38,958 کار غیرقانونی‌ای نکردم که؟ 663 00:32:39,791 --> 00:32:40,791 غیرقانونی؟ 664 00:32:41,458 --> 00:32:42,583 تو کسخلی 665 00:32:43,333 --> 00:32:46,708 اگه اونقدر خوش‌شانس بودی که همچین پولی برنده شدی 666 00:32:46,791 --> 00:32:49,750 و اگه می‌خوای ببخشیش، نباید از پنجره پرتش کنی بیرون 667 00:32:49,833 --> 00:32:53,958 .باید بدیش یه جایی که خیری توش باشه مثل بیمارستان یا یتیم‌خونه 668 00:32:54,041 --> 00:32:56,125 کلی بیمارستان و یتیم‌خونه توی این کشور هست 669 00:32:56,208 --> 00:32:59,375 که پولِ خرید کادوی کریسمس برای بچه‌ها رو ندارن 670 00:32:59,458 --> 00:33:01,208 بعدش یه کسخل لوسی مثل تو 671 00:33:01,291 --> 00:33:03,666 که تاحالا توی زندگیش سختی نکشیده 672 00:33:03,750 --> 00:33:06,666 پول‌ها رو پرت می‌کنه توی خیابون 673 00:33:06,750 --> 00:33:09,666 مادامی که پلیس از پله‌ها رفت پایین و در رو کوبید روی هم 674 00:33:09,750 --> 00:33:10,666 هنری تکون نخورد 675 00:33:10,750 --> 00:33:13,416 صحبت‌های خشمگینانه‌ی پلیس 676 00:33:13,500 --> 00:33:14,750 تاثیر عمیقی روش گذاشتن 677 00:33:14,833 --> 00:33:16,375 شرمسار شده بود 678 00:33:16,458 --> 00:33:17,708 حس وحشتناکی داشت 679 00:33:23,916 --> 00:33:25,000 بعدش خیلی یهویی 680 00:33:25,083 --> 00:33:28,500 هنری یه انرژی الکتریسیته عجیبی رو توی وجودش حس کرد 681 00:33:28,583 --> 00:33:32,208 و بعدش ایده‌ی فوق‌العاده‌ای که قرار بود همه‌چیز رو عوض کنه، به ذهنش رسید 682 00:33:32,291 --> 00:33:33,791 هنری توی خونه قدم می‌زد 683 00:33:33,875 --> 00:33:36,916 و ایده‌ی فوق العاده‌ش رو جهت عملی کردن، مرور می‌کرد 684 00:33:37,000 --> 00:33:39,333 از این لحظه به بعد باید هر روز 685 00:33:39,416 --> 00:33:42,416 پول کلانی برنده بشم 686 00:33:42,500 --> 00:33:46,250 دو، هیچ‌وقت نباید به مدت شیش ماه دو بار به یک قمارخونه برم 687 00:33:46,333 --> 00:33:49,000 سه، نباید توی یک نشست پول زیادی برنده بشم 688 00:33:49,083 --> 00:33:51,666 محدودیتم شبی پنجاه‌هزار پونده 689 00:33:51,750 --> 00:33:55,166 چهار، اگه طی 365 روز سال شبی پنجاه‌هزار پوند دربیارم 690 00:33:55,250 --> 00:33:57,916 می‌شه 18.25 میلیون پوند 691 00:33:58,000 --> 00:33:59,166 پنج، شهر عوض می‌کنم 692 00:33:59,250 --> 00:34:01,791 توی هر شهر، باید سه شب بمونم 693 00:34:01,875 --> 00:34:03,958 لندن، مونت کارلو، کن، بیاریتز 694 00:34:04,041 --> 00:34:07,083 دوویل، لاس وگاس و مکزیکو سیتی بوئنوس آیرس و ناسائو 695 00:34:07,166 --> 00:34:11,416 شیش، از پول‌ها برای احداث بیمارستان و یتیم‌خونه در سرتاسر دنیا استفاده می‌کنم 696 00:34:11,500 --> 00:34:13,791 موافقم، رویای خز و سانتی‌مانتالیه 697 00:34:13,875 --> 00:34:16,083 ولی واقعیتِ ممکنیه 698 00:34:16,166 --> 00:34:20,208 .به‌نظرم اصلا هم خز نیست تازه خارق العاده می‌شه 699 00:34:20,291 --> 00:34:23,875 .هفت، به یه همکار نیاز دارم کسی که بتونه پشت میز بشینه 700 00:34:23,958 --> 00:34:25,541 پول رو دریافت کنه و برگردونه به نیازمندها 701 00:34:25,625 --> 00:34:28,791 کسی که بتونم قاطعانه و برای همیشه بهش اعتماد کنم 702 00:34:28,875 --> 00:34:32,041 جان وینستون، حسابدار هنری و پدرش بود 703 00:34:32,125 --> 00:34:34,708 پدر جان وینستون هم حسابدار پدربزرگ هنری بوده 704 00:34:34,791 --> 00:34:36,708 اینجوری می‌تونی ثروتمندترین مرد جهان بشی 705 00:34:38,833 --> 00:34:41,000 نمی‌خوام ثروتمندترین مرد جهان بشم 706 00:34:43,583 --> 00:34:46,250 .نمی‌تونم توی انگلیس کار کنم اداره مالیات همه‌ش رو می‌بره 707 00:34:46,333 --> 00:34:48,416 .به‌گمونم باید برم سوئیس ولی همین فردا نمی‌شه 708 00:34:48,500 --> 00:34:51,125 من مثل تو بدون وابستگی و بدون مسئولیت نیستم 709 00:34:51,208 --> 00:34:54,000 .بایستی با زن و بچه‌م صحبت کنم باید به شرکام خبر بدم 710 00:34:54,083 --> 00:34:56,541 باید خونه‌م رو بفروشم و یه خونه توی سوئیس پیدا کنم 711 00:34:56,625 --> 00:34:58,916 .باید بچه‌ها رو از مدرسه‌شون دربیارم این چیزها زمانبرن 712 00:34:59,000 --> 00:35:02,125 یک سال بعد، هنری صد و بیست میلیون پوند 713 00:35:02,208 --> 00:35:03,875 به جان وینستون در لوزان فرستاد 714 00:35:03,958 --> 00:35:05,958 پول طی پنج روز از هفته 715 00:35:06,041 --> 00:35:08,250 به یک شرکت سوئیسی به اسمِ وینستون شوگر ال‌ال‌سی تحویل داده می‌شد 716 00:35:08,333 --> 00:35:11,250 هیچ‌کس جز جان وینستون و هنری، منشا پول 717 00:35:11,333 --> 00:35:12,708 و عاقبتش رو نمی‌دونستن 718 00:35:12,791 --> 00:35:14,458 پرداختی دوشنبه، همیشه بیش‌تر از بقیه روزها بود 719 00:35:14,541 --> 00:35:17,125 چون شاملِ پول‌هایی بود که هنری روز جمعه، شنبه و یکشنبه 720 00:35:17,208 --> 00:35:18,333 حین تعطیلی بانک‌ها برنده می‌شد 721 00:35:18,416 --> 00:35:20,041 هنری سرعت جابه‌جاییش خارق العاده بود 722 00:35:20,125 --> 00:35:22,750 بعضی وقت‌ها طی یک هفته چندین‌بار، هویتش رو عوض می‌کرد 723 00:35:22,833 --> 00:35:25,416 اغلب مواقع تنها سرنخی که جان از مکان فعلی هنری داشت 724 00:35:25,500 --> 00:35:29,250 .آدرس بانکی بود که پول رو می‌فرستاد حیرت‌آور بود 725 00:35:49,541 --> 00:35:52,958 هنری پارسال، در 63 سالگی به دلیل آمبولی ریه فوت شد 726 00:35:53,041 --> 00:35:56,166 ،خودش کاملا انتظارش رو داشت ولی در آرامش مطلق بود 727 00:35:56,250 --> 00:35:58,833 بیش از 20 سال، برنامه‌ش رو اجرا کرد 728 00:35:58,916 --> 00:36:01,458 و 644 میلیون پوند پول درآورد 729 00:36:01,541 --> 00:36:03,041 و 21 بیمارستان اطفال 730 00:36:03,125 --> 00:36:06,208 و یتیم‌خونه در سرتاسر جهان از خودش به‌جای گذاشت 731 00:36:06,291 --> 00:36:10,333 که توسط جان وینستون و کارکنانش در لوزان، مدیریت و شارژ مالی می‌شد 732 00:36:10,416 --> 00:36:11,666 کارش تکمیل شده بود 733 00:36:16,125 --> 00:36:20,208 حالا من از کجا اینا رو می‌دونم؟ سوال خوبیه! بذارید بگم 734 00:36:20,291 --> 00:36:23,791 کمی بعد از مرگ هنری، جان وینستون از سوئیس بهم زنگ زد 735 00:36:23,875 --> 00:36:25,291 به سادگی خودش رو 736 00:36:25,375 --> 00:36:28,750 رئیس شرکت وینستون شوگر ال‌ال‌سی معرفی کرد 737 00:36:28,833 --> 00:36:31,000 و ازم خواست که برم لوزان ببینمش 738 00:36:31,083 --> 00:36:34,000 تا تاریخچه سازمان‌شون رو بنویسم 739 00:36:34,625 --> 00:36:36,250 نمی‌دونم چطور من رو انتخاب کرده 740 00:36:36,333 --> 00:36:39,125 لابد یه لیست از نویسنده‌ها داشته و همینجوری من رو انتخاب کرده 741 00:36:39,208 --> 00:36:41,375 گفت بهم پول خوبی می‌ده و اضافه کرد 742 00:36:41,458 --> 00:36:43,583 که یک مرد به‌شدت خیرخواه مُرده 743 00:36:43,666 --> 00:36:45,291 اسمش هنری شوگر بوده 744 00:36:45,375 --> 00:36:49,125 به‌نظرم مردم باید یه‌کم از کارهایی که برای دنیا کرده، خبردار بشن 745 00:36:49,208 --> 00:36:50,208 در کمال جهل 746 00:36:50,291 --> 00:36:53,000 از طرف پرسیدم این داستان به اندازه‌ای جالب هست" 747 00:36:53,083 --> 00:36:54,541 "که بخوام بیارمش روی کاغذ؟ 748 00:36:54,625 --> 00:36:58,041 .این باعث عصبانی شدن جان وینستون شد احتمالا براش برخورنده هم بود 749 00:36:58,625 --> 00:37:00,083 پنج دقیقه گذشت 750 00:37:00,166 --> 00:37:03,041 و حرفه شغلی سرّی هنری شوگر رو برام تعریف کرد 751 00:37:03,125 --> 00:37:04,541 دیگه سری نبود 752 00:37:04,625 --> 00:37:08,083 هنری مُرده بود و دیگه قرار نبود وارد یک کازینوی دیگه بشه 753 00:37:08,166 --> 00:37:10,083 گفتم میام 754 00:37:10,166 --> 00:37:13,000 توی لوزان، جان وینستونی که بیش از 70 سال داره رو دیدم 755 00:37:13,083 --> 00:37:14,291 مکس انگلمن رو هم دیدم 756 00:37:14,375 --> 00:37:17,291 طرف استاد گریمی بود که با هنری دور دنیا سفر می‌کرد 757 00:37:17,375 --> 00:37:20,166 تا چهره‌ی هنری رو تغییر بده و براش هویت مخفی بسازه 758 00:37:20,250 --> 00:37:24,333 .جفت‌شون از مرگ هنری شوکه شده بودن می‌شه گفت مکس بیش‌تر شوکه شده بود 759 00:37:24,416 --> 00:37:26,625 .دوستش داشتم مرد بزرگی بود 760 00:37:26,708 --> 00:37:29,666 جان وینستون، دفتر مشقِ اصلیِ آبی رو نشونم داد 761 00:37:29,750 --> 00:37:32,666 که توسط زدزد چترجی، در دسامبر 1935، در کلکته، توش گزارش نوشته بود 762 00:37:32,750 --> 00:37:34,833 کلمه به کلمه‌ش رو کپی کردم 763 00:37:34,916 --> 00:37:36,375 گفتم بذارید سوال آخرم رو بپرسم 764 00:37:36,458 --> 00:37:40,083 همه‌ش اون رو هنری شوگر خطاب می‌کنید ولی می‌گید که اسم اصلیش نیست 765 00:37:40,166 --> 00:37:43,375 نمی‌خواید توی داستان هویت اصلی‌ش رو بگم؟ 766 00:37:43,458 --> 00:37:44,750 جان وینستون گفت - نه - 767 00:37:44,833 --> 00:37:47,208 من و مکس قول دادیم که هیچ‌وقت هویتش رو فاش نکنیم 768 00:37:47,291 --> 00:37:49,750 به‌گمونم دیر یا زود افشا می‌شه 769 00:37:49,833 --> 00:37:51,833 هرچی نباشه بچه‌ی یه خانواده‌ی سرشناس انگلیسی بود 770 00:37:51,916 --> 00:37:54,500 ولی اگه سعی نکنی به هویتش پی ببری، ازت ممنون می‌شم 771 00:37:54,583 --> 00:37:56,791 لطفا فقط هنری شوگر خطابش کن 772 00:37:58,833 --> 00:38:00,291 من هم همین کار رو کردم 773 00:38:00,407 --> 00:38:04,185 « مترجم: علیرضا نورزاده » ::. MrLightborn11 .:: 774 00:38:04,210 --> 00:38:07,998 دانلود فیلم‌وسریال بدون سانسور، با زیرنویس چسبیده و پخش آنلاین .:: FilmKio.Com ::. 775 00:38:08,022 --> 00:38:11,814 «داستان زندگی خارق‌العاده‌ی هنری شوگر» - به قلمِ رولد دال - 776 00:38:11,897 --> 00:38:16,147 در کومه‌ی روستای گریت میسندن واقع در باکینگهام‌شر 777 00:38:16,231 --> 00:38:18,647 "بین فوریه و دسامبر 1976ـ" 778 00:38:18,672 --> 00:38:38,672 دانلود فیلم‌وسریال بدون سانسور، با زیرنویس چسبیده و پخش آنلاین .:: FilmKio.Com ::.