1 00:00:20,145 --> 00:00:22,231 آره آره ديدمت سوار شو 2 00:00:28,403 --> 00:00:30,739 مادرت باز جني شده 3 00:00:30,822 --> 00:00:32,502 ديشب با يه سري دوستاش رفت... 4 00:00:32,574 --> 00:00:35,077 "خانه ي عروسک" ببينه حالا يه فکرايي زده به سرش 5 00:00:35,160 --> 00:00:36,912 امروز عصر از مخفيگاهم در اومدم 6 00:00:36,995 --> 00:00:39,373 و فهميدم که نه تنها برام ناهار دست نکرده 7 00:00:39,456 --> 00:00:41,542 که يه وعده ي غذاييه که براي زنده موندن بهش نياز دارم 8 00:00:41,625 --> 00:00:45,629 بلکه علاوه بر اون خودشو تو اتاق خواب حبس کرده که بلند بلند گريه کنه 9 00:00:45,837 --> 00:00:47,589 حالا اينکه يه زن گريه کنه يه چيزه 10 00:00:47,673 --> 00:00:50,434 ولي وقتي اونقدر بلند گريه مي کنن که مي توني از پشت در صداشو بشنوي 11 00:00:50,467 --> 00:00:52,678 اونوقت مي فهمي که براي جلب توجه اين کارو مي کنن 12 00:00:53,011 --> 00:00:56,431 به هر حال تونستم يه ساندويچ برا خودم سرهم کنم 13 00:00:56,515 --> 00:00:59,184 خب من قهرمان واقعي داستانم 14 00:01:02,521 --> 00:01:03,897 يکي دو ساعت بعدش بود که 15 00:01:03,981 --> 00:01:06,275 فهميدم که تو رمانم پيشرفت خوبي داشتم 16 00:01:06,358 --> 00:01:09,820 يه جمله ي خيلي جالب به ذهنم رسيد که تا چندين صفحه ادامه پيدا کرد 17 00:01:09,903 --> 00:01:12,948 وف به اين فکر کردم که چقدر دست پيدا کردن به همين حالتي نادره 18 00:01:13,031 --> 00:01:15,075 به اينکه چجور بيشتر روزا نمي تونم تمرکز کنم 19 00:01:15,158 --> 00:01:17,995 چونکه بچه ي احمقم داره تلويزيونو ميترکونه 20 00:01:18,078 --> 00:01:20,414 و يه دفعه متوجه شدم که اي گندش بزنن 21 00:01:20,497 --> 00:01:23,667 هنوزم داره آبغوره مي گيره 22 00:01:26,795 --> 00:01:29,798 بنابراين من اينجا، نقش مادرتو بازي مي کنم 23 00:01:29,881 --> 00:01:33,510 که مي دونم باعث ميشه همه نوع ايده ي قاطي پاتي درباره ي جنسيت تو سرت بياد 24 00:01:33,594 --> 00:01:35,596 در حالي که مغرت هنوز شل و احمقه 25 00:01:35,721 --> 00:01:36,721 فقط يادت باشه 26 00:01:36,763 --> 00:01:39,891 اگه بعدها خل و چل شدي، تقصير من نيست 27 00:01:39,975 --> 00:01:43,645 نري تو کلوپاي شبونه شعر بخوني که "بابام مامانم بود" 28 00:01:43,729 --> 00:01:46,690 در حالي که مشتاقانه به يه رشته مرواريد پيچ خورده خيره شدي 29 00:01:46,773 --> 00:01:48,609 مردواريد براي خانماست بوجک 30 00:01:49,234 --> 00:01:51,862 مرواريد براي خانماست 31 00:01:52,904 --> 00:01:54,698 ميدوني که يکشنبه ها روز نويسندگيمه 32 00:01:54,781 --> 00:01:57,951 يکشنبه تنها روزيه که فقط براي من و هنرمه 33 00:01:58,035 --> 00:02:00,370 و بازم، تو و سياه چاله اي که تو رو به دنيا آورد 34 00:02:00,454 --> 00:02:01,997 هم قسم ميشد که گند بزنيد بهش 35 00:02:02,080 --> 00:02:04,499 حالا بايد چيکار کنم؟ همينجوري برگردم سر نوشتن؟ 36 00:02:04,583 --> 00:02:07,044 من از جوش در اومدم، کل تلاش روزم از بين رفت 37 00:02:07,127 --> 00:02:09,379 همش بخاطر تو و اون زنيکه ي ضعيفه که 38 00:02:09,463 --> 00:02:11,298 اين غلطو کردي که به عنوان مادرت انتخابش کني 39 00:02:13,342 --> 00:02:15,719 نه تقصير اون نيست 40 00:02:15,802 --> 00:02:17,763 به هر حال اون داره تمام تلاششو مي کنه 41 00:02:17,846 --> 00:02:20,349 مسئله اينه که... نمي توني به زنا تکيه کني 42 00:02:20,432 --> 00:02:22,100 نمي توني به هيچکس تکيه کني 43 00:02:22,184 --> 00:02:23,544 دير يا زود بايد ياد بگيري 44 00:02:23,602 --> 00:02:25,646 که هيچکس قرار نيست ازت مراقبت کنه 45 00:02:25,896 --> 00:02:28,523 من اينو وقتي ياد گرفتم که مجبور شدم ساندويچ خودمو درست کنم 46 00:02:28,607 --> 00:02:30,525 نمي توني به بقيه آدما تکيه کني بوجک 47 00:02:30,609 --> 00:02:32,235 برات خوبه که اينو بدوني 48 00:02:32,319 --> 00:02:34,529 و اون مادر خوبيه که اينو بهت ياد داده 49 00:02:34,613 --> 00:02:36,448 از بيشتر بچه ها جلو افتادي 50 00:02:37,074 --> 00:02:38,992 در واقع خيلي خوش شانسي 51 00:02:43,622 --> 00:02:46,249 مــــمـــــنـــــون؟ 52 00:03:30,074 --> 00:03:40,274 زيرنويس و ترجمه از بهاره @Miss_Blinder_97 اختصاصي بلو56اسکاي @Blue56Sky 53 00:03:41,972 --> 00:03:44,433 تو مسيرم به اينجا يه سر رفتم يه فست فود 54 00:03:44,516 --> 00:03:48,645 و دختر پشت پيشخون گفت "هي روز خوبي داري؟" 55 00:03:48,729 --> 00:03:52,733 نه که بگه "امروز چطوري" نه. "روز خوبي داري؟" 56 00:03:52,816 --> 00:03:56,319 که خيلي مزخرفه چون بار مخالفت کردن باهاشو رو دوش من ميذاره 57 00:03:56,403 --> 00:04:00,615 يه جوري که انگار اگه "روز خوبي" نداشته باشم، يه دفعه آدم منفي ايم. 58 00:04:00,699 --> 00:04:03,952 معمولاً وقتي مردم ازم مي پرسم احوالم چطوره جواب واقعي اينه که احوالم مزخرفه 59 00:04:04,035 --> 00:04:05,315 ولي نمي تونم بگم احوالم مزخرفه 60 00:04:05,370 --> 00:04:07,473 چون دليل خوبي براي مزخرف بودن ندارم 61 00:04:07,497 --> 00:04:10,876 پس اگه بگم احوالم مزخرفه مي پرسن چرا مشکل چيه؟ 62 00:04:10,959 --> 00:04:13,628 و من بايد بگم "نمي دونم، همه چي؟ 63 00:04:13,712 --> 00:04:18,592 براي همينم وقتي ازم مي پرسن احوالم چطوره معمولاً مي گم "احوالم خيلي عاليه" 64 00:04:18,675 --> 00:04:22,053 ولي وقتي اين دختره تو فست فود ازم پرسيد که روز خوبي دارم 65 00:04:22,137 --> 00:04:24,806 با خودم فکر کردم خب امروز در واقع اجازه دارم که مزخرف باشم 66 00:04:24,890 --> 00:04:28,518 امروز دليل خوبي دارم، پس بهش گفتم "خب، مامانم مرده" 67 00:04:28,602 --> 00:04:30,896 و اون يهو زد زير گريه 68 00:04:30,979 --> 00:04:33,732 پس حالا بايد آرومش کنم، که اعصاب خرد کنه 69 00:04:33,815 --> 00:04:36,109 و در همين مردم پشتم صف کشيدن 70 00:04:36,193 --> 00:04:38,028 که همه شون خيلي قضاوت گرانه نگام مي کنن 71 00:04:38,111 --> 00:04:39,831 چون باعث شدم دختره فست فودي گريه کنه 72 00:04:39,863 --> 00:04:42,532 و داره زجه ميزنه و ميگه "ببخشيد، ببخشيد" 73 00:04:42,616 --> 00:04:44,326 و منم مي گم خوبه 74 00:04:44,409 --> 00:04:47,746 يعني، خوب که نيست، ولي عيب نداره 75 00:04:47,829 --> 00:04:49,915 و مي خوام يه وعده جک دوبل سفارش بدم 76 00:04:49,998 --> 00:04:51,416 و يه جورايي بايد برم يه جايي 77 00:04:51,500 --> 00:04:54,085 پس شايد بهتره کمتر گريه کني و بيشتر سرخ کني ها؟ 78 00:04:54,169 --> 00:04:56,880 و بعد دختره دوباره معذرت خواهي کرد 79 00:04:56,963 --> 00:04:59,216 و بهم پيشنهاد ميده که همراه غذام چوروي مجاني بده (يه نوع شيريي خميري) 80 00:04:59,299 --> 00:05:02,636 و وقتي دارم ميرم، با خودم فکر مي کنم "الان بخاطر اينکه مامانم مرده 81 00:05:02,719 --> 00:05:04,346 يه چوروي مجنوني گيرم اومد" 82 00:05:04,429 --> 00:05:07,599 هيچوقت کسي بهتون نميگه که اگه مامانتون بميره چوروي مجوني گيرتون مياد 83 00:05:10,852 --> 00:05:12,604 ب هر حال، متاسفم... 84 00:05:12,687 --> 00:05:14,731 اين قرار نبود بخشي از... خيله خب 85 00:05:14,815 --> 00:05:16,191 خيله خب. شروع کنيم بياين انجامش بديم 86 00:05:16,274 --> 00:05:19,736 من اينجام، بوجک هورسمن، و دارم تو مراسم تدفين سخنراني مي کنم، بزن بريم 87 00:05:19,820 --> 00:05:22,405 هي پيانو نواز، مي توني يه چيزي تو مايه هاي اوج ارگ بزني؟ 88 00:05:24,115 --> 00:05:26,117 خوبه. مي دوني يکم نگران بودم 89 00:05:26,201 --> 00:05:28,001 که امروز همراهاي مناسب نداشته باشم 90 00:05:28,203 --> 00:05:30,831 فکر کنم چيز خوبيه که مادرم اعضاشو اهدا کرد (بازي با کلمه ي اعضا، که تو انگليسي با کلمه ي ارگ يکيه) 91 00:05:32,415 --> 00:05:34,292 ارگ چي شد؟ 92 00:05:34,793 --> 00:05:36,878 چرا بخش کمديشو به اين کاره هاش نمي سپري؟ 93 00:05:36,962 --> 00:05:38,755 خيله خب؟ اينجا مراسم تدفينه آقا، اونم براي مادرم 94 00:05:38,839 --> 00:05:40,039 ميتوني يکم احترام بذاري؟ 95 00:05:42,300 --> 00:05:43,300 تحملش مي کنم 96 00:05:43,593 --> 00:05:46,137 بئاتريس هرسمن، اون کي بود؟ کارش چي بود؟ 97 00:05:46,221 --> 00:05:47,389 خب اون يه اسب بود 98 00:05:47,472 --> 00:05:50,559 سال 1938 دنيا اومد. سال 2018 مرد 99 00:05:50,642 --> 00:05:51,935 يه بار رفت رژه ي نظامي 100 00:05:52,018 --> 00:05:55,021 يه بارم يهه سيگارو با يه کام طولاني يه جا کشيد 101 00:05:55,105 --> 00:05:56,105 من ديدم که اين کارو کرد 102 00:05:56,356 --> 00:05:58,066 واقعا زن فوق العاده اي بود 103 00:06:01,444 --> 00:06:03,280 اون خانم زندگي کاملي داشت 104 00:06:03,363 --> 00:06:07,784 تا اخرش زندگي کرد، که فکر کنم همين الان باشه 105 00:06:08,493 --> 00:06:10,287 ولي باعث ميشه واقعا فکر کني نه؟ 106 00:06:10,370 --> 00:06:14,791 زنديگ، ميگذره، اتفاقا ميفتن. بعد ميميري 107 00:06:15,333 --> 00:06:17,752 خبف الانم نوبت منه، عالي بودي! به پيشخدمت انعام بده 108 00:06:17,836 --> 00:06:19,756 نه مزه ريختم پيشخدمتي تو کار نيست 109 00:06:19,838 --> 00:06:21,756 اين تنها چيزيه که مي تونم درباره ي مادرم بگم 110 00:06:21,840 --> 00:06:23,466 کتک زدن اسب مرده که فايده نداره ها؟ (يه اصطلاحه به معني کار بيهوده انجام دادن) 111 00:06:23,800 --> 00:06:28,054 خب... حالا چي؟ نمي دونم، مامان تو ايده اي داري؟ 112 00:06:29,222 --> 00:06:30,222 هيچي؟ 113 00:06:30,515 --> 00:06:31,515 مامان؟ 114 00:06:31,683 --> 00:06:32,683 نبود؟ 115 00:06:32,934 --> 00:06:35,729 هيچي برا گفتن نداري؟ اگه بهم افتخار مي کني يه ضربه بزن 116 00:06:37,397 --> 00:06:40,442 ميشه بگم چقدر فوق العاده ست که با مادرم تو يه اتاق باشم 117 00:06:40,525 --> 00:06:43,904 و بتونم حرف بزنم بدون اينکه بهم بگه خفه شم و يه مشروب براش ببرم؟ 118 00:06:44,029 --> 00:06:46,156 هي مامان. اگه فکر مي کني بايد خفه شم يه ضربه بزن 119 00:06:46,948 --> 00:06:48,199 نه؟ مطمئني؟ 120 00:06:48,408 --> 00:06:52,078 يعني، نمي خوام با تبديل کردن مدحيه ي تو به مدحيه ي خودم خجالت زدت کنم 121 00:06:52,162 --> 00:06:53,955 پس جدي اگه مي خواي من بشينم 122 00:06:54,039 --> 00:06:56,750 و بذارم يه نفر ديگه حرف بزنه فقط ضربه بزن. بهم بر نمي خوره 123 00:06:57,417 --> 00:06:59,127 نه؟ مراسم تدفينته 124 00:06:59,711 --> 00:07:01,421 راستي بابت تابوت بسته شرمنده 125 00:07:01,630 --> 00:07:02,881 اون يه تابوت باز مي خواست 126 00:07:02,964 --> 00:07:06,009 ولي مي دونين، الان مرده پس کي اهميت ميده چي مي خواست؟ 127 00:07:06,092 --> 00:07:07,510 نه خيلي بد گفتم. ببخشيد 128 00:07:07,594 --> 00:07:10,931 فکر مي کنم اگه مي تونست ببينه که وقتي مرده چه شکلي ميشه 129 00:07:11,014 --> 00:07:13,850 قبول مي کرد که اينطوري بهتره. خودش اين شکلي بود 130 00:07:17,228 --> 00:07:21,066 يه جورايي شبيه يه دايناسور اسباب بازي عصباني. پزشک قانوني نتونست چشماشو ببنده 131 00:07:21,149 --> 00:07:22,609 براي همينم قيافه ش تا ابد يخ زده 132 00:07:22,692 --> 00:07:25,403 مثل يه ماسک از وحشت و درد فوق العاده زياد، 133 00:07:25,695 --> 00:07:27,405 يا اونجوري که مامانم ميگفت، سه شنبه 134 00:07:28,740 --> 00:07:31,284 سه شنبه! مامانم بهش مي گفت سه شنبه 135 00:07:32,786 --> 00:07:35,038 هي مامان، نظرت درباره ي اين شوخي چيه؟ خوشت اومد؟ 136 00:07:36,164 --> 00:07:37,958 هيچوقت طنز من برات مهم نبود 137 00:07:39,834 --> 00:07:41,002 يه داستان بگم 138 00:07:41,086 --> 00:07:42,212 وقتي نوجوون بودم 139 00:07:42,295 --> 00:07:46,007 يه روتين طنز براي مسابقه ي استعداد يابي دبيرستانم اجرا کردم 140 00:07:46,216 --> 00:07:48,134 يه کت قشنگي بود که مي خواستم بپوشم 141 00:07:48,218 --> 00:07:50,178 چون باعث ميشد شکل آلبرت بروکس شم 142 00:07:50,261 --> 00:07:52,222 ماه ها پولمو براي خريدن اين کت جمع کردم 143 00:07:52,305 --> 00:07:55,600 ولي وقتي بالاخره پولم کافي بود، رفتم تو مغازه و کت نبود 144 00:07:55,684 --> 00:07:58,728 فروخته بودنش به يه نفر ديگه. رفتم خونه و به مامانم گفتم 145 00:07:58,812 --> 00:08:00,092 اونم گفت "درس بگير 146 00:08:00,146 --> 00:08:02,691 اين نفعيه که از خواستن چيزي بهت ميرسه" 147 00:08:02,774 --> 00:08:04,776 واقعا تو دادن درساي زندگي که هميشه مي چرخيدن 148 00:08:04,859 --> 00:08:07,612 تا به جايي برسن که همه چي تقصير من شه خوب بود 149 00:08:08,029 --> 00:08:12,075 ولي بعد يه روز توي مسابقه ي استعداد يابي مادرم برام يه سورپرايز داشت 150 00:08:12,158 --> 00:08:13,785 اون کته رو برام خريده بود 151 00:08:13,868 --> 00:08:17,455 حتي با اينکه نمي دونست چجوري به زبون بياره، مي دونستم اين يعني دوستم داره 152 00:08:18,123 --> 00:08:20,000 خب اين يه داستان خوب در مورد مادرم بود 153 00:08:20,083 --> 00:08:22,752 البته حقيقت نداشت ولي داستان خوبي بود نه؟ 154 00:08:22,836 --> 00:08:25,171 که Maude از يه قسمت وقتي بچه بودم ديدم تقليد کردم (سيتکام امريکايي که دهه ي 70 پخش ميشد) 155 00:08:25,255 --> 00:08:26,881 که توش درباره ي پدرش حرف ميزد 156 00:08:26,965 --> 00:08:29,718 يادمه وقتي ديدمش با خودم فکر کردم اين مدل داستانيه 157 00:08:29,801 --> 00:08:32,095 که مي خوام وقتي پدر مادرم مردن دربارشون بگم 158 00:08:32,220 --> 00:08:34,180 ولي هيچ داستان اينجوري ندارم 159 00:08:34,431 --> 00:08:37,350 هرچيزي که درباره ي خوب بودن مي دونم از تلويزيون ياد گرفتم 160 00:08:37,434 --> 00:08:40,562 و توي تلويزيون، شخصيتايي که نقص دارن با اين حرکات عالي سورپرايزي 161 00:08:40,645 --> 00:08:42,272 همش به بقيه نشون ميدن که اهميت ميدن 162 00:08:42,355 --> 00:08:45,984 و فکر مي کنم بخشي از وجودم هنوز باور داره که عشق اينه 163 00:08:46,109 --> 00:08:48,903 ولي توي زندگي اين حرکت بزرگ کافي نيست 164 00:08:48,987 --> 00:08:51,698 بايد ثابت قد باشي، بايد به شکل قابل اتکايي خوب باشه 165 00:08:51,781 --> 00:08:54,741 نمي توني به همه چي گند بزني بعد با يه قايق به دل اقيانوس بزني 166 00:08:54,784 --> 00:08:57,454 تا بهترين دوستتو نجات بدي، يا يه رازو حل کني و پرواز کني به کانزاس 167 00:08:57,537 --> 00:09:01,249 بايد هر روز اين کارو بکني که خب... سخته 168 00:09:02,000 --> 00:09:04,044 وقتي بچه اي فکر مي کني 169 00:09:04,127 --> 00:09:06,379 که شايد اون حرکت بزرگ کافي باشه 170 00:09:06,463 --> 00:09:09,007 که حتي اگه پدرت و ماردت اون چيزي که تو مي خواي نيستن 171 00:09:09,090 --> 00:09:11,092 بارها و بارها و بارها 172 00:09:11,176 --> 00:09:15,221 هر لحظه ممکنه با يه چيز فوق العاده غافلگيرت کنن 173 00:09:15,722 --> 00:09:17,265 من منتظر اثبات اينکه 174 00:09:17,348 --> 00:09:19,684 حتي با اينکه مادرم زن زمختي بود 175 00:09:19,768 --> 00:09:22,520 در اعماق وجودش دوستم داشت و بهم اهميت ميداد 176 00:09:22,604 --> 00:09:24,105 و مي خواست بدونم که 177 00:09:24,189 --> 00:09:26,441 من زندگيشو يکم روشن تر کردم موندم 178 00:09:26,941 --> 00:09:29,277 حتي الانم منتظرم 179 00:09:30,278 --> 00:09:32,781 هي مامانف اگه دوستم داري و بهم اهميت ميدي و مي خواي بدونم... 180 00:09:32,864 --> 00:09:35,283 که زندگيتو يکم روشن تر کردم يه ضربه بزن 181 00:09:38,036 --> 00:09:40,997 مادرم به آرومي تسليم مرگ نشد (اشاره به شعري معروف از ديلان توماس) 182 00:09:41,081 --> 00:09:44,959 اون چنگ زد و جنگيد و دست و پا زد، برا همينم قيافش اينجوري شد 183 00:09:47,378 --> 00:09:48,213 اگه ديده باشينش 184 00:09:48,296 --> 00:09:50,775 قشم مي خورم تنها چيزي که الان بهش فکر مي کنين 185 00:09:50,799 --> 00:09:53,301 اينه که من عالي اداشو در ميارم 186 00:09:55,345 --> 00:09:57,639 من تو لحظه هاي آخرش تو بيمارستان باهاش بودم 187 00:09:57,722 --> 00:10:01,684 و اون لحظه ها واقعا ترسناک بودن، پر از فريادهاي بي معني و گريه 188 00:10:01,768 --> 00:10:05,188 ولي يه لحظه بود، يه لحظه ي کوتاه از آرامشي عجيب 189 00:10:05,271 --> 00:10:08,566 که به سمت من نگاه کرد و گفت "مي بينمت" 190 00:10:09,400 --> 00:10:12,070 اين آخرين چيزي بود که بهم گفت "مي بينمت" 191 00:10:12,153 --> 00:10:16,032 نه جمله اي قضاوتگرانه يا نا اميدوارانه، فقط قبول کردن 192 00:10:16,116 --> 00:10:19,244 و تشخيص ساده ي حضور يه نفر ديگه تو اتاق 193 00:10:19,702 --> 00:10:22,705 "سلااام، تو يه نفري. و من مي بينمت" 194 00:10:23,873 --> 00:10:25,041 بذارين بهتون بگم 195 00:10:25,125 --> 00:10:27,001 حس عجيبيه که توي 54 سالگي 196 00:10:27,085 --> 00:10:29,754 براي اولين بار تو زندگيتون حس کنين که مادرتون مي بيندتون 197 00:10:29,838 --> 00:10:32,358 عجيبه که متوجه شين اين تنها چيزي بوده که دنبالش بودين 198 00:10:32,382 --> 00:10:35,093 تنها چيزي که تمام مدت مي خواستين، اينکه ديده شين 199 00:10:35,176 --> 00:10:37,512 و اينکه بالاخره ديده شين تسکينتون نميده 200 00:10:37,595 --> 00:10:39,556 احساس بدجنسي ميده، انگار 201 00:10:39,931 --> 00:10:41,891 "اوه، معلومه تمام مدت مي دونستي چي مي خوام 202 00:10:41,975 --> 00:10:44,727 و تا اخرين لحظه صبر کردي که بهم بديش" 203 00:10:44,811 --> 00:10:46,312 اماده ي بي رحمي بيشترم بودم. 204 00:10:46,396 --> 00:10:48,690 مطمئن بودم براي آخرين بار يه حرف تند و تيز ميزنه 205 00:10:48,773 --> 00:10:52,026 درباره ي اينکه نا اميدش کردم، و اينکه چاق و احمق بودم 206 00:10:52,110 --> 00:10:54,779 و دراز تر از اون بودم که بتونم رقص پرشي اجرا کنم 207 00:10:54,904 --> 00:10:58,158 که گدا بودم و يه بار روي شونه و مايه ي خجالت 208 00:10:58,241 --> 00:11:02,453 براي همه ي اينا اماده بودم. ولي براي "مي بينمت" آماده نبودم 209 00:11:03,538 --> 00:11:05,874 فقط مادر من مي تونه اونقدر بدذات باشه که موقع مردن با يه لحظه ي 210 00:11:05,957 --> 00:11:08,126 ارتباطي بهم ضربه بزنه 211 00:11:08,877 --> 00:11:12,213 ولي شايدم زيادي دارم جدي مي گيريم. شايد اصلاً مسئله ي ارتباط نبود 212 00:11:12,297 --> 00:11:17,802 شايد يه... شايد يه "مي بينمت" مثل "مي بينمت" بود 213 00:11:17,886 --> 00:11:19,886 مثل "ممکنه بتوني همه دنيا رو خر کني 214 00:11:19,929 --> 00:11:21,681 ولي من دقيقا مي دونم کي هستي" 215 00:11:21,764 --> 00:11:23,224 اين بيشتر به مامانم مي خوره 216 00:11:24,017 --> 00:11:27,562 شايدم واقعا منظورم مي بينمت بود 217 00:11:27,645 --> 00:11:30,607 تو يه چيزي هستي که وارد ميدان ديدم شدي 218 00:11:31,065 --> 00:11:33,193 آخراش ديگه خيلي جون نداشت پس شايد احمقانه باشه 219 00:11:33,276 --> 00:11:34,986 که چيز ديگه اي بهش نسبت بديم 220 00:11:35,069 --> 00:11:36,905 تو دهه ي 90 221 00:11:36,988 --> 00:11:39,824 من توي يه سريال تلويزوني خيلي معروف به اسم بازي مي کردم Horsin' Around 222 00:11:40,241 --> 00:11:42,535 لطفا تشويقاتونو نگه دارين 223 00:11:42,785 --> 00:11:44,913 و يادمه يه بار يه طرفدار ازم پرسيد 224 00:11:44,996 --> 00:11:46,748 "هي اون قسمتو يادته که 225 00:11:46,831 --> 00:11:48,708 اسبه مي خواست اتانو دلداري بده 226 00:11:48,791 --> 00:11:51,836 چون اتان فهميده بود کراشش فقط براي اين ازش خواست باهاش برقصه که 227 00:11:51,920 --> 00:11:54,547 دوستاش مسابقه ي خزترين همرقص گذاشته بودن؟ 228 00:11:54,631 --> 00:11:56,257 توي همه ي صحنه هاي اسب 229 00:11:56,341 --> 00:11:59,010 مي توني يه فنجون قهوه ي کاغذي روي اوپن آشپزخونه ببيني 230 00:11:59,093 --> 00:12:02,263 ولي تو صحنه هاي اتان فنجون قهوه اي نيست 231 00:12:02,347 --> 00:12:04,682 آيا اين به خاطر اين بود که سريال مي خواست يه حرفي درباره ي 232 00:12:04,766 --> 00:12:07,060 نوساني بودن حافظه بزنه 233 00:12:07,143 --> 00:12:10,104 و اينکه چجوري دو نفر مي تونن يک لحظه ي مشترکو دو جور 234 00:12:10,188 --> 00:12:12,315 کاملا متفاوت تجربه کنن" 235 00:12:12,732 --> 00:12:14,943 و من جرئتشو نداشتم که بگم 236 00:12:15,026 --> 00:12:19,572 "نه بابا يکي از عوامل ليوان قهوه شو گذاشت وسط صحنه" 237 00:12:19,656 --> 00:12:22,450 براي همينم به جاش گفتم "آره 238 00:12:23,618 --> 00:12:25,286 و شايد اينم مثل اون فنجون قهوه ست 239 00:12:25,370 --> 00:12:29,457 شايد تلاش براي برچسب اهميت زدن به هر چيز کوچيکي احمقانه ست 240 00:12:29,540 --> 00:12:33,670 شايد وقتي يه نفر مي گه "ميبينمت" منظورش فقط اينه که ميبينمت 241 00:12:34,879 --> 00:12:37,090 حتي شايدم اصلا با من حرف نمي زد 242 00:12:37,173 --> 00:12:39,968 چون اگه بخوام صادق باشم اصلا منو نگاه نمي کرد 243 00:12:40,260 --> 00:12:42,679 داشت اون طرفمو نگاه مي کرد. هيچکس ديگه اي تو اتاق نبود 244 00:12:42,762 --> 00:12:44,555 فکر مي کنم داشت با من حرف ميزد ولي راستش 245 00:12:44,639 --> 00:12:47,267 اون موقع خيلي بي جون بود، کي ميدونه چي ميديد 246 00:12:47,517 --> 00:12:48,768 با کي حرف ميزدي مامان؟ 247 00:12:50,812 --> 00:12:53,106 چيزي نمي گي ها؟ همچنان مامان بازي در مياري؟ 248 00:12:53,564 --> 00:12:54,649 درام نمي زنين؟ 249 00:12:54,732 --> 00:12:56,734 خداي من، هرچقدر که بهتون ميدم زياديه 250 00:12:57,610 --> 00:12:59,195 شايد بابامو ديد 251 00:12:59,279 --> 00:13:02,949 بابام ده سال پيش از شدت جراحاتي که توي يه دوئل بهش وارد شد کشته شد 252 00:13:03,283 --> 00:13:05,952 وقتي باباتون ميريه خيلي سوالا از خودتون مي پرسين 253 00:13:06,035 --> 00:13:08,788 سوالايي مثل "صبر کن ببينم، او تو دئول مرد؟" 254 00:13:08,871 --> 00:13:10,999 و اينکه "آخه کي تو دوئل مي ميره؟" 255 00:13:11,082 --> 00:13:12,292 کل ماجرا خيلي احمقانه بود 256 00:13:12,583 --> 00:13:15,003 بابا کل زندگيشو صرف نوشتن اين کتاب کرد 257 00:13:15,086 --> 00:13:17,130 ولي نمي تونست کاري کنه مغازه ها بفروشنش 258 00:13:17,213 --> 00:13:18,881 يا روزنامه ها نقدش کنن 259 00:13:19,132 --> 00:13:22,260 بالاخرهف فکر کنم يه روزنامه فکر کرد که خيلي خنده داره 260 00:13:22,343 --> 00:13:24,929 چون يه نقد نوشتن و پودرش کردن 261 00:13:25,013 --> 00:13:26,597 بعد پدرم، مري مفتخر 262 00:13:26,681 --> 00:13:29,600 تصميم گرفت که اجازه نده شرفش لکه دار شه 263 00:13:29,684 --> 00:13:32,937 ادعا کرد که منتقده نمي دونه مرد بودن يعني چي 264 00:13:33,021 --> 00:13:36,399 و اعاده ي رضايت از طريق دوئل در سپيده دم کرد 265 00:13:36,649 --> 00:13:39,902 براي روزنامه يه نامه اي نوشت و گفت که هرکس کتابشو دوست نداشته باشه 266 00:13:39,986 --> 00:13:42,113 و به دوئل دعوت مي کنه، هر کي تو دنيا که باشه 267 00:13:42,196 --> 00:13:45,241 حتي حاضره پول پرواز طرف به سن فرانسيسکو و يه شب اقامت تو هتلو بده 268 00:13:45,325 --> 00:13:47,910 و اين حرف به گوش يه خل و چلي تو مونتانا رسيد 269 00:13:47,994 --> 00:13:50,455 که اندازه ي بابام رد داده بود و پيشنهاد دوئلو قبول کرد 270 00:13:50,538 --> 00:13:54,459 ده قدم و بعد شليک 271 00:13:54,542 --> 00:13:56,294 ولي وسط ده قدم 272 00:13:56,377 --> 00:14:00,006 بابا برگشت عقب که از يارو بپرسه که واقعا کتابشو خونده و نظرش چي بوده 273 00:14:00,089 --> 00:14:01,799 ولي نگاه نکرد کجا داره ميره 274 00:14:01,883 --> 00:14:04,844 از يه سقف بي حفاظ افتاد و سرش خورد به سنگ 275 00:14:06,137 --> 00:14:08,306 کاش اون موقعم مي دونستم ميرفتم اون فست فوده 276 00:14:08,389 --> 00:14:10,725 ميتونستم چوروي مجوني بگيرم. ...خوب ميشد 277 00:14:10,808 --> 00:14:13,936 که چيزي از پسر باتراسکاچ هورسمن بودن نصيبم شه 278 00:14:14,562 --> 00:14:16,773 مادر عزيزم مدحيه شو گفت 279 00:14:16,856 --> 00:14:21,069 تمام زندگيم نشنيده بود که مادرم حرف خوبي به پدرم يا دربارش بگه 280 00:14:21,152 --> 00:14:22,528 ولي تو مراسم تدفينش گفت 281 00:14:22,612 --> 00:14:25,823 "شوهرم مرده، و الان همه چي بدتره" 282 00:14:26,991 --> 00:14:30,661 "شوهرم مرده و الان همه چي بدتره" 283 00:14:31,245 --> 00:14:34,123 نمي دونم چرا اين حرفو زد. شايد فکر کرد اين از اون حرفاييه که... 284 00:14:34,207 --> 00:14:35,647 بايد تو مراسم تدفين بگي 285 00:14:35,708 --> 00:14:38,544 شايد اميدوار بود يه روزي کسي اين حرفو درباره ي خودش بزنه 286 00:14:38,628 --> 00:14:41,130 "مادرم مرده، و حالا همه چي بدتره" 287 00:14:41,547 --> 00:14:44,008 و شايدم مي دونست که بابام همه ي ارثيه شو 288 00:14:44,092 --> 00:14:46,719 هدر داده و به جاش قرض فلح کننده به جا گذاشته 289 00:14:46,803 --> 00:14:49,003 که چيز مزخرفيه که براي بيوه ت به جا بذاري 290 00:14:49,055 --> 00:14:52,725 "خبر بد، شوهرتو از دست دادي، ولي نگران نباش، خونه تم از دست دادي" 291 00:14:52,934 --> 00:14:55,311 شايد مامان ميدونست که بايد همه ي جواهرات باکلاسشو بفروشه 292 00:14:55,395 --> 00:14:56,312 و خونه شو عوض کنه 293 00:14:56,396 --> 00:14:58,476 شايد منظورش از "حالا همه چي بدتره" اين بود 294 00:14:58,731 --> 00:14:59,982 منظورت اين بود مامان؟ 295 00:15:00,817 --> 00:15:02,737 بايد بگم اينجا دارم دو تا نقش بازي مي کنم 296 00:15:02,777 --> 00:15:05,822 حداقل بين پن و تلر اوني که ساکته شعبده هاي ورقي رو بازي مي کنه (دو کمدين و شعبده باز امريکايي) 297 00:15:05,905 --> 00:15:07,966 هي پيانو نواز، وقتي يه چيز خنده دار به مامانم ميگم 298 00:15:07,990 --> 00:15:09,534 چطوره درام بزني؟ 299 00:15:09,617 --> 00:15:11,411 آره ولي الان نه 300 00:15:11,494 --> 00:15:13,996 وقتي يه چيز با مزه اي ميگم. مثل، خيله خب 301 00:15:14,080 --> 00:15:17,750 فرق بين مامان من و دفع آشفته ي جرما چيه؟ 302 00:15:17,834 --> 00:15:20,962 يکيشون مناسب سرفه کردنه و اون يکي تو يه تابوت جا ميشه! (بازي با معني کلمات هم اواي انگليسي که معاني متفاوت دارن) 303 00:15:21,587 --> 00:15:24,048 اين مثال يه چيز خنده داره 304 00:15:24,132 --> 00:15:25,258 ممنون. بياين يه بار ديگه امتحان کنيم 305 00:15:25,341 --> 00:15:28,845 هي مامان. فرق مامان من با تخم مرغاي عيد پاک چيه؟ 306 00:15:28,928 --> 00:15:33,182 يکيشون توي سبد جا ميشه، اون کي تو تابوت دفن ميشه (بازي با کلمات هم قافيه) 307 00:15:33,266 --> 00:15:35,119 برا يکي ديگه اماده ايد؟ آخريشه 308 00:15:35,143 --> 00:15:37,437 فرق بين يه دانشجوي سال اول ادبيات 309 00:15:37,520 --> 00:15:39,313 و مادرم بئاتريس هورسمن چيه؟ 310 00:15:39,397 --> 00:15:44,652 يکيشون خوب ميخونه، اون يکي يه جنده ي تمام عياره (اين دو تا هيچ ربطي به هم نداشتن :))) ) 311 00:15:45,903 --> 00:15:47,743 شايد تو اين يکي زياده روي کردم 312 00:15:47,780 --> 00:15:51,200 اين يکي شايد زيادي "مامانم يه جنده ي تمام عياره" براي اين اتاق بود 313 00:15:51,284 --> 00:15:53,744 ببخشيد مامان. تو يه جنده ي تمام عيار نيستي 314 00:15:53,828 --> 00:15:57,331 تو يه جنده ي تمام عيار بــودي و حالا مردي 315 00:15:58,624 --> 00:16:01,186 ميدونين، اولين باري که براي مخاطبي اجراي کردم 316 00:16:01,210 --> 00:16:03,337 در واقع با مادرم بود 317 00:16:03,421 --> 00:16:06,233 با دوستاش توي اتاق پذيرايي نمايش راه مينداخت 318 00:16:06,257 --> 00:16:07,717 و منو مجبور مي کرد... 319 00:16:07,800 --> 00:16:09,594 منو مجبور مي کرد "The Lollipop Song." بخونم 320 00:16:13,097 --> 00:16:14,849 اون مهمونيا، عجب چيزي بودن 321 00:16:14,932 --> 00:16:17,393 هجو ادبي و شعبده بازي داشت 322 00:16:17,477 --> 00:16:20,021 و اجراهاي رقص و آوازي که به اخلاقيات توجهي نداشتن 323 00:16:20,104 --> 00:16:23,983 و حسن ختام بزرگ هميشه رقصي بود که مادرم اجرا مي کرد 324 00:16:24,066 --> 00:16:27,361 يه پيراهن قشنگي داشت که فقط براي اين مهمونيا ميپوشيد 325 00:16:27,445 --> 00:16:29,572 و دفعات زيادي اين کارو مي کرد 326 00:16:29,655 --> 00:16:32,950 و خيلي زيبا و غمگين بود 327 00:16:33,534 --> 00:16:36,287 بابا از مهمونيا متنفر بود. خودشو تو اتاق کارش حبس مي کرد 328 00:16:36,370 --> 00:16:38,498 و به ديوارا مي کوبيد که ما کمتر سر و صدا کنيم 329 00:16:38,581 --> 00:16:41,918 ولي هميشه ميومد که رقص مامانو ببينه 330 00:16:42,251 --> 00:16:44,462 توي چاروب در وايميساد ، با يه بطري اسکاچ دستش 331 00:16:44,545 --> 00:16:48,007 و با حيرت اين زن بدبين 332 00:16:48,090 --> 00:16:52,345 و نفرت انگيزي که باهاش ازدواج کرده بود اوج مي گرفت رو تماشا مي کرد 333 00:16:52,762 --> 00:16:56,766 و به عنوان بچه اي که کاملا از هردوشون وحشت داشت 334 00:16:56,849 --> 00:17:00,353 هميشه آگاه بودم که اين لحظه ي باشکوه 335 00:17:00,436 --> 00:17:01,437 يه معنايي داره 336 00:17:02,230 --> 00:17:03,856 ما يه جورايي همديگه رو درک مي کرديم 337 00:17:03,940 --> 00:17:07,568 من و مامانم و بابام، هرچقدرم که رد داده بوديم 338 00:17:07,652 --> 00:17:09,195 همديگه رو درک مي کرديم 339 00:17:09,278 --> 00:17:12,532 مادرم مي دونست اينکه تموم زندگيت حس کني 340 00:17:12,615 --> 00:17:15,409 که داري غرق ميشي چجوريه به جز يه لحظاتي 341 00:17:16,160 --> 00:17:18,371 اين لحظات خيلي نادر و کوتاه 342 00:17:18,454 --> 00:17:22,250 که يهو يادت مياد مي توني شنا کني... 343 00:17:38,474 --> 00:17:42,186 ولي خب بيشتر وقتا اينجوري نيست بيشتر وقتا غرق ميشي 344 00:17:42,270 --> 00:17:43,521 اون اينم ميفهميد 345 00:17:43,604 --> 00:17:46,274 و متوجه بود که منم درک مي کنم. و بابا هم 346 00:17:46,399 --> 00:17:49,279 هر سه تامون داشتيم غرق مي شديم و نمي دونستيم چجوري همديگه رو نجات بديم 347 00:17:49,360 --> 00:17:52,613 و يه درک مشترک بينمون بود که همه مون داريم غرق ميشيم 348 00:17:53,155 --> 00:17:54,865 دوست دارم فکر کنم منظورش از 349 00:17:54,949 --> 00:17:57,535 لحظه اي که تو بيمارستان بهم گفت "مي بينمت" اين بود 350 00:17:57,952 --> 00:18:00,079 چيز عجيب در مورد اينکه هردوي پدر و مادرتون مرده باشن اينه که 351 00:18:00,162 --> 00:18:01,789 اين يعني شما نفر بعدين 352 00:18:02,039 --> 00:18:05,293 يعنيف مي دونين مسلماً يه ليست انتشار براي مردن وجود نداره 353 00:18:05,376 --> 00:18:08,379 هرکدوم از ما رو ممکنه هر لحظه يه نوجوون در حال اسنپ چت زير بگيره 354 00:18:08,462 --> 00:18:11,674 و فکر مي کنين که دونستن اين ما رو ماجرا جوتر 355 00:18:11,757 --> 00:18:13,134 و مهربون تر و بخشنده تر مي کنه 356 00:18:13,217 --> 00:18:16,554 ولي اين مارو کوچيک و احمق و حقير ميکنه 357 00:18:18,180 --> 00:18:20,308 در واقع اخيرا يه تجربه اي نزديک به مرگ داشتم 358 00:18:20,391 --> 00:18:22,935 يه صحنه ي بدلکاري خوب پيش نرفت و از يه ساختون افتادم پايين 359 00:18:23,019 --> 00:18:25,396 من يه بازيگرم. خودم بدلکاريامو بازي مي کنم 360 00:18:25,521 --> 00:18:29,150 توي اين سريال جديد فيلبرت بازي مي کنم. من فيلبرتم. ستاره ي سريال 361 00:18:29,233 --> 00:18:31,545 هنوز پخش نشده ولي از الان مدعي جايزه ي امي ـه (معتبرترين جايزه ي توليدات تلويزيوني) 362 00:18:31,569 --> 00:18:33,029 اوه حرف از ادعا شد... 363 00:18:33,154 --> 00:18:34,714 من بايد دو تا از اينا رو هر روز صبح بخورم 364 00:18:34,780 --> 00:18:37,742 ولي روزام اونقدر بخاطر برنامه ريزي ضبط قاطي شده 365 00:18:38,034 --> 00:18:40,036 که ديگه اصلا نمي دونم صبح چي هست 366 00:18:40,286 --> 00:18:41,646 يه جکي هست 367 00:18:41,704 --> 00:18:43,789 درباره ي يه يارويي که اونقدر به مراسماي تدفين رفته 368 00:18:43,873 --> 00:18:46,459 که ديگه نمي دونه سوگواري چي هست 369 00:18:46,542 --> 00:18:49,420 اجازه ميدم اين يکيو خودتون بفهمين چي شد 370 00:18:49,920 --> 00:18:51,297 به هر حال، مي دونين وقتي داشتم از ساختمون 371 00:18:51,380 --> 00:18:54,467 مي افتادم و تو حالت وشت بودم چه فکري کردم؟ 372 00:18:54,634 --> 00:18:58,054 آخرين چيزي که مغر احمقم قبل از مرگ بهش فکر کرد 373 00:18:59,472 --> 00:19:00,598 "اونا ناراحت نميشن" 374 00:19:02,016 --> 00:19:03,576 فکر خوبي بود مغر عزيز 375 00:19:03,643 --> 00:19:04,477 نه اين ... 376 00:19:04,560 --> 00:19:06,771 ميشه برش گردونين عقب...خيله خب؟ 377 00:19:06,854 --> 00:19:09,482 حتي نمي دونم چرا مي خواستم "اونا" ناراحت شن 378 00:19:09,565 --> 00:19:12,735 مامانم حتي قبل از اينکه بميره به سختي ادش ميومد من کي هستم 379 00:19:12,818 --> 00:19:14,570 و بابامم که مرده 380 00:19:14,779 --> 00:19:17,406 آخرين مکالمه اي که باهاش داشتم درباره ي رمانش بود 381 00:19:17,490 --> 00:19:19,784 خيلي مطمئن بود که اين کتاب ميراثشه 382 00:19:19,867 --> 00:19:21,452 شايد فکر مي کرد اين براي همه ي کاراي مزخرفي که 383 00:19:21,535 --> 00:19:25,122 توي زندگي احمقانه ي بي ارزششش کرده تبرعه ش مي کنه 384 00:19:25,206 --> 00:19:27,833 شايدم تبرعه ش کرد. نمي دونم هيچوقت نخوندمش 385 00:19:27,917 --> 00:19:29,627 چون چرا بايد همچين کاري براش کنم؟ 386 00:19:30,795 --> 00:19:33,089 قبلا توي يه سريالي بودم به اسم Horsin' Around. 387 00:19:33,172 --> 00:19:34,465 جدي تشويق نکنين 388 00:19:35,341 --> 00:19:36,967 خوب نکردين 389 00:19:37,259 --> 00:19:40,388 دوستم هرب کزاز نوشته بودش که اونم مرده 390 00:19:40,471 --> 00:19:42,473 و يه دختر کوچولو به اسم سارا لين توش بازي مي کرد 391 00:19:43,474 --> 00:19:46,602 و درباره ي يه سري بچه يتيم بود. و همون اول شبکه يه ياداشت بهمون داد 392 00:19:46,686 --> 00:19:48,270 "شايد بهتره اشاره اي به يتيم بودنشون نشه 393 00:19:48,354 --> 00:19:52,024 چون يتيما به نظر مخاطبا غمگين و غير قابل همزاد پندارين" 394 00:19:52,149 --> 00:19:53,629 من هيچوقت فکر نکردم يتيما غمگينن 395 00:19:53,693 --> 00:19:55,444 هميشه فکر مي کردم خوش شانسن 396 00:19:55,528 --> 00:19:58,906 چون مي تونستن تصور کنن که پدر و مادرشون هر چيزي هستن که اونا مي خوان 397 00:19:59,198 --> 00:20:00,950 اونا يه چيزي داشتن که آرزوش کنن 398 00:20:01,242 --> 00:20:04,745 به هر حال، قسمت آخر يکي از فصل مادر واقعي اوليويا مياد به شهر 399 00:20:04,870 --> 00:20:07,248 و اون معتاد بود ولي پاک شده بود 400 00:20:07,331 --> 00:20:09,011 و مي خواد دوباره توي زندگي اوليويا باشه 401 00:20:09,041 --> 00:20:12,128 و البته اون شبيه يه نسخه ي بالغ و بي نقص اوليوياست 402 00:20:12,211 --> 00:20:13,796 و با هم ميرن مرکز خريد 403 00:20:13,879 --> 00:20:16,119 و براش گوشواره مي خرن، همونجوري که هميشه مي خواست 404 00:20:16,173 --> 00:20:19,009 ببخشيد، ممکنه قسمت اخر فصل 6 سريال اسپويل شه 405 00:20:19,093 --> 00:20:21,345 اگه هنوز دارين تماشا مي کنين 406 00:20:22,138 --> 00:20:24,515 به هر حال، اسبه سعي مي کنه بهش هشدار بده "مراقب باش 407 00:20:24,598 --> 00:20:26,350 مامانا بلدن چجوري نا اميدت کنن" 408 00:20:26,434 --> 00:20:29,478 ولي اوليويا فکر مي کنه اسبه حسودي مي کنه 409 00:20:29,562 --> 00:20:32,148 و وقتي مامانه ميگه که داره ميره کاليفرنيا 410 00:20:32,231 --> 00:20:34,066 اوليويا تصميم ميگيره باهاش بره 411 00:20:34,150 --> 00:20:36,610 و شبکه واقعا بهش آب و تاب داد 412 00:20:36,694 --> 00:20:39,029 "اوليويا براي هميشه رفت؟" 413 00:20:39,113 --> 00:20:41,866 ولي البته از اونجايي که سريال تلويزيوني بود، براي هميشه نرفت 414 00:20:41,949 --> 00:20:43,784 البته از اونجا که يه سريال تلويزيوني بود 415 00:20:43,868 --> 00:20:46,871 اعتياد مارد اوليويا عود کرد و برگشت به کمپ ترک 416 00:20:46,954 --> 00:20:48,873 و اوليويا مجبور شد تا خونه سواري مجوني گير بياره 417 00:20:48,956 --> 00:20:52,084 از آقاي تي، الف و عوامل سواري گرفتStomp. 418 00:20:52,168 --> 00:20:53,502 البته اين اتفاقيه که افتاد 419 00:20:53,586 --> 00:20:57,256 چون اگه اوليويا رو توي سريال نداشته باشيم باي چيکار کنيم؟ 420 00:20:57,339 --> 00:20:59,717 تو سيت کام نمي تونين پايان شاد داشته باشين، واقعا نميشه 421 00:20:59,800 --> 00:21:02,762 چون اگه همه شاد باشن سريال تموم ميشه 422 00:21:02,845 --> 00:21:06,182 و گذشته از هرچيز، سريال بايد ادامه پيدا کنه 423 00:21:06,265 --> 00:21:07,933 هميشه موضوع هست براي سريال 424 00:21:08,017 --> 00:21:11,729 احمقانه، Horsin' Around و مي تونين بگين يا بد يا غير واقعيه 425 00:21:11,812 --> 00:21:14,190 ولي هيچي واقع گرايانه تر از اون نيست 426 00:21:14,273 --> 00:21:17,359 هيوقت پايان خوشي در کار نيست و هميشه داستان ادامه داره 427 00:21:19,153 --> 00:21:20,404 فکر کنم تا وقتي که ديگه نباشه 428 00:21:23,449 --> 00:21:27,244 مامانم اگه مي فهميد چقدر توي مراسم تدفينش درباره ي سريال تلويزيوني... 429 00:21:27,328 --> 00:21:28,996 قديميم حرف زدم بدش ميومد 430 00:21:29,205 --> 00:21:31,332 ياش شايدم به نظرش خنده دار ميومد که پسر احمقش 431 00:21:31,415 --> 00:21:33,083 حتي اين کارم نمي تونه درست انجام بده. کي ميدونه؟ 432 00:21:33,584 --> 00:21:36,003 اون هيچ دستورالعملي براي اينکه ميخواست من چي بگم نذاشته بود 433 00:21:36,086 --> 00:21:38,047 تنها چيزي که مي دونم اينه که تابوت باز مي خوسات 434 00:21:38,130 --> 00:21:40,758 و پسر احمقش حتي اونم نتونست درست انجام بده 435 00:21:41,842 --> 00:21:43,219 من اينجا مي ايستم و تظاهر مي کنم که 436 00:21:43,302 --> 00:21:44,845 فهميدم چجوري بايد اون زنو خوشحال کنم 437 00:21:44,929 --> 00:21:48,557 حتي با اينکه بخش زيادي از زندگيم با تلاشاي بيهوده براي فهميدن اينکه چجوري خوشحالش کنم سپري شده 438 00:21:48,641 --> 00:21:51,681 ولي مدام به اون لحظه توي آي سي يو فکر مي کنم که نگام کرد و... 439 00:21:52,311 --> 00:21:53,311 آي سي يو 440 00:21:54,605 --> 00:21:57,858 "مي بينمت" (تشابه آوايي بخش آي سي يو با جمله ي مي بينمت تو انگليسي" 441 00:21:59,068 --> 00:22:02,321 يا حضرت مسيح، تو بخش مراقبت هاي ويژه بوديم 442 00:22:03,155 --> 00:22:04,448 اون فقط داشت علامتو مي خوند 443 00:22:07,076 --> 00:22:09,703 مامانم مرد و تنها چيزي که گير من اومد يه چوروي مجاني بود 444 00:22:12,122 --> 00:22:14,208 ميدونين مزخرف ترين چيز چيه؟ 445 00:22:14,291 --> 00:22:16,919 اينه که وقتي يه غريبه از پشت پيشخوان اون چوروي مجوني رو بهم داد 446 00:22:17,002 --> 00:22:20,756 اون ابراز محبت کوچيک، ترحم بيشتري از 447 00:22:20,840 --> 00:22:23,425 چيزي که مادرم تو کل عمر لعنتيش بهم نشون داد تو خودش داشت 448 00:22:23,509 --> 00:22:26,011 آخه مگه انجام دادن يه کار خوب براي يه آدم چقدر سخته؟ 449 00:22:26,303 --> 00:22:30,266 اون زنه توي فست فود اصلا منو نميشناخت 450 00:22:30,349 --> 00:22:31,349 من پسرتم 451 00:22:31,976 --> 00:22:33,352 تو تنها چيزي که داشتم تو بودي 452 00:22:37,064 --> 00:22:38,774 من يه دوستي دارم 453 00:22:38,899 --> 00:22:40,442 و تقريباً همون موقعي که باهاش آشنا شدم 454 00:22:40,526 --> 00:22:44,530 پدرش مرد و من باهاش رفتم مراسم تدفين 455 00:22:44,613 --> 00:22:47,324 و چند ماه بعد، بهم گفت که نميدونه 456 00:22:47,408 --> 00:22:51,078 چرا هنوز ناراحته، چون هيچوقت پدرشو دوست نداشته 457 00:22:51,161 --> 00:22:54,248 برام منطقي به نظر ميومد چون منم وقتي پدرم مرد همين حسو داشتم 458 00:22:54,331 --> 00:22:57,418 و الانم همين حسو دارم ميدونين چجوريه؟ 459 00:22:57,501 --> 00:22:59,879 مي دونين، Becker مثل اون سريال تد دانسون توش بود 460 00:22:59,962 --> 00:23:01,338 من همه ي قسمتاشو تماشا کردم 461 00:23:01,422 --> 00:23:03,507 به اين اميد که بهتر شه و هيچوقت نشد 462 00:23:04,008 --> 00:23:06,862 همه ي قطعات درستو داشت اما فقط... نمي تونست کنار هم بچينتشون 463 00:23:06,886 --> 00:23:07,887 و وقتي کنسل شد 464 00:23:07,970 --> 00:23:10,431 واقعا حالم گرفته شد، نه بخاطر اينکه سريالو دوست داشتم 465 00:23:10,514 --> 00:23:13,017 ولي به خاطر اينکه مي دونستم مي تونست خيلي بهتر باشه 466 00:23:13,100 --> 00:23:17,021 و حالا ديگه نمي تونه و از دست دادن پدر و مادر اينجوريه 467 00:23:17,688 --> 00:23:18,731 ـه Beckerمثل 468 00:23:19,648 --> 00:23:23,444 يه دفعه مي فهمي که ديگه نمي توني اون رابطه ي خوبي که مي خواستي رو داشته باشي 469 00:23:23,527 --> 00:23:26,530 و تا وقتي که زنده بودن، حتي با اينکه هيچوقت بهش اعتراف نمي کردي 470 00:23:26,614 --> 00:23:29,909 يه بخشي از وجودت احمق ترين بخش لعنتي وجودت 471 00:23:29,992 --> 00:23:32,995 هنوزم به اون فرصت اميد داشت 472 00:23:33,078 --> 00:23:35,998 و هيچوقت متوجهش نشدي تا وقتي اون فرصت از دست رفت 473 00:23:36,498 --> 00:23:40,544 مادرم مرده و حالا همه چيز بدتره" 474 00:23:41,170 --> 00:23:43,964 چون حالا مي دونم که هيچ وقت مادري نخواهم داشت 475 00:23:44,048 --> 00:23:46,300 که از اونور اتاق نگام کنه و بگه 476 00:23:46,383 --> 00:23:49,637 "بوجک هورسمن، مي بينمت" 477 00:23:50,763 --> 00:23:52,139 ولي فکر کنم دونستنش خوبه 478 00:23:52,890 --> 00:23:55,893 خوبه که بدونم هيچ کس مراقبم نيست 479 00:23:55,976 --> 00:23:58,354 که هيچوقت نبوده، و هيچوقت نخواهد بود. 480 00:23:58,437 --> 00:24:01,148 نه، خوبه که بدوم که تنها کسي که مي تونم بش تکيه کنم خودمم 481 00:24:01,982 --> 00:24:05,110 و حالا اينو مي دونم و خوبه خوبه که اينو مي دونم 482 00:24:05,194 --> 00:24:07,571 پس... خوبه که مادرم مرده 483 00:24:10,449 --> 00:24:12,576 خب. کتک زدن اسب مرده که فايده نداره 484 00:24:12,660 --> 00:24:15,120 بئاتريس هورسمن سال 1938 متولد شد 485 00:24:15,204 --> 00:24:20,125 و در سال 2018 مرد و من هيچ نمي دونم اون چي مي خواست 486 00:24:23,003 --> 00:24:25,089 مگه اينکه اونم همون چيزي رو مي خواست که همه مي خوايم... 487 00:24:26,090 --> 00:24:27,090 ديده شدن. 488 00:24:30,015 --> 00:24:40,215 زيرنويس و ترجمه از بهاره @Miss_Blinder_97 اختصاصي بلو56اسکاي @Blue56Sky 489 00:24:45,818 --> 00:24:47,444 اينجا اتاق تدفين بي ـه؟