1 00:03:58,777 --> 00:04:03,110 « خاندان اژدها » 2 00:04:14,424 --> 00:04:17,524 ،آرون بِرَکِن بدترین سوارکار بین ما، تویی 3 00:04:19,928 --> 00:04:21,794 حتماً به‌خاطر مدل شمشیر زدنمــه 4 00:04:21,795 --> 00:04:24,296 اصلاً می‌تونی شمشیر دستت بگیری؟ 5 00:04:24,896 --> 00:04:26,834 به اندازه‌ای که بتونم بِلَک‌وودها رو بکشم، آره 6 00:04:26,835 --> 00:04:28,773 !بِرَکِن 7 00:04:34,077 --> 00:04:37,115 سنگ‌های مرزی رو برگردونین سر جاشون 8 00:04:38,181 --> 00:04:39,713 ما جابجاشون نکردیم 9 00:04:39,714 --> 00:04:41,716 اوه، پس خود به خود جابجا شدن؟ 10 00:04:41,717 --> 00:04:42,816 …خود به خود تکون خوردن 11 00:04:42,817 --> 00:04:44,551 …تا گاوهای بِرَکِن بتونن شکم‌شون رو 12 00:04:44,552 --> 00:04:46,421 با علف‌های بِلَک‌وود سیر کنن؟ …محکمۀ ریوران - 13 00:04:46,422 --> 00:04:47,926 …کیر تو محکمه 14 00:04:48,958 --> 00:04:50,295 و کیر تو خودت 15 00:04:51,027 --> 00:04:52,396 اینجا زمین ماست 16 00:04:58,769 --> 00:05:00,605 اینجا زمین بِرَکِنــه 17 00:05:04,474 --> 00:05:07,112 بچه‌کش - چی گفتی؟ - 18 00:05:11,982 --> 00:05:15,620 ملکۀ دروغین‌تون، رینیرا، یه شاه‌کشــه 19 00:05:16,619 --> 00:05:20,025 عموت از اگان حمایت کرده، نه؟ 20 00:05:22,893 --> 00:05:26,860 …خب، پس بذار بهت بگم که 21 00:05:26,861 --> 00:05:31,336 …اگان تارگریان یه پادشاه واقعی نیست 22 00:05:32,301 --> 00:05:36,307 همونجوری که تو یه شوالیۀ واقعی نیستی 23 00:05:36,874 --> 00:05:40,912 !جفت‌تون بُزدلین، دیوثا 24 00:05:50,721 --> 00:05:52,357 جرئتش رو نداری 25 00:05:58,000 --> 00:06:08,000 ارائه‌شده توسط وب‌سایت دیجی‌موویز :.:.: DigiMoviez.Com :.:.: 26 00:06:08,000 --> 00:06:18,000 جهت اطلاع از جدیدترین آدرس سایت :دیجی‌موویز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید @DigiMoviez 27 00:06:18,000 --> 00:06:28,000 « ترجمه از مهـرداد و سـروش » .:: SuRouSH_AbG & Mehrdadss ::. 28 00:06:34,931 --> 00:06:37,368 اون پست‌ترین تبهکاریه که تا حالا دیدم 29 00:06:37,901 --> 00:06:40,105 قبرِ برادرش رو نجس می‌کنه 30 00:06:41,971 --> 00:06:45,006 نمی‌تونم به‌خاطر عمل به سوگندش، سرزنشش کنم 31 00:06:47,878 --> 00:06:50,276 اونایی که فرستادنش چی؟ 32 00:07:11,601 --> 00:07:14,605 ،اگر تصمیم با اوتو های‌تاور بود هیچ‌وقت اجازۀ اینکارو نمی‌داد 33 00:07:16,773 --> 00:07:19,410 به‌نظر می‌رسه احساسات شدید و قوی‌تر باعث این اتفاق شده 34 00:07:20,443 --> 00:07:22,309 …جَوون‌ها ابتکار عمل رو بدست گرفتن 35 00:07:22,310 --> 00:07:24,349 و بدنبال مجازات هستن 36 00:07:26,583 --> 00:07:28,548 …خیلی زود حتی یادشون نمیاد 37 00:07:28,549 --> 00:07:30,784 که چه چیزی باعث شروع جنگ شد 38 00:07:30,785 --> 00:07:33,291 ،مسئله خیلی ساده‌ست به‌خاطر اینکه تاج‌وتختم رو غصب کردن 39 00:07:33,590 --> 00:07:35,223 این یکی از جواب‌هائیــه که میشه داد 40 00:07:39,296 --> 00:07:41,933 یا به‌خاطر بُریدن سر اون بچه؟ 41 00:07:44,133 --> 00:07:46,771 …یا وقتی که ایموند، لوک رو کُشت 42 00:07:50,006 --> 00:07:53,043 یا وقتی که لوک، چشم ایموند رو کور کرد؟ 43 00:07:53,976 --> 00:07:56,781 الان به نقطه‌ای رسیدیم که هیچ‌کدوم از این مسائل اهمیت خاصی نداره 44 00:07:58,209 --> 00:08:00,648 و میل به کشتن و سوزوندن …ابتکار عمل رو بدست می‌گیره 45 00:08:00,649 --> 00:08:02,687 و منطق فراموش میشه 46 00:08:04,688 --> 00:08:06,921 ممکنه یه راه دیگه وجود داشته باشه 47 00:08:09,660 --> 00:08:12,397 آلیسنت های‌تاور 48 00:08:16,666 --> 00:08:20,305 ،آخرین باری که همدیگه رو دیدیم آلیسنت گفت ملکۀ خوبی میشم 49 00:08:20,904 --> 00:08:22,501 ،خودت که شاهد بودی از اون موقع چه اتفاق‌هایی افتاده 50 00:08:22,502 --> 00:08:24,939 بعد از فوتِ پدرت، اومد سراغم 51 00:08:24,940 --> 00:08:26,139 می‌دونه که جنگ در پیشــه 52 00:08:26,140 --> 00:08:29,180 وحشیانه‌ترین جنگِ ممکن 53 00:08:30,346 --> 00:08:35,350 ،هیچ جنگی به اندازۀ جنگ بین خویشاوندها در نظر خدایان نفرت‌انگیز نیست 54 00:08:39,355 --> 00:08:42,160 و هیچ جنگی به اندازۀ جنگ بین اژدهاها، خونین نیست 55 00:08:43,387 --> 00:08:45,198 …فکر نمی‌کنم آلیسنت بخواد 56 00:08:45,222 --> 00:08:47,032 همچین اتفاقی بیافته - پیغام فرستاد - 57 00:08:48,597 --> 00:08:50,234 علاقه‌ای ندارم پیغامش رو بخونم 58 00:08:51,066 --> 00:08:52,555 …کاری که انجام داد - ...افرادی که هستن - 59 00:08:52,579 --> 00:08:54,068 دنبال خون‌ریزی و کشتارن، نه خودش 60 00:08:54,069 --> 00:08:55,941 ولی آلیسنت اجازۀ انجام اونکارو داد 61 00:08:57,607 --> 00:08:59,074 …همونجوری که تو اجازه دادی 62 00:08:59,075 --> 00:09:00,542 یه پسربچه توی تخت خوابش به قتل برسه 63 00:09:08,885 --> 00:09:13,724 ،آلیسنت توی باراندازه پادشاهــه پسرش روی تختِ سلطنتیِ من می‌شینه 64 00:09:15,725 --> 00:09:18,129 حرف دیگه‌ای باقی نمی‌مونه 65 00:09:33,076 --> 00:09:35,575 همه‌چیز روبراهـه، جناب دستِ پادشاه؟ 66 00:09:38,079 --> 00:09:40,551 منتظرتون هستن 67 00:10:21,625 --> 00:10:22,891 …اخباری دربارۀ 68 00:10:31,935 --> 00:10:34,940 روز بخیر، اعلیحضرت. سرورانم 69 00:10:42,945 --> 00:10:46,581 ببخشید دیر کردم - حتماً کار مهمی داشتی - 70 00:10:46,582 --> 00:10:48,181 …شوالیه‌های جدیدی رو برای 71 00:10:48,182 --> 00:10:49,505 گارد پادشاهی منصوب کردین، اعلیحضرت - …واسۀ پُر کردن - 72 00:10:49,529 --> 00:10:50,852 جای شوالیه‌هایی که از دست دادیم 73 00:10:50,853 --> 00:10:53,624 ممکنه بعضیا فکر کنن که می‌تونستیم شوالیۀ آخری رو از دست ندیم 74 00:10:55,958 --> 00:10:59,127 به سِر آریک مأموریتِ بزرگی محول شده بود تا کارِ رینیرا رو یک‌سره کنه 75 00:10:59,128 --> 00:11:00,694 ولی موفق به اجرای اون مأموریت نشد 76 00:11:00,695 --> 00:11:02,328 موفق نشد، چون که نقشۀ عجولانه‌ای کشیده شده بود 77 00:11:02,329 --> 00:11:04,665 ،شاید همین‌طور باشه، علیاحضرت، اما …نمیشه همه‌مون توی قلعه‌هامون پنهان بشیم 78 00:11:04,666 --> 00:11:05,867 و منتظر جنگ بمونیم 79 00:11:05,868 --> 00:11:07,500 جنگی که الان دیگه اجتناب‌ناپذیر خواهد بود 80 00:11:07,501 --> 00:11:09,807 جنگی که همین الان هم اجتناب‌ناپذیر هست 81 00:11:10,706 --> 00:11:13,841 خاندانِ بِرَکِن تصمیم گرفت …به خاندانِ بِلَک‌وود حمله کنه 82 00:11:13,842 --> 00:11:16,109 خاندانی که از مدعیِ تاج‌وتخت اعلام حمایت کرده بود 83 00:11:16,110 --> 00:11:18,173 خودِ لُرد سَموِل بِلَک‌وود کشته شده 84 00:11:18,174 --> 00:11:20,885 خوبه. اولین ضربه رو ما زدیم 85 00:11:21,384 --> 00:11:24,018 هر دو طرف متحمل خسارت‌های سنگینی شدن، اعلیحضرت 86 00:11:24,019 --> 00:11:25,869 …مط… مطئن نیستم که می‌تونیم 87 00:11:25,870 --> 00:11:27,720 اسم این اتفاق رو پیروزی بذاریم یا نه 88 00:11:27,721 --> 00:11:28,990 قرن‌هاست که …خاندان بِلَک‌وود و خاندان بِرَکِن 89 00:11:28,991 --> 00:11:30,124 با همدیگه دشمنی داشته‌ن 90 00:11:30,125 --> 00:11:31,358 …این اتفاقی چیزی بجز بهونه‌ای 91 00:11:31,359 --> 00:11:32,692 برای ارضای کینۀ قدیمی‌شون نیست 92 00:11:32,693 --> 00:11:34,599 این یه جنگ واقعی نیست 93 00:11:36,265 --> 00:11:40,105 …اسمش رو هر چی می‌خوای بذار من اسمش رو می‌ذارم جنگ 94 00:11:41,171 --> 00:11:42,373 دراگون‌استون هم همینطور 95 00:11:43,273 --> 00:11:47,212 …سؤالی که مطرحـه، اینه که باید چیکار کنیم؟ 96 00:11:52,750 --> 00:11:55,715 یه پیغام واسۀ لُرد تالی می‌فرستیم 97 00:11:55,716 --> 00:11:57,983 اون خاندان‌ها، خاندان‌های زیر دست لُرد تالی هستن، مگه نه؟ 98 00:11:57,984 --> 00:12:01,823 باید کنترل‌شون کنه - …لُرد گروور تالی یه پیرِ خِرِفت و ضعیفه - 99 00:12:01,824 --> 00:12:04,225 که حتی نمی‌تونه کیرش رو هم کنترل کنه 100 00:12:04,226 --> 00:12:05,991 معذرت می‌خوام، علیاحضرت 101 00:12:05,992 --> 00:12:08,095 پیشنهاد بهتری دارین، لُرد جَسپر؟ 102 00:12:08,096 --> 00:12:10,213 ،عموتون، لُرد اورموند …داره با یه ارتش بزرگ از اولدتاون 103 00:12:10,214 --> 00:12:12,331 لشکرکشی رو آغاز می‌کنه، اعلیحضرت 104 00:12:12,332 --> 00:12:14,869 ،و اژدهای برادرتون، دارون تقریباً به سن مبارزه رسیده 105 00:12:14,870 --> 00:12:16,236 ازشون بخواین ریوران رو سرکوب کنن 106 00:12:16,237 --> 00:12:17,772 متأسفانه چند ماه طول می‌کشه تا بتونن اینکارو انجام بدن 107 00:12:17,773 --> 00:12:19,105 …برادرم، لُرد جیسون 108 00:12:19,106 --> 00:12:21,024 در حال جمع‌آوری یه ارتش بزرگ توی کسترلی‌راکــه 109 00:12:21,025 --> 00:12:22,934 …در عرض چند هفته می‌تونه 110 00:12:22,935 --> 00:12:24,844 از سمت غرب، موی دماغ بِلَک‌وود بشه 111 00:12:24,845 --> 00:12:26,681 …بهتر نیست این ارتش‌ها رو متحد کنیم 112 00:12:26,682 --> 00:12:28,348 و بعدش به عنوان یه ارتش واحد به دشمن حمله کنیم؟ 113 00:12:28,349 --> 00:12:30,600 اوه، یه کلمه هم از دهنِ !مغزِ متفکرِ نظامیِ سیتادل شنیدیم 114 00:12:30,601 --> 00:12:32,852 …من از بچگی با آموزشِ استادهای بزرگ - …بگو ببینم - 115 00:12:32,853 --> 00:12:34,687 کدوم زمینه از تخصصت شامل جنگ میشه؟ 116 00:12:34,688 --> 00:12:36,858 باید به وضعیت شورا رسیدگی بشه …چرا که اخیراً 117 00:12:36,859 --> 00:12:38,357 !فایدۀ خاصی نداشته 118 00:12:38,358 --> 00:12:41,111 کلید پیروزی در جنگ، ریورلندزه 119 00:12:41,112 --> 00:12:43,864 و هارن‌هال کلید مسلط شدن به ریورلندزه 120 00:12:43,865 --> 00:12:45,532 با افرادی که می‌تونم جمع‌آوری کنم، حرکت می‌کنم 121 00:12:45,533 --> 00:12:47,567 ،افرادی که می‌شناسم‌شون افرادی که بهشون آموزش داده‌م 122 00:12:47,568 --> 00:12:50,471 جمع‌آوری نیروهایی که بتونی باهاش ریورلندز رو به چالش بکشی، طول می‌کشه 123 00:12:50,472 --> 00:12:51,905 اقدامِ سریع، متحد و به نفعمـه 124 00:12:51,906 --> 00:12:53,406 …سرزمین‌هایی که از رینیرا 125 00:12:53,407 --> 00:12:55,108 حمایت کرده‌ن رو مجبور می‌کنم از ما حمایت کنن 126 00:12:55,109 --> 00:12:58,379 نیروهاشون رو به نیروهامون اضافه و به سمت غرب حرکت می‌کنیم 127 00:12:58,380 --> 00:13:00,146 سربازهای خاندان بِرَکِن رو …به ارتشم ملحق می‌کنم 128 00:13:00,147 --> 00:13:03,755 ،ریورلندز رو تحت سلطۀ خودم درمیارم و هارن‌هال رو تصاحب می‌کنم 129 00:13:04,487 --> 00:13:06,758 انقدر عجولی که می‌خوای !با نیروهای کم لشکرکشی کنی؟ 130 00:13:07,190 --> 00:13:09,907 و به احتمال خیلی زیاد، به اولین قلعه‌ای که می‌رسین، شکست می‌خورین 131 00:13:09,908 --> 00:13:12,770 واقعاً نقشۀ جسورانه‌ای کشیدی - خدایان از افرادِ شجاع و جسور حمایت می‌کنن - 132 00:13:12,771 --> 00:13:15,633 !از سِر آریک که حمایت نکردن 133 00:13:16,299 --> 00:13:18,169 نظر شما چیه، پادشاه من؟ 134 00:13:20,136 --> 00:13:22,655 ایموند و ویگار رو با خودت می‌بری؟ 135 00:13:22,656 --> 00:13:25,176 …ویگار همینجا می‌مونه 136 00:13:26,170 --> 00:13:27,278 تا از شهر دفاع کنه 137 00:13:28,479 --> 00:13:31,113 خوبه. پس بریم بجنیگم 138 00:13:32,781 --> 00:13:34,398 منم با سان‌فایر همراهیت می‌کنم - اگان - 139 00:13:34,399 --> 00:13:36,016 اعلیحضرت - حضورِ اژدها بهت کمک می‌کنه - 140 00:13:36,017 --> 00:13:37,617 نقشه‌م اینه که جلب توجه نکنم 141 00:13:37,618 --> 00:13:40,622 و… و اگر با یکی یا حتی چند تا از …اژدهاهای رینیرا روبرو شدی 142 00:13:40,623 --> 00:13:41,855 چیکار می‌کنی؟ 143 00:13:41,856 --> 00:13:43,407 بعد از ماجرای سِر آریک، دنبال انتقامــه 144 00:13:43,408 --> 00:13:44,959 ،اگر اژدهامون همراه‌مون باشه …احتمال روبرو شدن 145 00:13:44,960 --> 00:13:46,130 با یه اژدهای دیگه بیشتر میشه 146 00:13:46,396 --> 00:13:49,649 دقیقاً به همین دلیله که باید همینجا بمونی، برادر 147 00:13:49,650 --> 00:13:52,904 ،فکرِ شجاعانه‌ایــه ولی نمی‌تونیم ریسک کنیم و تو رو از دست بدیم 148 00:13:57,140 --> 00:13:59,744 منم به اندازۀ اونا ترسناکم 149 00:14:25,868 --> 00:14:28,970 شنیدم برگشتی تا بهمون هشدار بدی 150 00:14:28,971 --> 00:14:31,806 اولش حرفم رو باور نکردن 151 00:14:31,807 --> 00:14:33,478 تو جونِ منو نجات دادی 152 00:14:33,844 --> 00:14:36,911 این روزا، ارزش جونِ یه ملکه چقدره؟ 153 00:14:36,912 --> 00:14:39,645 هوم، دوست داری پاداش بگیری 154 00:14:39,646 --> 00:14:42,316 همونجوری که فکر می‌کنم شما دوست دارین بهم پاداش بدین 155 00:14:45,421 --> 00:14:47,440 قیمتِ مَدِ نظرت رو بگو 156 00:14:47,441 --> 00:14:49,460 یه جایگاه، توی دربارتون 157 00:14:53,427 --> 00:14:55,897 گفتی خواستۀ اصلیت فرار از وستروســه 158 00:14:55,898 --> 00:14:57,730 و شما هم اجازه دادین برم 159 00:14:57,731 --> 00:15:01,606 با اینکه می‌تونستین اینکارو انجام ندین، بهم لطف کردین 160 00:15:02,773 --> 00:15:04,770 کم پیش میاد غافلگیر بشم 161 00:15:08,645 --> 00:15:10,915 می‌خوای لطفم رو جبران کنی؟ 162 00:15:11,481 --> 00:15:13,847 …من از اسرار رِد کیپ و تحرکاتِ 163 00:15:13,848 --> 00:15:16,868 افرادی که اونجا خدمت می‌کنن، با خبرم 164 00:15:16,869 --> 00:15:19,890 این موضوع الان واسه‌تون از طلا باارزش‌تره 165 00:15:20,457 --> 00:15:22,093 و من برای تو چقدر ارزش دارم؟ 166 00:15:26,129 --> 00:15:27,762 …های‌تاورها رو مجازات می‌کنم 167 00:15:27,763 --> 00:15:29,523 …به‌خاطر بلایی که 168 00:15:29,524 --> 00:15:33,767 سر من… و سر افرادی که بهم خدمت می‌کردن، آوردن 169 00:15:33,768 --> 00:15:36,237 ،اما علاوه بر این …من از مشکلاتِ مردم عادی 170 00:15:36,238 --> 00:15:38,538 در بارانداز پادشاه آگاه‌ام 171 00:15:38,539 --> 00:15:42,546 یا شما یا غاصب بهشون حکم‌رانی می‌کنین 172 00:15:43,412 --> 00:15:47,049 اما فقط یکی از شما دو نفر نشون داده که آدم مهربانیه 173 00:15:47,050 --> 00:15:50,688 خب، امیدوارم مهربانی رو با انعطاف‌پذیری اشتباه نگیری 174 00:15:53,955 --> 00:15:56,824 همیشه همینطوری هستن؟ 175 00:15:56,825 --> 00:15:59,497 سی‌اسموکــه، اژدهای شوهرِ مرحومم 176 00:16:00,631 --> 00:16:02,629 اخیراً بی‌قرار شده 177 00:16:02,630 --> 00:16:05,770 نمی‌دونیم چرا - شاید احساس تنهایی می‌کنه - 178 00:16:14,678 --> 00:16:16,314 رِینا 179 00:16:17,481 --> 00:16:18,883 علیاحضرت 180 00:16:21,384 --> 00:16:24,018 …تصمیم گرفتم جافری رو بفرستم پیش 181 00:16:24,019 --> 00:16:26,652 ،دختر خاله‌م، بانو جین آرین تا ازش مراقبت کنه 182 00:16:26,653 --> 00:16:29,190 ،قبول کرده در ازای یه اژدها یه ارتش در اختیارمون قرار بده 183 00:16:29,191 --> 00:16:30,256 پس همینکارو می‌کنیم 184 00:16:30,257 --> 00:16:32,358 …تا وقتی که جای امن‌تری پیدا بشه 185 00:16:32,359 --> 00:16:34,629 اگان و ویسریس هم باهاش میرن 186 00:16:34,630 --> 00:16:36,400 تایراکسیس هنوز جَوون و کوچیکـه 187 00:16:36,832 --> 00:16:39,204 …و استورم‌کِلاود - دلم می‌خواد همراه‌شون بری - 188 00:16:41,572 --> 00:16:43,636 رِد کیپ در هرج و مرج به‌سر می‌بره 189 00:16:43,637 --> 00:16:45,138 …شبونه یه آدم‌کش فرستادن اینجا 190 00:16:45,139 --> 00:16:47,344 و اژدهاهاشون به راحتی و در مدت کوتاهی می‌تونن برسن اینجا 191 00:16:47,843 --> 00:16:51,045 باید بچه‌های کوچیک رو ببری یه جای دور. مثلاً پنتوس 192 00:16:51,046 --> 00:16:52,312 جایی که مادرم مُرد؟ 193 00:16:52,313 --> 00:16:54,880 پنتوس، از هر جای دیگه‌ای در سراسر وستروس، امن‌تره 194 00:16:55,986 --> 00:16:57,116 واسۀ شاهزاده رِجیو نامه بنویس 195 00:16:57,117 --> 00:16:59,956 اگر قبول کرد، برو پیشش 196 00:17:00,489 --> 00:17:02,555 متأسفم که این وظیفه رو بهت محول کردم 197 00:17:02,556 --> 00:17:04,607 اینکه بچه‌هام رو از خودم دور می‌کنم …و نمی‌دونم 198 00:17:04,608 --> 00:17:06,659 ،کِی می‌تونم دوباره ببینم‌شون قلبم رو می‌شکنه 199 00:17:06,660 --> 00:17:09,998 ،اما تو می‌دونی اگر اینجا بمونن ممکنه چه بلایی سرشون بیاد 200 00:17:09,999 --> 00:17:11,236 …رِینا 201 00:17:13,169 --> 00:17:16,174 ازت می‌خوام واسه‌شون مادری کنی 202 00:17:17,508 --> 00:17:19,172 …تعلیم و تربیت‌شون به عهدۀ تو 203 00:17:19,173 --> 00:17:21,410 جوری ازشون محافظت کن که یه اژدها از تخم‌هاش محافظت می‌کنه 204 00:17:21,411 --> 00:17:22,680 خواهرم چی؟ 205 00:17:24,447 --> 00:17:26,480 بِیلا باید اینجا بمونه - چون اژدها داره؟ - 206 00:17:26,481 --> 00:17:28,249 نمی‌تونم قول بدم با اینکار خوشبختت می‌کنم یا نه 207 00:17:28,250 --> 00:17:30,512 …اما ازت می‌خوام 208 00:17:30,513 --> 00:17:32,987 …این فداکاری رو با کمال میل انجام بدی 209 00:17:32,988 --> 00:17:34,125 به‌خاطر همه‌مون 210 00:17:36,059 --> 00:17:37,262 علیاحضرت 211 00:18:15,065 --> 00:18:17,000 !اژدها 212 00:20:50,721 --> 00:20:51,923 !ایست 213 00:21:05,902 --> 00:21:07,638 اومدم هارن‌هال رو تصرف کنم 214 00:21:10,407 --> 00:21:12,010 کاملاً واضحـه 215 00:21:33,429 --> 00:21:36,495 ،من، سِر سایمون استرانگ …رئیس قلعۀ هارن‌هال 216 00:21:36,496 --> 00:21:39,562 ،به رینیرا از خاندان تارگریان …نخستین با نام او 217 00:21:39,563 --> 00:21:41,500 سوگند وفاداری یاد می‌کنم 218 00:21:41,501 --> 00:21:44,170 به خدایان قدیم و جدید قسم می‌خورم 219 00:21:46,009 --> 00:21:49,014 شام، گوشت گوزن با کَلَمِ سیاه و نخود داریم 220 00:21:49,941 --> 00:21:53,551 توت قرمز نداریم. معذرت می‌خوام 221 00:22:01,992 --> 00:22:04,190 گوشت گوزن خیلی خوشمزه و با کیفیتـه 222 00:22:05,463 --> 00:22:06,897 حیفه هدر بره 223 00:22:10,834 --> 00:22:12,199 من از جنگ‌های زیادی …جون سالم به در بُرده‌م 224 00:22:12,200 --> 00:22:15,001 دلم نمی‌خواد با خوردنِ نخودِ مسموم، بمیرم 225 00:22:15,002 --> 00:22:17,803 …اعتراف می‌کنم که نخودی که آشپزم 226 00:22:17,804 --> 00:22:21,274 درست می‌کنه فوق‌العاده نیست، اما سَمی؟ 227 00:22:21,275 --> 00:22:24,315 خب، راه آسونی واسۀ کشتن یه اژدها سواره 228 00:22:25,982 --> 00:22:29,220 اگر هنوز متوجه نشدین، باید بگم که با آغوشِ باز ازتون استقبال می‌کنیم 229 00:22:29,652 --> 00:22:33,890 لُردتون، لاریس استرانگ چی؟ 230 00:22:34,657 --> 00:22:36,858 مَردی که در دربارِ دروغینِ اگان حاضره 231 00:22:36,859 --> 00:22:41,189 لاریسِ پاچنبری، لُردِ من نیست 232 00:22:41,190 --> 00:22:44,947 لاریس، مثل یه بَلاست که بر سر این قلعه و این خانواده نازل شده 233 00:22:44,948 --> 00:22:48,706 …به‌نظرتون کُشته شدن پدرش 234 00:22:50,841 --> 00:22:54,962 …برادر زادۀ من، لُرد لایونل و پسرش 235 00:22:54,963 --> 00:22:59,084 ،در همچین جای نمناکی اونم سوختن‌شون در آتش، عجیب نبود؟ 236 00:23:00,749 --> 00:23:02,750 از زمانی که بالریون، نژادِ …هارنِ سیاه رو نابود کرد، اولین باری بود 237 00:23:02,751 --> 00:23:04,121 که در اینجا آتش سوزی اتفاق میافته 238 00:23:04,887 --> 00:23:06,985 حتی توی تابستان هم به سختی می‌تونیم کوره‌ها و اجاق گازها رو روشن کنیم 239 00:23:06,986 --> 00:23:10,425 پس، نه، در اینجا کسی به لاریس استرانگ وفادار نیست، شاهزادۀ من 240 00:23:10,426 --> 00:23:11,596 «باید بگی، «اعلیحضرت 241 00:23:17,033 --> 00:23:18,869 …معذرت می‌خوام. من… من 242 00:23:20,737 --> 00:23:23,736 …فکر… فکر کردم به عنوان هم‌نشینِ ملکه 243 00:23:23,737 --> 00:23:26,272 پس متوجه میشیم که فرضیات چقدر می‌تونن خطرناک باشن 244 00:23:27,911 --> 00:23:29,114 دقیقاً 245 00:23:31,982 --> 00:23:33,418 اعلیحضرت 246 00:23:38,449 --> 00:23:41,638 چه چیزی باعث شده که به این منطقه از ریورلندز بیاین؟ 247 00:23:41,639 --> 00:23:44,829 هارن‌هال، بزرگ‌ترین قلعۀ هفت پادشاهیــه 248 00:23:45,895 --> 00:23:47,912 یا نکنه این موضوع رو فراموش کردین؟ 249 00:23:47,913 --> 00:23:49,905 ،نمی‌خوام باهاتون مجادله کنم …اما زمانی که جدتون 250 00:23:49,906 --> 00:23:51,897 …با اژدهاشون، قسمت اعظمی 251 00:23:51,898 --> 00:23:55,435 از اینجا رو سوزوندن، هارن‌هال فرسوده شده 252 00:23:55,436 --> 00:23:58,676 خب، دقیقاً به همین دلیله که باید تعمیر و ترمیمش کنیم 253 00:23:59,743 --> 00:24:02,813 حتی اگر پول کافی واسۀ …انجام اینکارو داشتیم، شاهزادۀ 254 00:24:04,280 --> 00:24:06,545 ،اعلیحضرت هدف از انجام اینکار چیه؟ 255 00:24:06,546 --> 00:24:08,581 …توی ریورلندز، ۴۰ هزار تا سرباز وجود داره 256 00:24:08,582 --> 00:24:10,616 بزرگ‌ترین و بیشترین تعداد سربازهای ممکلت که به کسی اعلام وفاداری نکرده‌ن 257 00:24:10,617 --> 00:24:13,320 هارن‌هال تنها قلعه‌ایـه که ظرفیت کافی واسۀ جا دادن به این سربازها رو داره 258 00:24:13,321 --> 00:24:14,789 …بهتره بدونین که اکثریت 259 00:24:14,790 --> 00:24:16,624 …این سربازها وفاداری‌شون رو اعلام کرده‌ن 260 00:24:16,625 --> 00:24:18,425 و همین الان در حال جنگ هستن 261 00:24:18,426 --> 00:24:21,729 خاندان‌های بِرَکِن و بِلَک‌وود مدت‌هاست که از همدیگه متنفرن 262 00:24:21,730 --> 00:24:23,969 چرا؟ - …خب - 263 00:24:25,634 --> 00:24:30,041 جواب این سؤال… با گذشتِ زمان کم‌رنگ و فراموش شده 264 00:24:31,107 --> 00:24:34,712 زنجیرۀ بی‌نهایتی از گناه‌ها رُخ داده 265 00:24:37,614 --> 00:24:38,812 …فرماندارِ منطقه رو احضار کن 266 00:24:38,813 --> 00:24:40,448 …خودم شخصاً باهاش صحبت می‌کنم 267 00:24:40,449 --> 00:24:42,115 و یه کاری می‌کنم بهمون ملحق بشه 268 00:24:42,116 --> 00:24:45,586 ،منظورتون لُرد گروور تالیــه اما اون پیر و ضعیف شده 269 00:24:45,587 --> 00:24:47,825 …میگن دیگه نمی‌تونه صحبت کنه 270 00:24:49,192 --> 00:24:51,228 اختیار ریدن و شاشیدنش رو هم نداره 271 00:24:51,627 --> 00:24:53,361 ببخشید که موقع غذا خوردن‌تون این حرف رو زدم 272 00:24:53,362 --> 00:24:54,829 پرچمدارهاش ازش حرف‌شنوی ندارن 273 00:24:54,830 --> 00:24:56,430 احساس می‌کنن می‌تونن هر کاری که دل‌شون می‌خواد، انجام بدن 274 00:24:56,431 --> 00:24:58,367 با این وجود می‌خوام باهاش صحبت کنم 275 00:24:58,368 --> 00:25:00,305 مردم باید از ارباب‌شون …حرف‌شنوی داشته باشن 276 00:25:01,238 --> 00:25:03,074 صرف نظر از هر شرایطی که داره 277 00:25:04,040 --> 00:25:06,044 …شاید حضور پادشاه 278 00:25:07,177 --> 00:25:08,812 …و اژدها 279 00:25:09,345 --> 00:25:11,983 باعث بشه مردم اینجا هوشیار بشن 280 00:25:13,383 --> 00:25:15,586 …اگر اجازه بدین، اعلیحضرت 281 00:25:16,653 --> 00:25:17,818 …اگر موفق بشین 282 00:25:17,819 --> 00:25:20,222 …خب… وقتی که موفق بشین 283 00:25:20,223 --> 00:25:21,492 اونوقت چه اتفاقی میافته؟ 284 00:25:22,759 --> 00:25:25,391 به سمت بارانداز پادشاه حرکت می‌کنیم و تاج‌وتخت رو تصاحب می‌کنیم 285 00:25:27,498 --> 00:25:29,034 تخت؟ 286 00:25:32,268 --> 00:25:37,237 یه صندلی بزرگـه که از تعداد زیادی شمشیر ساخته شده 287 00:25:57,693 --> 00:26:01,528 لُرد فرمانده. ارتش به‌طور کامل آمادۀ حرکتــه 288 00:26:01,529 --> 00:26:03,832 از جنگیدن لذت می‌بره 289 00:26:08,238 --> 00:26:10,271 ،خوشحالم که همدیگرو دیدیم حتی واسۀ همین مدت کوتاه 290 00:26:10,272 --> 00:26:11,642 سِر کریستون 291 00:26:13,076 --> 00:26:16,010 …ایشون برادرم سِر گواین های‌تاور هستن 292 00:26:16,011 --> 00:26:18,012 دیشب از اولدتاون رسیدن 293 00:26:18,013 --> 00:26:19,250 سِر کریستون 294 00:26:20,317 --> 00:26:23,954 یا شاید بهتر باشه بگم، جنابِ دست پادشاه؟ 295 00:26:24,487 --> 00:26:26,490 سِر گواین، به بارانداز پادشاه خوش اومدین 296 00:26:27,157 --> 00:26:30,391 چقدر هیجان‌انگیزه …که بعد از یه سفر طولانی 297 00:26:30,392 --> 00:26:32,093 …و ۳ ماهـه، وقتی که به دربار 298 00:26:32,094 --> 00:26:34,427 …می‌رسم، می‌بینم که پدرم، کسی که 299 00:26:34,428 --> 00:26:36,731 ،به ۳ تا پادشاه صادقانه خدمت کرده …مقامش یعنی 300 00:26:36,732 --> 00:26:38,269 دست پادشاهی رو از دست داده 301 00:26:40,503 --> 00:26:43,905 و مَردی جانشینش شده که کارش رو از رَده‌های پائین شروع کرده 302 00:26:45,508 --> 00:26:48,613 خدایان چه صعود و ترفیعِ گیج‌کننده‌ای بهتون اعطا کرده‌ن 303 00:26:50,113 --> 00:26:52,984 سِر گواین داوطلب شده در نبرد همراه‌تون باشه 304 00:26:57,153 --> 00:26:59,086 تعدادمون تکمیلــه، علیاحضرت 305 00:26:59,087 --> 00:27:01,159 اینجوری کامل‌تر هم میشه 306 00:27:02,992 --> 00:27:04,661 لشکرکشی سخت خواهد بود، سِر 307 00:27:05,261 --> 00:27:07,321 …هیچ‌کس از من خوشحال‌تر نیست 308 00:27:07,322 --> 00:27:09,167 که داره با یه مَرد اهل دورن به جنگ میره 309 00:27:10,834 --> 00:27:11,836 خواهر 310 00:27:19,977 --> 00:27:22,813 ،امیدوارم خدایانِ هفت‌گانه راهنمای تو باشن …ای شوالیۀ خوب 311 00:27:22,814 --> 00:27:25,650 و تو رو به بیراهه یا مرگ نکشن 312 00:27:27,718 --> 00:27:29,487 بابت دعاهاتون ازتون ممنون، علیاحضرت 313 00:27:33,356 --> 00:27:37,089 ،و ازتون می‌خوام …اگر ممکنه تحفه‌ای بهم بدین 314 00:27:37,090 --> 00:27:39,730 تا لُرد فرمانده‌تون …برکت و تأییدتون رو داشته باشه 315 00:27:41,230 --> 00:27:42,867 و وارد میدان نبرد بشه 316 00:27:54,745 --> 00:27:55,981 علیاحضرت 317 00:28:46,160 --> 00:28:48,266 هنوز هیچ خبری نیست 318 00:28:49,132 --> 00:28:53,771 …نه سرباز، نه اسب، نه کشتی 319 00:28:55,873 --> 00:28:57,870 و نه هیچ اژدهایی - خوبه - 320 00:28:57,871 --> 00:29:02,410 پس باید فرصت رو غنیمت بشماریم و قبل از دشمن‌مون دست بکار بشیم 321 00:29:02,411 --> 00:29:03,778 …اونا وارد قلعه‌مون شده‌ن 322 00:29:03,779 --> 00:29:05,277 …و ریورلندز بعد از 323 00:29:05,376 --> 00:29:07,385 ،نبردِ آسیابِ سوزان در هرج و مرج کامل به سر می‌بره 324 00:29:07,951 --> 00:29:11,751 آخرین خبر دربارۀ جمع‌آوریِ ارتش توسط شاهزاده دیمون چیه؟ 325 00:29:11,752 --> 00:29:15,022 خبری از شاهزاده دیمون بدست‌مون نرسیده، علیاحضرت 326 00:29:15,023 --> 00:29:18,075 پس باید از مزیتی که در حال حاضر داریم استفاده کنیم 327 00:29:18,076 --> 00:29:21,128 منظورت چه مزیتیــه؟ - اژدهاها. همه‌شون رو روانۀ میدان کنین - 328 00:29:21,129 --> 00:29:24,632 باید قلعه‌های متحد جناح سبز رو …با خودمون همراه کنیم 329 00:29:24,633 --> 00:29:28,136 و اونایی که مقاومت می‌کنن رو بسوزونیم - نه - 330 00:29:28,137 --> 00:29:29,956 …اگر اژدهاها به جنگ اژدهاها برن 331 00:29:29,957 --> 00:29:31,776 دستی‌دستی خودمون رو نابود می‌کنیم 332 00:29:32,909 --> 00:29:35,112 ترس به خودی خود یه سلاحــه 333 00:29:35,811 --> 00:29:38,816 جناح سبز هم همین فکر رو می‌کنه 334 00:29:40,450 --> 00:29:44,088 شمشیرِ در غلاف، ارزشی نداره 335 00:29:44,655 --> 00:29:47,288 …بوسیلۀ ارتش‌ها به پیروزی می‌رسیم 336 00:29:47,289 --> 00:29:49,327 نه فقط بوسیلۀ اژدهاها 337 00:29:50,628 --> 00:29:52,096 جناح سبز هم این موضوع رو درک می‌کنه 338 00:29:52,595 --> 00:29:54,832 وِیل و شمال، نیرو می‌فرستن 339 00:29:56,199 --> 00:29:58,468 باید به دیمون زمان بدیم 340 00:29:59,034 --> 00:30:02,604 …علیاحضرت، خودتون شخصاً دیدین که 341 00:30:02,605 --> 00:30:04,404 تا چه اندازه آسیب‌پذیر هستین 342 00:30:04,405 --> 00:30:06,472 …شاهزاده دیمون اینجا نیستن 343 00:30:06,473 --> 00:30:09,509 و افرادِ اگان از کشته شدن پسرش، عصبانی هستن 344 00:30:09,510 --> 00:30:11,678 هیچ‌وقت به این اندازه در خطر نبودین 345 00:30:11,679 --> 00:30:13,781 …شاید وقتش رسیده باشه که این موضوع 346 00:30:13,782 --> 00:30:16,317 رو در نظر بگیرین که بهتره …در مکانی امن پنهان بشین 347 00:30:16,318 --> 00:30:17,683 …و ما اینجا بمونیم 348 00:30:17,684 --> 00:30:20,670 تا بتونیم حواس دشمن رو پرت کنیم 349 00:30:20,671 --> 00:30:23,656 منظورت اینه بدون من وارد جنگ بشین؟ 350 00:30:23,657 --> 00:30:27,032 …فقط برای اینکه جانب احتیاط رو رعایت - !این حرفت یعنی خیانت - 351 00:30:30,400 --> 00:30:32,670 شانس آوردی ادامۀ حرفت به زبون آورده نشد 352 00:30:40,543 --> 00:30:42,208 …بهتره اعضای شورا یادشون باشه 353 00:30:42,209 --> 00:30:44,846 ،که ملکه‌شون، تاجِ پدربزرگم …یعنی جهریس، برقرارکنندۀ صلح 354 00:30:44,847 --> 00:30:47,212 رو به سر داره 355 00:30:47,711 --> 00:30:50,885 ،فرمانروایی دانا …خردمندترین پادشاهِ خاندان تارگریان 356 00:30:50,886 --> 00:30:53,358 …کسی که حکومتش از همۀ پادشاه‌های دیگه 357 00:30:55,593 --> 00:30:57,828 حتی اگانِ فاتح هم، دوام بیشتری داشت 358 00:31:03,599 --> 00:31:07,633 خب، اوضاع شورای متزلزلِ دراگون‌استون چطوره؟ 359 00:31:07,634 --> 00:31:11,672 ،شورای رینیرا پُر از افراد متمرد و سرکشــه کارِ دشواری داره 360 00:31:11,673 --> 00:31:14,039 باید امیدوارم باشم که …بتونه از پسش بربیاد 361 00:31:14,040 --> 00:31:17,478 اما فکر می‌کنم بهتره خیلی زود بیای و کنارش باشی 362 00:31:17,479 --> 00:31:19,516 این نون، هنوز گرمــه 363 00:31:20,283 --> 00:31:22,287 سوپ هم هست. حواسم بود 364 00:31:23,754 --> 00:31:25,751 دیگه مریض نیستم 365 00:31:32,629 --> 00:31:35,633 قبل از برگشتن با رِینا خداحافظی کردم 366 00:31:39,102 --> 00:31:40,738 امیدوارم مشکلی واسه‌ش پیش نیاد 367 00:31:42,605 --> 00:31:45,005 ‫من جنگ رو صد مرتبه ترجیح میدم ‫به این‌که به تبعید برم 368 00:31:45,006 --> 00:31:47,078 ‫اونم با چندتا بچۀ ورّاج 369 00:31:48,478 --> 00:31:50,845 ‫یکی از اون بچه‌ها وارثتـه 370 00:31:51,539 --> 00:31:52,818 ‫جافری 371 00:31:53,383 --> 00:31:56,784 ‫یه پسر شش ساله که هیچی از دریا نمی‌دونه 372 00:31:56,785 --> 00:31:58,489 ‫و بااین‌حال گویا... 373 00:31:59,055 --> 00:32:02,056 ‫نه رینیرا و نه خدایان بدشون نمیاد 374 00:32:03,072 --> 00:32:06,183 ‫اگر رینا وارث و ولیعهدِ «دریفت‌مارک» اعلام بشه 375 00:32:08,098 --> 00:32:11,135 ‫رینا؟ ‫بشه «ارباب امواج»؟ 376 00:32:11,734 --> 00:32:14,568 ‫اون دختر از دریا و کِشتی هیچ سر در نمیاره، ‫و همین‌طور از اژدهاها 377 00:32:14,569 --> 00:32:17,041 ‫دو گزینه داریم کلاً، یا رینا یا جافری 378 00:32:17,740 --> 00:32:21,746 ‫که هردوشون هم به‌زودی از صدای ‫جیرجیرِ کشتی‌ها و غرش دریا دور خواهند شد 379 00:32:23,246 --> 00:32:27,814 ‫پس باید امیدوار باشیم که... 380 00:32:27,815 --> 00:32:30,217 ‫به وقتش.. چاره‌ای برای آینده بجوییم 381 00:32:30,218 --> 00:32:32,457 ‫و اگه وقتی نداشته باشیم، چی؟ 382 00:32:34,992 --> 00:32:37,195 ‫ما وسط جنگیم، کورلیس 383 00:32:39,094 --> 00:32:43,965 ‫- اگر بلایی سر تو بیاد... ‫- پس، چه خوب که 384 00:32:43,966 --> 00:32:45,831 ‫من ملوان کارکشته‌ای هستم 385 00:32:59,650 --> 00:33:01,483 ‫دیگه باید برم به کارام برسم 386 00:33:01,484 --> 00:33:03,149 ‫کورلیس، کور... 387 00:33:26,676 --> 00:33:28,876 ‫الان نمی‌تونم یه اژدهای جنگجو ‫رو از دست بدم، 388 00:33:28,877 --> 00:33:30,310 ‫ولی هرچی در توانم باشه در اختیارت می‌ذارم 389 00:33:30,311 --> 00:33:32,513 ‫استورم‌کلاود و تایراکسیس ‫اژدهاهای کوچیکی هستن، 390 00:33:32,514 --> 00:33:33,985 ‫ولی بزرگ میشن 391 00:33:35,384 --> 00:33:38,655 ‫تو باید به بانو جین یادآوری کنی ‫که با من بیعت داره، 392 00:33:39,151 --> 00:33:41,927 ‫و متقاعدش کنی که ‫کمک به ما الان چقدر اضطراریـه 393 00:33:48,432 --> 00:33:50,668 ‫برو در امان خدا، خواهرم 394 00:33:52,102 --> 00:33:53,738 ‫به‌قدر کافی جام امن خواهد بود 395 00:33:54,437 --> 00:33:56,237 ‫به دور از هرگونه خطری، 396 00:33:56,238 --> 00:33:58,039 ‫و فقط باید از چندتا بچه پرستاری کنم 397 00:33:58,040 --> 00:34:00,307 ‫تو داری خدمت بزرگی انجام میدی، 398 00:34:00,308 --> 00:34:02,530 ‫و بعداً خوشحال خواهی بود ‫که از خطر دور شدی 399 00:34:02,555 --> 00:34:04,410 ‫حرفای کودکانه به من نزن، بیلا 400 00:34:04,411 --> 00:34:07,048 ‫- حداقل در این حد برام احترام قائل شو ‫- قصدِ توهین نداشتم 401 00:34:07,049 --> 00:34:09,316 ‫هرکس هرکاری از دستش بربیاد رو انجام میده 402 00:34:09,317 --> 00:34:12,190 ‫و فکر کنم این یکم حالت رو بهتر کنه 403 00:34:14,857 --> 00:34:17,862 ‫تایراکسیس و استورم‌کلاود جوون و آسیب‌پذیرن 404 00:34:18,962 --> 00:34:22,067 ‫این تخم‌ها از اونا هم شکننده‌ترن 405 00:34:23,366 --> 00:34:26,371 ‫اما اگر همه‌چیز اینجا سوخت و خاکستر شد... 406 00:34:27,603 --> 00:34:30,100 ‫تو امیدمون رو برای آینده زنده نگه می‌داری 407 00:34:32,242 --> 00:34:33,244 ‫علیاحضرت... 408 00:34:34,211 --> 00:34:36,214 ‫مامانی 409 00:36:11,508 --> 00:36:12,911 ‫ملکۀ من 410 00:36:15,311 --> 00:36:17,715 ‫برای جهریس ناراحتم 411 00:36:18,547 --> 00:36:21,186 ‫ولی فکر کنم نباید باشم 412 00:36:22,152 --> 00:36:24,480 ‫هر روز آدمای زیادی می‌میرن، 413 00:36:24,481 --> 00:36:26,357 ‫خصوصاً بچه‌های کوچیک 414 00:36:27,023 --> 00:36:30,861 ‫از بس کوچیکن، به راحتی از بین میرن 415 00:36:34,330 --> 00:36:36,916 ‫ناراحتی جزوی از مادر بودنـه 416 00:36:37,281 --> 00:36:39,504 ‫هیچ فایده‌ای نداره 417 00:36:44,240 --> 00:36:47,740 ‫اونجایی که دستۀ لعنتی رعیت‌ها ‫زل زده بودن به من 418 00:36:47,741 --> 00:36:51,782 ‫شرط می‌بندم پیش خودشون می‌گفتن ‫حق ندارم بیشتر از اونا عزادار باشم 419 00:36:54,350 --> 00:36:57,755 ‫مطمئناً اونا بیشتر از خانم‌های اشراف‌زاده ‫نوزادهاشون رو از دست میدن 420 00:37:01,958 --> 00:37:03,962 ‫این شتریـه که در خونۀ همه می‌خوابه... 421 00:37:05,128 --> 00:37:06,764 ‫چه ملکه، چه رعیت 422 00:37:08,798 --> 00:37:11,236 ‫تو هم به اندازۀ بقیه حق داری عزادار باشی 423 00:37:13,537 --> 00:37:14,739 ‫شما چی؟ 424 00:37:19,375 --> 00:37:21,511 ‫من عاشق جهریس بودم، ‫اما بیشتر نگران توئم 425 00:37:21,512 --> 00:37:23,648 ‫و حادثه‌ای که متحمل شدی 426 00:37:26,302 --> 00:37:29,115 ‫- هلینا، من... ‫- من می‌بخشمتون 427 00:37:30,754 --> 00:37:31,923 ‫چی؟ 428 00:37:37,060 --> 00:37:39,064 ‫گفتم که می‌بخشمتون 429 00:37:44,768 --> 00:37:47,104 ‫خیلی بهتون میاد، اعلیحضرت 430 00:37:47,637 --> 00:37:50,905 ‫فولادِ ولاریونی. ‫بیشتر از یه قصر ارزش داره 431 00:37:50,906 --> 00:37:53,357 ‫صحنه‌ای که آدم رو تحریک می‌کنه 432 00:37:53,358 --> 00:37:55,810 ‫تولد دوبارۀ اگانِ فاتح 433 00:37:55,811 --> 00:37:57,210 ‫زودتر سر و تهشو هم بیارید 434 00:37:57,211 --> 00:37:58,641 ‫چشم الان، اعلیحضرت 435 00:37:58,642 --> 00:38:00,446 ‫امرتون چیه؟ 436 00:38:00,447 --> 00:38:03,454 ‫شایعاتی به گوش رسیده که پادشاه داره ‫برای حرکت به سوی جنگ آماده میشه 437 00:38:04,120 --> 00:38:05,889 ‫بعد این چه ربطی به شما داره؟ 438 00:38:06,489 --> 00:38:08,121 ‫فقط در این حد که ‫به‌نظرم به نفع همه‌مونـه 439 00:38:08,122 --> 00:38:11,492 ‫که جلوی این اتفاق رو بگیریم ‫که دشمن شاه‌مون رو تکه‌تکه کنه 440 00:38:11,493 --> 00:38:13,828 ‫و اعضای بدن‌اش رو بندازن جلوی هیولاها 441 00:38:13,829 --> 00:38:15,095 ‫و دربارشون رو هم نابود کنن 442 00:38:15,096 --> 00:38:16,534 ‫با من موافق نیستید؟ 443 00:38:19,503 --> 00:38:21,339 ‫چه زره چشم‌نوازی 444 00:38:24,374 --> 00:38:27,408 ‫لقب فاتح و تاج پادشاهی‌اش به من واگذار شده، 445 00:38:27,409 --> 00:38:29,677 ‫به همین خاطر باید زره جنگیش رو ‫برای نبرد به تن بکنم 446 00:38:29,678 --> 00:38:31,716 ‫می‌خوام برم سِر کریستون رو ببینم 447 00:38:33,183 --> 00:38:36,021 ‫قبل از رفتن‌تون یه عرض کوچک داشتم، اعلیحضرت 448 00:38:47,029 --> 00:38:50,664 ‫تو کوچه‌های شهرتون ‫شایعات جور وا جوری به گوش می‌رسه 449 00:38:50,665 --> 00:38:54,034 ‫یکیش اینه که اعلیحضرت می‌خوان ‫نیروهاشون رو به جنگ اعزام کنند 450 00:38:54,035 --> 00:38:55,504 ‫و شجاعت و دانش همایونی‌شون رو 451 00:38:55,505 --> 00:38:57,175 ‫همراه اونا می‌فرستن. 452 00:38:59,542 --> 00:39:03,110 ‫یه شایعۀ دیگه اینه که اعلیحضرت ‫فریبِ مشاوران‌شون رو خوردن 453 00:39:03,111 --> 00:39:06,114 ‫و متقاعد شدن که به همراه سر کریستون ‫شخصاً به جنگ برن، 454 00:39:06,115 --> 00:39:08,230 ‫تا ملکه آلیسنت 455 00:39:08,255 --> 00:39:10,755 ‫در غیاب ایشون، حکومت کنند 456 00:39:11,118 --> 00:39:13,691 ‫با شاهزاده ایموند در کنارشون 457 00:39:15,192 --> 00:39:16,827 ‫که البته حرف مزخرفیـه 458 00:39:19,805 --> 00:39:21,666 ‫کی این دروغ‌ها رو پخش می‌کنه؟ 459 00:39:22,500 --> 00:39:24,134 ‫اونش اهمیت نداره 460 00:39:24,667 --> 00:39:26,871 ‫قصه‌ها جان می‌گیرند... 461 00:39:27,704 --> 00:39:28,906 ‫مثل علف‌های هرز 462 00:39:29,439 --> 00:39:31,442 ‫مگر این‌که هَرَس بشن 463 00:39:32,576 --> 00:39:34,345 ‫خب پس هرس‌شون کنید 464 00:39:42,786 --> 00:39:44,055 ‫لُرد لاریس 465 00:39:46,189 --> 00:39:48,589 ‫پدرم همیشه می‌گفت که هیچ نیازی 466 00:39:48,590 --> 00:39:50,528 ‫به یک ارباب زمزمه‌های پنهانی نداره. 467 00:39:52,028 --> 00:39:56,234 ‫و بااین‌حال... من حس می‌کنم ‫همچین آدمی رو لازم دارم 468 00:39:57,901 --> 00:40:00,371 ‫خوشحال میشم از استعدادهاتون بهره‌مند بشم 469 00:40:04,575 --> 00:40:06,577 ‫من رو خجالت می‌دین، اعلیحضرت 470 00:40:12,982 --> 00:40:15,987 ‫تا دراگون‌پیت همراهی‌تون کنیم، حضرت پادشاه؟ 471 00:40:19,122 --> 00:40:20,125 ‫آم... 472 00:40:22,793 --> 00:40:25,123 ‫فکر کنم بهتر باشه یه روز دیگه پرواز کنم 473 00:40:25,124 --> 00:40:28,628 ‫بله، حالا که فکر می‌کنم تصمیم هوشمندانه‌ایه 474 00:40:29,014 --> 00:40:30,896 ‫می‌تونید همراه ما بیاید، سرورم 475 00:40:30,897 --> 00:40:33,237 ‫سِر مارتین یه شاگرد جدید گرفته، ‫که می‌خواد یکی رو بزنه زمین 476 00:40:33,770 --> 00:40:36,173 ‫اون تا حالا با دختری نخوابیده 477 00:40:36,672 --> 00:40:39,510 ‫ولی شماها که سوگندِ پاکدامنی خوردین 478 00:40:41,644 --> 00:40:44,082 ‫صد البته، اعلیحضرت 479 00:40:49,619 --> 00:40:51,256 ‫بله اعلیحضرت 480 00:40:53,991 --> 00:40:54,993 ‫ 481 00:41:28,225 --> 00:41:30,458 ‫نه نه نه نه. نگو که می‌خوای بری 482 00:41:30,459 --> 00:41:33,212 ‫- فعلاً جایی نمی‌رم ‫- تازه رسیدم بابا 483 00:41:36,534 --> 00:41:37,698 ‫سلطان اومد! 484 00:41:39,953 --> 00:41:42,207 ‫اولف، اولف، بیا اینجا پسر! 485 00:41:44,040 --> 00:41:46,273 ‫کاشف به عمل اومد که.. خواهرش بود! 486 00:41:46,274 --> 00:41:48,307 ‫بد نمی‌شد بهم می‌گفتی 487 00:41:48,308 --> 00:41:51,177 ‫آره آره، می‌دونم! 488 00:41:51,178 --> 00:41:53,314 ‫من یه‌دونه بردارم. ‫تو هم به حقت می‌رسی، نگران نباش 489 00:41:53,315 --> 00:41:55,114 ‫بیا بگیر بشین، داداش 490 00:41:55,115 --> 00:41:57,151 ‫- سلام ‫- داشتم تعریفت رو پیش بچه‌ها می‌کردم 491 00:41:57,152 --> 00:41:59,113 ‫وای بچه‌ها 492 00:41:59,114 --> 00:42:01,288 ‫- عجب روزی داشتم امروز ‫- جدی؟ 493 00:42:01,289 --> 00:42:04,157 ‫فکر نکنم حالِ صحبت کردن داشته باشم 494 00:42:04,158 --> 00:42:07,598 ‫ولی خب می‌دونید، ‫یه گیلاس شراب می‌تونه معجزه کنه 495 00:42:08,532 --> 00:42:09,534 ‫ 496 00:42:12,566 --> 00:42:15,468 ‫بیا اینجا، اولف، ‫یه پارچ مشروب برا ما میاری؟ 497 00:42:15,469 --> 00:42:18,640 ‫آره عزیزم، یه پارچ برای ما، ‫یه گیلاس هم برای خودت 498 00:42:18,641 --> 00:42:20,944 ‫آفرین دختر خوب 499 00:42:24,848 --> 00:42:26,579 ‫بعضیاشون اصلاً خوش‌مشرب نیستن 500 00:42:26,580 --> 00:42:30,153 ‫- این برای شما، مردی از «دورن» ‫- اهل منطقۀ دورن هستی؟ 501 00:42:31,220 --> 00:42:35,022 ‫- بله، دورنی هستم ‫- بخشی از وستروس که خاندانم نفروختن‌اش 502 00:42:35,023 --> 00:42:36,423 ‫البته شنیدم که حتی اهالی دورن هم 503 00:42:36,424 --> 00:42:39,527 ‫عزادار فوتِ پدربزرگ من بودن. درسته؟ 504 00:42:39,528 --> 00:42:41,199 ‫پدربزرگ شما کی بوده؟ 505 00:42:44,868 --> 00:42:47,605 ‫بهش می‌گفتن «برقرارکنندۀ صلح» 506 00:42:48,371 --> 00:42:50,575 ‫- شاه جهریس؟ ‫- هیس! 507 00:42:52,142 --> 00:42:55,541 ‫خیلی عذر می‌خوام. ‫لطفاً ادامه بدید 508 00:42:55,542 --> 00:42:58,216 ‫ببین، من واقعاً نباید ‫این چیزا رو بهتون بگم 509 00:42:59,116 --> 00:43:00,613 ‫ممکنه سرمـو به باد بدم 510 00:43:00,614 --> 00:43:03,288 ‫- منظورت اینه که عضو خاندان تارگرین هستی؟ ‫- هیس، هیس 511 00:43:08,224 --> 00:43:11,709 ‫من فرزندِ «بیلون دلیر» هستم 512 00:43:11,710 --> 00:43:15,195 ‫برادر حرام‌زادۀ شاهزاده دیموند 513 00:43:15,196 --> 00:43:17,130 ‫و پادشاه ویسریسِ محروم 514 00:43:17,131 --> 00:43:22,406 ‫عموی یگانه ملکۀ حقیقی، رینیرا تارگرین 515 00:43:23,406 --> 00:43:26,140 ‫خونِ اژدها درون رگ‌های من در جریانه 516 00:43:26,141 --> 00:43:29,797 ‫و بله... ممکنه یه‌سری بخوان ‫به‌خاطرش سرم رو قطع کنن 517 00:43:32,348 --> 00:43:34,575 ‫یه اژدهازاده باید مراقب خودش باشه 518 00:43:34,576 --> 00:43:38,256 ‫وقتی محافظ شنل‌سفیدی برای ‫حفاظت ازش وجود نداره 519 00:43:40,157 --> 00:43:42,460 ‫شما خیلی شبیه شاه ویسریس نیستی 520 00:43:43,494 --> 00:43:44,996 ‫یا حتی شاهزاده دیمون 521 00:43:47,364 --> 00:43:49,124 ‫تو چمیدونی اونا چه شکلی‌ان؟ 522 00:43:49,125 --> 00:43:51,140 ‫اون داره راست میگه، بد نمی‌گه 523 00:43:51,165 --> 00:43:54,643 ‫ببین، مشخصه.. از رنگ موهاش 524 00:43:54,668 --> 00:43:58,006 ‫آره، چون که برادر ناتنی‌شونم، لاشی‌صفت 525 00:43:58,007 --> 00:44:00,507 ‫آره، بذار بهتون بگم ‫دیگه کی موهاش نقره‌ای نیست 526 00:44:00,508 --> 00:44:02,127 ‫وارث برحقِ تخت آهنین، 527 00:44:02,152 --> 00:44:05,907 ‫برادرزاده‌ام (درواقع نوۀ برادر)، ‫شاهزاده جسریس ولاریون 528 00:44:09,185 --> 00:44:11,198 ‫اون یکی برادرزاده‌ات هم وارد شد 529 00:44:18,061 --> 00:44:21,799 ‫- درود بر پادشاه! ‫- درود بر پادشاه! 530 00:44:22,999 --> 00:44:26,635 ‫نوشیدنی برای همه! ‫مهمانِ پادشاهی هستید! 531 00:44:31,350 --> 00:44:33,539 ‫جون! مهمون پادشاهیم! 532 00:44:34,878 --> 00:44:36,944 ‫بشین. بگیرید بشینید 533 00:44:36,945 --> 00:44:39,145 ‫- بتمرگ! ‫- مشروبت رو بخور، پسر 534 00:44:39,146 --> 00:44:41,915 ‫- یالا دیگه ‫- بخورش، خوک کوچولو! 535 00:44:41,916 --> 00:44:44,685 ‫امشب، شب توئه 536 00:44:45,210 --> 00:44:46,552 ‫تو! 537 00:44:54,397 --> 00:44:57,832 ‫می‌دونستی که من از بچگی می‌اومدم اینجا؟ 538 00:44:57,833 --> 00:45:00,400 ‫یه‌خرده کسل‌کننده‌ست، 539 00:45:00,401 --> 00:45:03,369 ‫ولی واسه عشق و حال ‫به خوبیِ بقیه جاهاست 540 00:45:04,408 --> 00:45:07,245 ‫می‌دونم کی رو برات بذارم ‫قشنگ یادت بده، پسرم 541 00:45:10,479 --> 00:45:11,645 ‫نه 542 00:45:11,646 --> 00:45:13,581 ‫اون سه‌برابر قیمتش می‌ارزه 543 00:45:16,352 --> 00:45:19,987 ‫- وای، خدای بزرگ ‫- این قراره تو باشی! 544 00:45:19,988 --> 00:45:22,422 ‫اسم اون دختر... سیلوی‌ـه 545 00:45:22,423 --> 00:45:26,328 ‫یا شایدم سلسی، یا نمی‌دونم ‫یه همچین چیزی 546 00:45:35,371 --> 00:45:37,003 ‫ایموندِ بی‌رحم! 547 00:45:38,031 --> 00:45:40,340 ‫سنی ازت گذشته، 548 00:45:40,341 --> 00:45:43,578 ‫و بااین‌حال هنوز با سکس اولت می‌خوابی 549 00:45:44,745 --> 00:45:47,782 ‫چه پسر ناز و گوگولی‌ای 550 00:45:49,416 --> 00:45:51,820 ‫ببینم مثل یه سگ وحشی کردیش؟ 551 00:45:55,593 --> 00:45:57,759 ‫دیدین؟ اصلاً اغراق نکردم 552 00:45:57,760 --> 00:45:59,926 ‫مهارتِ این خانم چنان بالاست که 553 00:45:59,927 --> 00:46:03,598 ‫حتی الان هم برادرم ‫سراغ دختر دیگه‌ای نمیره 554 00:46:06,335 --> 00:46:08,235 ‫ولی از بدشانسی شاگردت... 555 00:46:08,236 --> 00:46:10,404 ‫همون‌طور که می‌بینی، خانم 556 00:46:10,405 --> 00:46:12,574 ‫الان سرشون شلوغـه 557 00:46:21,184 --> 00:46:23,217 ‫شاگردت می‌تونه باهاش بخوابه 558 00:46:24,819 --> 00:46:26,721 ‫این فاحشه با اون فاحشه فرقی نداره 559 00:46:34,732 --> 00:46:36,167 ‫ 560 00:47:36,645 --> 00:47:38,669 ‫«رینیرا، این نامه رو برای تو...» 561 00:47:44,000 --> 00:47:47,005 ‫سِر گواین! بایستید! 562 00:47:52,375 --> 00:47:55,579 ‫- سر گواین، گروهان ما عقب‌تر کمپ کرده ‫- هوم 563 00:47:56,079 --> 00:47:58,377 ‫روی زمین سفت و سرد 564 00:47:58,378 --> 00:48:00,429 ‫برای همین می‌خوایم بریم به «بول» 565 00:48:00,430 --> 00:48:02,306 ‫میخونه‌ای بسیار مشهور که 566 00:48:02,307 --> 00:48:04,183 ‫تو جادۀ رازبی قرار داره، ‫کمتر از سه کیلومتر فاصله‌ست 567 00:48:04,184 --> 00:48:06,315 ‫- اگه حافظه‌ام یاری کنه ‫- ما داریم می‌ریم که نخستین حمله رو 568 00:48:06,316 --> 00:48:07,525 ‫به نام اعلیحضرت انجام بدیم 569 00:48:08,424 --> 00:48:12,430 ‫به شما اطمینان میدم که خواهرزاده‌ام ‫به‌خاطر یک شبِ آسوده به من خرده نخواهد گرفت 570 00:48:18,068 --> 00:48:20,400 ‫کول، اگر نگرانیت برطرف میشه، 571 00:48:20,401 --> 00:48:23,274 ‫باید بهت بگم که ما هنگام طلوع خورشید ‫با ارتش تو می‌رسیم به وعده‌گاه 572 00:48:23,773 --> 00:48:24,905 ‫یا اگر شراب‌شون حسابی باشه، 573 00:48:24,906 --> 00:48:27,442 ‫شاید یه‌خرده بعدتر از طلوع آفتاب 574 00:48:29,496 --> 00:48:31,549 ‫- تو معرض دید هستیم ‫- چی؟ 575 00:48:33,482 --> 00:48:37,184 ‫- کول؟ ‫- برید سمت درخت‌ها! 576 00:48:37,185 --> 00:48:39,557 ‫ 577 00:49:07,815 --> 00:49:09,921 ‫ 578 00:49:30,876 --> 00:49:32,586 ‫برو بالا! 579 00:50:19,007 --> 00:50:20,759 ‫پرواز کن و برو! 580 00:50:34,772 --> 00:50:36,774 ‫تشخیص‌تون عالی بود، سر کریستون 581 00:50:40,042 --> 00:50:43,812 ‫- من مدیون‌تون شدم ‫- اونا می‌دونن ما اومدیم. میان دنبال‌مون 582 00:50:43,813 --> 00:50:45,045 ‫و ما باید بریم بین درخت‌ها 583 00:50:45,046 --> 00:50:47,285 ‫و تاریکیِ شب پنهان شیم، ‫از همین امشب 584 00:50:48,384 --> 00:50:50,588 ‫میخونه پیخونه هم کنسله! 585 00:50:53,785 --> 00:50:55,827 ‫سر کریستون کول... 586 00:50:56,393 --> 00:50:59,226 ‫با پنج شش تا از شوالیه‌های دیگه، مطمئنم 587 00:50:59,227 --> 00:51:01,360 ‫شاید یه گروه دیدبانی برای ارتش بزرگ‌تری باشن 588 00:51:01,361 --> 00:51:03,497 ‫کلاغ‌ها هم این رو تأیید می‌کنند، علیاحضرت 589 00:51:03,498 --> 00:51:06,366 ‫لرد فارینگ گزارش دادند که نیروی عظیم‌تری 590 00:51:06,367 --> 00:51:09,868 ‫در حال لشکرکشی به شمال شرقی ‫و به سمت رازبی هستند 591 00:51:09,869 --> 00:51:12,606 ‫از اون ارتفاع زیاد ‫مطمئنی که کول بوده؟ 592 00:51:12,607 --> 00:51:15,080 ‫اون‌قدر هم توی ارتفاع نبودم، علیاحضرت 593 00:51:17,446 --> 00:51:20,879 ‫شما گفتید باهاشون درگیر نشم، ‫و منم درگیر نشدم، تقریباً 594 00:51:20,880 --> 00:51:25,019 ‫علیاحضرت، بانو بیلا به‌خاطر ‫چشمان تیزبین‌شون قابل ستایش هستن، 595 00:51:25,020 --> 00:51:26,553 ‫اما ما نمی‌تونیم بیشتر از این معطل کنیم 596 00:51:26,554 --> 00:51:28,789 ‫بدون شک وقتِ عمل فرا رسیده 597 00:51:28,790 --> 00:51:30,207 ‫علیاحضرت، بنده هم موافقم 598 00:51:30,208 --> 00:51:31,624 ‫و ازتون رخصت می‌خوام که 599 00:51:31,625 --> 00:51:34,239 ‫به قصر روک برگردم ‫و امنیتِ زمین‌هام رو تقویت کنم 600 00:51:34,264 --> 00:51:35,897 ‫نیازی به نگرانی نیست، لرد سایمون 601 00:51:35,898 --> 00:51:37,698 ‫مقصد اونا هارن‌هال‌ـه. 602 00:51:37,699 --> 00:51:39,634 ‫شاهزاده دیمونـه که باید نگران باشه 603 00:51:39,635 --> 00:51:41,234 ‫شاهزاده دیمون کراکسیس رو همراهش داره 604 00:51:41,235 --> 00:51:43,304 ‫کول حتماً به دنبال اینه که ‫نفراتش رو افزایش بده، 605 00:51:43,305 --> 00:51:46,257 ‫و ممکنه یه اژدها هم احضار کنه 606 00:51:46,258 --> 00:51:49,209 ‫دقیقاً به همین خاطر شما باید ‫الان واکنش نشون بدید، علیاحضرت 607 00:51:49,210 --> 00:51:52,420 ‫اژدهاها رو بفرستید سراغ‌شون. ‫کول رو پیدا کنید و بسوزونیدش 608 00:52:07,865 --> 00:52:09,867 ‫استدلال‌های شما رو شنیدم 609 00:52:11,501 --> 00:52:13,504 ‫و بهشون فکر می‌کنم 610 00:54:12,421 --> 00:54:15,626 ‫همه‌ش در حال رفت و آمدی تو، مگه نه؟ 611 00:54:21,597 --> 00:54:24,602 ‫و بعدش من باید گندکاری‌هاتـو جمع کنم 612 00:55:05,341 --> 00:55:07,278 ‫تو توی این خراب‌شده می‌میری 613 00:55:26,494 --> 00:55:29,463 ‫برادر کوچیکم، اِمون، ‫همراه با بقیۀ سربازها 614 00:55:29,464 --> 00:55:31,465 ‫کشیک می‌داد، ‫وقتی فقط سه سالش بود 615 00:55:31,466 --> 00:55:32,865 ‫پدر اونو به سیتادل فرستاد 616 00:55:32,866 --> 00:55:35,340 ‫- اگر نظر منو بخوای... ‫- ممنونم الیندا 617 00:55:35,972 --> 00:55:37,175 ‫علیاحضرت 618 00:55:44,580 --> 00:55:47,585 ‫از حرکت و رفت و آمدهای ‫آلیسنت های‌تاور چی‌ها می‌دونی؟ 619 00:55:51,054 --> 00:55:53,891 ‫می‌خواید گروگان بگیریدش؟ 620 00:55:54,390 --> 00:55:56,522 ‫یا یه‌راست بُکشیدش؟ 621 00:55:56,523 --> 00:55:59,564 ‫می‌خوام باهاش حرف بزنم، خودم شخصاً 622 00:56:00,397 --> 00:56:02,733 ‫کُشتنش ساده‌تره 623 00:56:04,167 --> 00:56:07,371 ‫اگر امکانِ پرهیز از جنگ وجود داشته باشه، ‫وظیفۀ منه که ازش جلوگیری کنم 624 00:56:08,104 --> 00:56:10,741 ‫به دلایلی باور دارم که ‫اون هم ممکنه با من هم‌نظر باشه 625 00:56:11,607 --> 00:56:14,842 ‫یه کلاغ فرستاد. ‫ابراز پشیمونی کرده 626 00:56:14,843 --> 00:56:16,543 ‫من می‌تونم یه پیغام براشون ببرم، 627 00:56:16,544 --> 00:56:19,213 ‫- به‌طور پنهانی ‫- اون موافقت نمی‌کنه 628 00:56:19,214 --> 00:56:22,682 ‫شک می‌کنه که تله‌ای در کار باشه، 629 00:56:22,683 --> 00:56:25,086 ‫منم اگر همچین پیغامی می‌گرفتم شک می‌کردم 630 00:56:25,087 --> 00:56:28,393 ‫باید باهاش رو در رو کنم 631 00:56:31,761 --> 00:56:33,693 ‫ایشون بیوۀ پادشاه هستن 632 00:56:33,694 --> 00:56:36,734 ‫هرجا بره، کلی چشم روشـه 633 00:56:40,867 --> 00:56:41,889 ‫مگر اینکه... 634 00:56:45,943 --> 00:56:48,146 ‫- کار خطرناکیـه ‫- بگو ببینم 635 00:56:49,312 --> 00:56:52,951 ‫یه عالمه قایق ماهیگیری توی خلیج هست 636 00:56:53,784 --> 00:56:55,414 ‫شهر بهشون وابسته‌ست 637 00:56:55,415 --> 00:56:57,950 ‫دیمون هم بدون هیچ مشکلی باهاشون سفر کرد 638 00:56:57,951 --> 00:57:01,120 ‫- ولی اگه بشناسنم... ‫- شاید این موضوع غافلگیرتون کنه، 639 00:57:01,121 --> 00:57:05,026 ‫ولی بیشتر آدما به زنی که ‫مثل ملکه لباس نپوشه، 640 00:57:05,027 --> 00:57:08,066 ‫یا خودش رو برای مردها خوشگل نکنه، ‫توجهی نمی‌کنن 641 00:57:11,301 --> 00:57:14,635 ‫پس گمونم باید خودم رو به رد کیپ بزنم، 642 00:57:14,636 --> 00:57:17,137 ‫و زنگ در رو بزنم 643 00:57:17,138 --> 00:57:19,774 ‫یا که از دیوار بالا برم ‫و از پنجرۀ اتاقش وارد بشم؟ 644 00:57:19,775 --> 00:57:23,094 ‫یه جا هست که آلیسنت زیاد میره 645 00:57:23,095 --> 00:57:25,917 ‫خارج از دیوارهای قصر... 646 00:57:26,414 --> 00:57:28,519 ‫جایی که ممکنه بتونید تنها گیرش بیارید 647 00:57:49,673 --> 00:57:52,005 ‫بایست. ارابه‌ها رو بگردید 648 00:57:56,479 --> 00:57:58,245 ‫کارت اینجا چیه؟ 649 00:57:58,246 --> 00:58:01,486 ‫بذارید رد بشن، بذارید رد بشن 650 01:00:24,027 --> 01:00:26,227 ‫نه نه. ساکت 651 01:00:26,228 --> 01:00:28,265 ‫- چی... ‫- هیس 652 01:00:28,965 --> 01:00:31,602 ‫- چی.. چطوری... ‫- باید باهات صحبت کنم 653 01:00:36,006 --> 01:00:37,675 ‫اگه داد بزنم، چی؟ 654 01:00:38,609 --> 01:00:40,208 ‫شوالیه‌هات میان پیدام می‌کنن 655 01:00:40,209 --> 01:00:41,808 ‫یا منو اسیر می‌گیرن یا می‌کُشنم، 656 01:00:41,809 --> 01:00:43,578 ‫اما قبلش من تو رو می‌کُشم 657 01:00:43,579 --> 01:00:46,384 ‫هه.. بعدش چی؟ 658 01:00:47,050 --> 01:00:48,219 ‫چی... 659 01:00:50,620 --> 01:00:53,624 ‫جالب شروع نکردم 660 01:01:05,735 --> 01:01:08,603 ‫من و تو تورنمنت رو با هم نگاه می‌کردیم... 661 01:01:08,604 --> 01:01:11,242 ‫اون روز که برادرم به دنیا اومد 662 01:01:12,909 --> 01:01:15,676 ‫از همون لحظه متوجه شدیم که ‫مردهایی که برای جنگ تعلیم می‌بینند 663 01:01:15,677 --> 01:01:19,750 ‫شور و شوقِ جنگ رو دارن، ‫برای رسیدن به خون و افتخارش 664 01:01:20,183 --> 01:01:22,020 ‫ولی تو... 665 01:01:23,887 --> 01:01:27,092 ‫می‌دونم که تو چنین مِیلی نداری 666 01:01:33,363 --> 01:01:35,828 ‫رینیس بهم مشاوره داد 667 01:01:35,829 --> 01:01:40,171 ‫بهم گفت که اینو توی تو دیده که ‫دوست داری از اون اتفاق فاجعه‌بار جلوگیری کنی 668 01:01:43,172 --> 01:01:45,210 ‫پس اومدی خودت رو تسلیم کنی؟ 669 01:01:46,842 --> 01:01:51,449 ‫من اومدم اینجا که ببینم می‌تونیم ‫راه‌حلی برای رسیدن به صلح پیدا کنیم 670 01:01:52,849 --> 01:01:55,682 ‫اژدهاهام آروم و قرار ندارن. ‫بوی جنگ به مشام‌شون خورده 671 01:01:55,683 --> 01:01:58,019 ‫ولی اگه من و تو به یک توافقی برسیم... 672 01:01:58,020 --> 01:02:00,125 ‫الان هیچ توافقی وجود نداره 673 01:02:01,592 --> 01:02:03,222 ‫تو ارتشی نداری، 674 01:02:03,223 --> 01:02:05,259 ‫متحدهات هم ازت رو برمی‌گردونن ‫وقتی بشنون چقدر فاسد شدی، 675 01:02:05,260 --> 01:02:07,061 ‫دست‌هات به خون‌ها و جرائمی آلوده‌ست که 676 01:02:07,062 --> 01:02:09,734 ‫- تصور هم نمی‌کردم هرگز... ‫- اون خطای من نبود 677 01:02:10,634 --> 01:02:12,269 ‫اه، هرجور دوست داری فکر کن 678 01:02:12,968 --> 01:02:15,503 ‫من هم یه مادرم و شما هنوز باید ‫برای قتل پسرم پاسخ‌گو باشید 679 01:02:15,504 --> 01:02:18,876 ‫- من اون اتفاق رو از صمیم قلبم محکوم می‌کنم ‫- آره معلومه می‌کنی 680 01:02:19,575 --> 01:02:22,780 ‫و غصبِ جایگاه و ارث حقیقیم رو، چی؟ 681 01:02:39,729 --> 01:02:41,127 ‫یعنی تو الان انقدر پست شدی که 682 01:02:41,128 --> 01:02:42,697 ‫از رنج و مرگِ هزاران انسان 683 01:02:42,698 --> 01:02:44,364 ‫حمایت می‌کنی، 684 01:02:44,365 --> 01:02:45,900 ‫برای اینکه اون پسر سست‌عنصرت... 685 01:02:45,901 --> 01:02:48,030 ‫پدر تو نظرشـو عوض کرد 686 01:02:48,031 --> 01:02:49,568 ‫آره تو اینجوری میگی. 687 01:02:49,569 --> 01:02:52,372 ‫و پدرت هم اینو در سرتاسر قملروها جار زده 688 01:02:52,373 --> 01:02:55,045 ‫من شاه رو اون شب دیدمش 689 01:02:55,612 --> 01:02:57,044 ‫چند ساعت قبل اینکه از پیشش برم، 690 01:02:57,045 --> 01:02:59,280 ‫حقِ رسیدن من به تاج و تخت رو تصدیق کرد، 691 01:02:59,281 --> 01:03:02,215 ‫حقی که با تمام وجودش ازش حفاظت کرد، 692 01:03:02,216 --> 01:03:04,855 ‫هر روزِ خدا از روزی که مادرم فوت کرد 693 01:03:06,456 --> 01:03:08,489 ‫بعد اون‌وقت تو اصرار داری که ‫نظرش رو عوض کرده 694 01:03:08,490 --> 01:03:10,495 ‫- خیلی یهویی؟ ‫- بله 695 01:03:11,928 --> 01:03:13,598 ‫دروغ میگی 696 01:03:14,463 --> 01:03:16,101 ‫نه، رینیرا 697 01:03:19,035 --> 01:03:21,071 ‫پدرم عاشق من بود، آلیسنت 698 01:03:21,637 --> 01:03:23,841 ‫و فکر می‌کنم عاشق تو هم بود 699 01:03:25,542 --> 01:03:27,545 ‫نکنه در آخرین لحظه بهش خیانت کردی؟ 700 01:03:29,145 --> 01:03:31,277 ‫اولین بار کِی این نقشه رو ریختی؟ 701 01:03:31,278 --> 01:03:35,083 ‫- یعنی انقدر جاه‌طلب بودی که... ‫- اون نظرشـو عوض کرد، رینیرا 702 01:03:35,084 --> 01:03:36,721 ‫نظرش رو عوض کرد 703 01:03:41,057 --> 01:03:44,462 ‫به یاد و خاطرۀ مادرم قسم می‌خورم 704 01:03:48,498 --> 01:03:51,436 ‫من شده گاهی نامهربونی کنم، ‫ولی هرگز دروغ نگفتم 705 01:03:51,869 --> 01:03:53,501 ‫قبل از اینکه همه توی اون اتاق جمع بشن 706 01:03:53,502 --> 01:03:56,870 ‫اعلام کرده بودم که به‌نظرم ‫تو ملکۀ خوبی میشی 707 01:03:56,871 --> 01:03:59,321 ‫واقعاً فکر می‌کنی من می‌تونم ‫این‌طور بی‌شرمانه فریبت بدم؟ 708 01:04:19,697 --> 01:04:21,899 ‫چی گفت قبل از مرگش؟ 709 01:04:25,168 --> 01:04:27,405 ‫اسم من رو نیاورد؟ 710 01:04:47,457 --> 01:04:49,094 ‫خیلی خسته بود 711 01:04:51,561 --> 01:04:54,199 ‫فهمیدنش گاهی کار سختی بود 712 01:04:56,299 --> 01:04:57,936 ‫ولی اسم اِگان رو آورد 713 01:05:06,309 --> 01:05:07,942 ‫گفت که اون شاهزادۀ موعودیـه که 714 01:05:07,943 --> 01:05:09,414 ‫قراره قلمروها رو متحد کنه 715 01:05:10,541 --> 01:05:12,378 ‫- چی؟ ‫- من هم مثل تو به دنبال صلح‌ام 716 01:05:12,379 --> 01:05:15,449 ‫- ولی اگر... ‫- پدر من این حرف‌ها رو به زبون آورد؟ 717 01:05:15,450 --> 01:05:17,284 ‫شاهزادۀ موعود؟ 718 01:05:19,120 --> 01:05:20,587 ‫واقعاً اینو گفت؟ 719 01:05:20,588 --> 01:05:22,260 ‫بله گفت 720 01:05:25,494 --> 01:05:29,364 ‫اون... از نغمۀ یخ و آتش برات گفت؟ 721 01:05:36,434 --> 01:05:40,240 ‫یه قصه‌ست که زمانی... 722 01:05:40,241 --> 01:05:42,780 ‫دربارۀ اگان فاتح تعریف می‌کرد 723 01:05:48,185 --> 01:05:50,188 ‫فا... فاتح 724 01:06:07,804 --> 01:06:09,668 ‫باید تا لو نرفتی از اینجا بری 725 01:06:09,669 --> 01:06:11,640 ‫- یه اشتباهی شده ‫- هیچ اشتباهی نشده 726 01:06:11,641 --> 01:06:12,677 ‫خواهش می‌کنم 727 01:06:14,544 --> 01:06:16,547 ‫تو می‌تونی جلوی این اتفاق رو بگیری، آلیسنت 728 01:06:18,148 --> 01:06:20,046 ‫ما در شُرف جنگ وحشتناکی قرار داریم، 729 01:06:20,071 --> 01:06:21,682 ‫و حتی پیروزی در این جنگ ‫ممکنه چنان خونین باشه 730 01:06:21,683 --> 01:06:23,183 ‫که باید شکست در نظر گرفتش 731 01:06:23,208 --> 01:06:27,492 ‫- نذار غرور کورت کنه... ‫- هیچ اشتباهی صورت نگرفته 732 01:06:30,961 --> 01:06:33,064 ‫پدرم از دربار اخراج شده 733 01:06:34,497 --> 01:06:36,501 ‫کول لشکرکشی کرده، و ایموند... 734 01:06:38,969 --> 01:06:40,805 ‫خودت که ایموند رو می‌شناسی 735 01:06:47,377 --> 01:06:49,814 ‫- دیگه دیر شده، رینیرا ‫- آلیسنت 736 01:06:56,418 --> 01:07:06,418 « ترجمه از مهـرداد و سـروش » .:: SuRouSH_AbG & Mehrdadss ::. 737 01:07:06,442 --> 01:07:16,442 ارائه‌شده توسط وب‌سایت دیجی‌موویز :.:.: DigiMoviez.Com :.:.: 738 01:07:16,442 --> 01:07:26,442 جهت اطلاع از جدیدترین آدرس سایت :دیجی‌موویز را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید @DigiMoviez