1 00:00:02,024 --> 00:00:12,024 :مترجمین « Nora حسام‌الدین » « AbG سـروش » 2 00:00:12,048 --> 00:00:18,048 رسانه‌ی اینترنتی نایت‌مووی با افتخار تقدیم می‌کند NightMovie.Co 3 00:00:18,072 --> 00:00:21,072 « فصل سـوم انیمۀ حـمـلـه بـه تـایـتـان » 4 00:01:30,970 --> 00:01:35,980 « قسمت 40: داستان قدیمی » 5 00:01:36,530 --> 00:01:42,160 من توی مزرعۀ کوچیکی واقع‌در .منطقۀ شمالی دیوار رُز به‌دنیا اومدم 6 00:01:42,160 --> 00:01:45,620 اون مزرعه بخشی از یه زمین بود .تحت ملکیت خانوادۀ شریف ریس 7 00:01:48,670 --> 00:01:53,800 ،تا به یاد دارم .تو کارای مزرعه کمک می‌کردم 8 00:01:57,010 --> 00:02:03,180 اما، مادرم همیشه در حال کتاب‌خوندن بود .و یک‌بارم ندیدم که کار خونه انجام بشه 9 00:02:03,180 --> 00:02:05,560 ...اون زن زیبایی بود 10 00:02:07,480 --> 00:02:10,650 ...شب‌ها، یکی با یه ارابه می‌اومد سراغش 11 00:02:10,650 --> 00:02:14,780 و اونم با لباس‌های شیک .می‌رفت سمت شهر 12 00:02:15,860 --> 00:02:19,110 .از نظر من، زندگی عادی همون‌شکلی بود 13 00:02:21,660 --> 00:02:27,540 ،بعد از این‌که خوندن و نوشتن یاد گرفتم .یه کتاب برداشتم تا از مادرم تقلید کنم 14 00:02:27,540 --> 00:02:31,000 .همون موقع بود که تازه فهمیدم چقدر تنها بودم 15 00:02:32,170 --> 00:02:36,010 ،توی تمام اون کتاب‌ها .پدر مادرها به بچه‌هاشون اهمیت می‌دادن 16 00:02:36,010 --> 00:02:40,590 ،گپ می‌زدن، همدیگه رو بغل می‌کردن .دعوا می‌کردن... یا حداقل طبق داستان‌ها این‌طور بود 17 00:02:41,720 --> 00:02:45,060 و به عمرم تا اون‌موقع اصلاً .همچین تجربه‌هایی نداشتم 18 00:02:46,180 --> 00:02:51,900 ،یه روزی، از روی کنجکاوی .تصمیم گرفتم برم مامانمُ بغل کنم 19 00:02:51,900 --> 00:02:55,090 .فقط می‌خواستم ببینم چهره‌ش چه تغییری می‌کنه 20 00:02:55,940 --> 00:02:57,190 !مادر 21 00:03:03,120 --> 00:03:09,000 ،آخر سر پسم زد .ولی اون اولین‌کاری بود که مادرم تو عمرم باهام می‌کرد 22 00:03:11,170 --> 00:03:13,250 .به همین خاطر خیلی خوشحال شدم 23 00:03:15,960 --> 00:03:20,420 ...اگه فقط دلِ این‌کارو داشتم که ...دختره رو بکشم 24 00:03:24,090 --> 00:03:28,220 ،این جملات... اولین جملاتی بودن .که مادرم به من گفت 25 00:03:29,560 --> 00:03:34,940 بعد از اون ماجرا، از خونه‌مون رفت .و زندگی‌اشُ جای دیگه‌ای آغاز کرد 26 00:03:36,480 --> 00:03:42,580 ...بعدش، پنج سال پیش ...یه شبی چند روز بعد از سقوط دیوار ماریا 27 00:03:42,990 --> 00:03:45,550 ،برای اولین‌بار توی عمرم .با پدرم ملاقات کردم 28 00:03:46,830 --> 00:03:49,830 .از آشنایی‌ات خوش‌وقتم، هیستوریا 29 00:03:49,830 --> 00:03:53,620 .من "رود ریس" هستم... پدرت 30 00:03:54,830 --> 00:03:59,380 اون مرد... اون مالک و حکم‌فرمای .زمینی بود که ما توش زندگی می‌کردیم 31 00:04:00,550 --> 00:04:04,890 ،مادریم که سال‌ها بود ندیده بودمش .بدجوری وحشت کرده بود 32 00:04:06,010 --> 00:04:09,690 .هیستوریا... از الان دیگه با من زندگی می‌کنی 33 00:04:17,900 --> 00:04:19,860 .این مشکل‌سازه، لرد ریس 34 00:04:20,530 --> 00:04:23,240 .بیاید الان بدون‌فکر و عجله‌ای تصمیمی نگیریم 35 00:04:23,650 --> 00:04:27,740 سقوط دیوار ماریا یکمی ترسوندتت؟ 36 00:04:28,580 --> 00:04:29,830 !مادر 37 00:04:29,830 --> 00:04:33,330 !نه! من مادر این دختر نیستم 38 00:04:33,330 --> 00:04:36,210 .من صنمی با این دختر ندارم 39 00:04:37,500 --> 00:04:41,300 عه؟ واقعیت داره، لرد ریس؟ 40 00:04:41,300 --> 00:04:45,680 شما واقعاً صنمی با این زن یا این دختربچه ندارید؟ 41 00:04:52,430 --> 00:04:53,730 ...به درک 42 00:04:55,560 --> 00:04:58,730 .من صنمی با این دو نفر ندارم 43 00:04:58,730 --> 00:05:00,980 .حدس می‌زدم همین‌طور باشه 44 00:05:02,610 --> 00:05:04,240 چی؟! چی‌کار...؟ 45 00:05:04,240 --> 00:05:06,740 .تو اصلاً وجود خارجی نداشتی 46 00:05:06,740 --> 00:05:09,240 .هیچ‌وقت هم توی املاکی کار نمی‌کردی 47 00:05:09,490 --> 00:05:11,850 .هیچکس تو رو نمی‌شناسه 48 00:05:11,850 --> 00:05:16,420 !نه... آقا !لطفاً بهشون بگید که این‌طوری نیست 49 00:05:17,250 --> 00:05:19,100 ...مادر 50 00:05:20,920 --> 00:05:22,630 ...چی می‌شد 51 00:05:22,630 --> 00:05:24,880 چی می‌شد تو رو !اصلاً به‌دنیا نمی‌آوردم 52 00:05:32,890 --> 00:05:36,190 اون جملات هم آخرین حرف‌هایی .بود که مادرم بهم زد 53 00:05:41,190 --> 00:05:42,350 .صبرکن 54 00:05:43,170 --> 00:05:47,810 ،درست لحظاتی قبل از این‌که کشته بشم .پدرم پیشنهادی داد 55 00:05:48,360 --> 00:05:52,330 که اگر به محلی دورافتاده فرستاده بشم ،که اونجا زندگی بی‌سر و صدایی داشته باشم 56 00:05:52,330 --> 00:05:54,250 .شاید بتونن از خیر جونم بگذرن 57 00:05:54,830 --> 00:05:58,330 ".اسم تو می‌شه "کریستا لنز 58 00:06:07,550 --> 00:06:09,690 .لطفاً بخاطر همه‌چیز منُ ببخش 59 00:06:10,140 --> 00:06:13,920 ،برای این‌که از جونت محافظت کنم .چارۀ دیگه‌ای نداشتم 60 00:06:14,430 --> 00:06:16,520 ...پد... پدر 61 00:06:17,140 --> 00:06:19,830 .من همیشه به فکرت بودم 62 00:06:20,480 --> 00:06:23,940 همیشه رؤیای روزی رو تو سرم داشتم .که این‌طوری بتونم در آغوش بگیرمت 63 00:06:24,860 --> 00:06:28,780 ...تو دختر خاصی هستی .خون اشرافی در رگ‌هات جریان داره 64 00:06:31,280 --> 00:06:33,030 وا... واقعاً؟ 65 00:06:33,450 --> 00:06:35,580 .بله، هیستوریا 66 00:06:36,450 --> 00:06:40,370 .خانوادۀ ریس ما نسل اشرافی حقیقی‌‍ه 67 00:06:40,370 --> 00:06:45,580 ،و بخاطر این‌که تو دختر خاصی هستی .تو تنها کسی هستی که می‌تونه تمام بشریت رو نجات بده 68 00:06:46,010 --> 00:06:48,090 .حالا، بیا بریم، هیستوریا 69 00:06:48,470 --> 00:06:50,880 ...به مکانی که تمام این ماجراها آغاز شد 70 00:06:55,180 --> 00:06:56,390 !سانزه 71 00:06:56,730 --> 00:06:58,930 حالت... خوبه؟ 72 00:07:00,770 --> 00:07:02,980 ...هی، نگو که 73 00:07:03,230 --> 00:07:05,610 چیزی که وا ندادی، آره؟ 74 00:07:06,200 --> 00:07:08,530 ...وفاداری‌مون به پادشاه مهم‌تر از 75 00:07:09,780 --> 00:07:10,900 !سانزه 76 00:07:10,900 --> 00:07:13,700 !دیگه طاقت شنیدنِ صدای کوفتی‌ات رو ندارم 77 00:07:13,700 --> 00:07:17,160 .تو از همون اولش بهم خیانت کردی 78 00:07:19,120 --> 00:07:21,460 وقتی به این فکر می‌کنم که !...چطور بهت اعتماد داشتم 79 00:07:21,650 --> 00:07:24,500 .سانزه! اون اصلاً چیزی به ما نگفته 80 00:07:24,500 --> 00:07:26,710 .در اصل، ما ازش چیزی نپرسیدیم 81 00:07:28,840 --> 00:07:33,890 با چاقو رالف رو تهدید کردیم و زورش کردیم .این متنی‌که من نوشته بودمُ بخونه 82 00:07:33,890 --> 00:07:34,930 .همین 83 00:07:41,140 --> 00:07:41,940 ...پس 84 00:07:42,940 --> 00:07:44,000 ...من 85 00:07:44,650 --> 00:07:46,940 من به پادشاه خیانت کردم؟ 86 00:07:51,450 --> 00:07:53,660 !شیاطین لعنتی 87 00:07:56,490 --> 00:08:02,960 نمی‌خوام انکارش کنم، ولی... مطمئنم .که نیک هم همچین نظری نسبت به شما داشت 88 00:08:03,500 --> 00:08:06,040 .واسه همین گفتم چی‌کار کردم 89 00:08:06,040 --> 00:08:09,130 .که داشتم کم‌کم براتون تأسف می‌خوردم 90 00:08:09,130 --> 00:08:13,760 !ببین چقدر رقت‌انگیز شدید شما دوتا !مردای نره‌غولی که آه و ناله می‌کنن و زار می‌زنن 91 00:08:13,770 --> 00:08:16,760 !لیاقت‌تون هم همین‌‍ه، احمق‌ها 92 00:08:16,760 --> 00:08:21,350 ببینم چه حالی بهتون می‌ده که تا آخر عمرتون !رو توی همچین سوراخ‌موشی بپوسید 93 00:08:21,350 --> 00:08:22,940 .فعلاً 94 00:08:23,980 --> 00:08:25,940 ...نفر بعدی 95 00:08:27,650 --> 00:08:31,970 .نقش عملی ما... ترتیب و گروهی داره 96 00:08:32,500 --> 00:08:37,280 ،وقتی وظیفۀ کسی به پایان می‌رسه .نفر بعدی پا جاش می‌ذاره و وظیفه رو ادامه می‌ده 97 00:08:38,880 --> 00:08:42,140 .در نتیجه، دنیا هرگز از شرش خلاص نمی‌شه 98 00:08:44,420 --> 00:08:46,790 .موفق باشی، هانجی 99 00:08:50,000 --> 00:08:51,510 فرمانده؟ 100 00:09:06,480 --> 00:09:09,630 .متأسفم... ریخت‌وپاش کردم 101 00:09:10,270 --> 00:09:11,650 .سوسک دیدم 102 00:09:12,200 --> 00:09:17,160 که این‌طور... یه لگد هم بهش .می‌زدی، تیکه‌تیکه می‌شد 103 00:09:17,910 --> 00:09:20,120 .وقتش رسیده اطلاعات جدید رو به بچه‌ها بدی 104 00:09:20,120 --> 00:09:22,850 .آره، درسته 105 00:09:23,450 --> 00:09:25,160 اِرن قراره خورده بشه؟ 106 00:09:25,500 --> 00:09:26,170 .بله 107 00:09:26,750 --> 00:09:29,920 ...اِرن یه همچین صحبتی رو به یاد آورد 108 00:09:30,250 --> 00:09:32,120 واسه اون‌کار ازم بدت میاد؟ 109 00:09:32,760 --> 00:09:34,070 ...خیلی مطمئن نیستم 110 00:09:34,550 --> 00:09:36,970 .نمی... نمی‌دونم 111 00:09:37,800 --> 00:09:40,850 احتمالاً خودت هم نمی‌خواستی ...انسانی رو بخوری 112 00:09:41,580 --> 00:09:46,810 ،اگه طبق این حرف حدسی بزنیم .یمیر تایتانی بوده که بیرون دیوار تنهایی واسه‌خودش می‌گشته 113 00:09:46,810 --> 00:09:51,230 ،برتولت، راینر، و آنی .رفیقی داشتن که اون خورده‌ش 114 00:09:51,230 --> 00:09:55,320 ،وقتی تایتان آدمی رو می‌خوره .نمی‌تونن دوباره تبدیل به انسان بشن 115 00:09:55,320 --> 00:09:58,660 ولی، اگه یه تایتانی یکی از رفقای راینر رو خورده باشه چی؟ 116 00:09:58,660 --> 00:10:02,240 اون‌ها انسان‌هایی هستن که .توانایی تبدیل‌شدن به تایتان دارن 117 00:10:02,240 --> 00:10:07,750 به عبارت دیگه، اگر تایتانی انسانی با همچین .قدرتی رو بخوره، به حالت انسانی برمی‌گردن 118 00:10:07,750 --> 00:10:11,000 به‌علاوه، قدرت انسان‌هایی .که می‌خورن رو هم بدست میارن 119 00:10:11,750 --> 00:10:17,170 توی مبارزۀ چند روز پیش، راینر داشت تایتان‌هایی .رو سمت اِرن پرتاب می‌کرد که فرار کرده بودن 120 00:10:17,670 --> 00:10:21,510 اِرن توانایی کنترل تایتان‌ها .با جیغ و فریاد خودش رو داره 121 00:10:21,510 --> 00:10:24,560 اون قصد داشته با اون تایتان‌ها .قدرتش رو بقاپ‌‍ه 122 00:10:24,560 --> 00:10:30,020 در این صورت، اِرن پوسته‌ای .بیش نیست که بالأخره جایگزین می‌شه 123 00:10:30,490 --> 00:10:36,320 ،اساساً، اگر دولت تایتان خودشُ داشته باشه .اون تایتان‌ها می‌رن اِرن رو می‌خورن 124 00:10:39,200 --> 00:10:40,570 .آروم باش 125 00:10:40,570 --> 00:10:44,950 ،حتی اگه بری به اونجا حمله هم کنی .اِرن رو بهمون بر نمی‌گردونن 126 00:10:45,280 --> 00:10:48,910 بگذریم، الان می‌ریم سمت ".زمین‌های این یارو "رود ریس 127 00:10:48,910 --> 00:10:50,920 .فوراً حاضر شید که بریم 128 00:10:50,920 --> 00:10:52,040 !بله، قربان 129 00:10:55,100 --> 00:10:59,090 من میرم برای اروین تعریف کنم .چی درمورد خانوادۀ ریس دستگیرمون شد 130 00:10:59,090 --> 00:11:01,180 .مطمئنم که منتظره که ازمون خبری بگیره 131 00:11:01,730 --> 00:11:02,800 .آره 132 00:11:02,800 --> 00:11:06,680 .می‌تونیم توی زمین ریس همدیگه رو ببینیم .بیا همون پاتوق همیشگی‌مون 133 00:11:10,770 --> 00:11:14,610 ،عذر می‌خوام. فرمانده اروین .پیکسیش اومده سراغ شما رو می‌گیره 134 00:11:14,860 --> 00:11:15,980 فرمانده پیکسیش؟ 135 00:11:15,980 --> 00:11:18,830 .بله، می‌خوان ببینن‌تون 136 00:11:20,570 --> 00:11:21,610 .بفرستش داخل 137 00:11:21,610 --> 00:11:22,660 !قربان 138 00:11:27,080 --> 00:11:29,450 .شرمنده که دیر وقت مزاحم می‌شم 139 00:11:30,460 --> 00:11:33,130 .آخه نمی‌تونستم سر جام بند بشم 140 00:11:33,630 --> 00:11:35,690 .نامه‌ات رو کامل خوندم 141 00:11:36,090 --> 00:11:38,610 .خودم هم یه ایده‌هایی به ذهنم رسید 142 00:11:41,010 --> 00:11:44,850 ولی، اول باید ازت بپرسم... مطمئنی؟ 143 00:11:46,350 --> 00:11:47,100 .بله 144 00:11:48,390 --> 00:11:52,930 ،برای باز پس‌گیری دیوار ماریا .دولت رو سرنگون می‌کنیم 145 00:12:02,660 --> 00:12:05,160 می‌دونستم این اتفاق .بالأخره یه‌روزی میفته 146 00:12:05,700 --> 00:12:09,040 این دنیای خفه و بسته فقط تا زمان ،محدودی می‌تونه مردم رو کنترل کنه 147 00:12:09,040 --> 00:12:11,330 .تا طغیان‌گری‌شون شروع بشه 148 00:12:11,330 --> 00:12:17,170 ،و زمانی که اون زمان برسه .منم مجبورم اسلحه‌ام رو سمت پادشاه نشونه برم 146 00:12:18,250 --> 00:12:25,090 اگر حدسم درست باشه، برای این .اقدام، حتی نیازی به نیروهای ارتش هم نیست 147 00:12:25,090 --> 00:12:28,180 .و این که نیازی نیست کسی بمیره 148 00:12:28,180 --> 00:12:33,940 واقعا؟ خب بگو ببینم واقعا همچین راهی وجود داره؟ 149 00:12:34,730 --> 00:12:38,830 هرچند، زمینه‌های لازم برای شروع .این کار هنوز کامل آماده نشده 150 00:12:39,480 --> 00:12:45,450 و اگر اون چیزایی که برنامه‌ریزی کرده بودم .درست پیش نره، همه‌ی ما رو دار می‌زنن بدون شک 151 00:12:45,780 --> 00:12:48,080 همش همین بود؟ 152 00:12:48,080 --> 00:12:51,330 .به بیان دیگه، اینم یه قمار بزرگ دیگه‌ست 153 00:12:51,330 --> 00:12:53,910 .این طور که بنظر میاد، انگار که من یه آدم قماربازم 154 00:12:54,540 --> 00:12:56,670 .اخبار باید، خیلی زود برسه 155 00:12:56,670 --> 00:13:01,210 تا زمانی که خبر بیاد، دوست دارم داستانی بگم .که درباره‌ی بچگی خودم هست 156 00:13:01,550 --> 00:13:02,460 157 00:13:03,130 --> 00:13:06,140 .پدر من ... معلم بود 158 00:13:06,970 --> 00:13:11,970 "اطلاعات موجود برای افشای عمومی" "تایتان‌های هوشمند (قابلیت تغییر شکل)" یک تایتان هوشمند، تایتانی هست که تایتان هوشمند رو می‌خوره. با خوردن اون هم آگاهی بدست میاره هم قدرت‌های تایتانی که خورده 159 00:13:17,690 --> 00:13:19,060 چی شده ؟ 160 00:13:19,060 --> 00:13:20,440 ... فرمانده، اون 161 00:13:20,440 --> 00:13:22,440 .آره، می‌دونم 162 00:13:26,070 --> 00:13:27,390 !ببخشید منو 163 00:13:27,740 --> 00:13:28,410 ... اروین 164 00:13:31,040 --> 00:13:32,350 .منم همین طور فکر کردم 165 00:13:33,660 --> 00:13:37,090 .در نهایت قماری که من کردم درست بود، فرمانده 166 00:13:37,540 --> 00:13:40,000 .یکی از سرباز‌ها اعتراف کرد 167 00:13:40,420 --> 00:13:43,340 .خانواده‌ی کنونی این پادشاهی، قلابیه 168 00:13:43,340 --> 00:13:45,510 .ریس، خانواده‌ی سلطنتی واقعیه 169 00:13:46,340 --> 00:13:47,510 !خدای من 170 00:13:48,010 --> 00:13:52,430 در حال حاضر، گروهان لیوای، داره می‌ره .ارن و هیستوریا رو نجات بده 171 00:13:52,430 --> 00:13:57,140 وقتی که اونا برگشتن، ما هیستوریا ریس .رو به عنوان ملکه، برتخت می‌نشانیم 172 00:13:57,690 --> 00:14:00,400 .به عنوان کسی که واقعا خون پادشاهی در رگ‌هاش هست 173 00:14:02,150 --> 00:14:06,280 و شما هم کاری می‌کنید که پادشاه خودش سلطنتش رو رها کنه؟ 174 00:14:06,280 --> 00:14:08,160 ... برای ملکه‌ی واقعی 175 00:14:08,410 --> 00:14:12,370 ،بدون این که خونی ریخته بشه .ما دولت رو سرنگون می‌کنیم 176 00:14:12,370 --> 00:14:17,800 و جلوی مردم، براشون فاش می‌کنیم که .اون حکومتی که اونا می‌شناختن، همه‌اش دروغ بود 177 00:14:20,040 --> 00:14:22,920 .بسیار عالی، پس منم از این نقشه پشتیبانی می‌کنم 178 00:14:24,170 --> 00:14:29,390 هرچند، این چه انجام بشه، چه نه .ما نیستیم که تصمیم می‌گیریم 179 00:14:29,390 --> 00:14:31,930 متوجه این هستی اروین، مگه نه؟ 180 00:14:32,260 --> 00:14:34,460 .البته، فرمانده 181 00:14:40,020 --> 00:14:42,440 خبری از جستجوی خانواده‌ی ریس گیرمون اومده؟ 182 00:14:42,820 --> 00:14:44,690 .تا جایی که می‌تونستم اطلاعات جمع کردم 183 00:14:46,190 --> 00:14:49,450 ،از تمام اون چیزی که فهمیدم .یه اتفاق بود که خیلی نادر بود 184 00:14:49,450 --> 00:14:50,610 حادثه؟ 185 00:14:51,660 --> 00:14:55,540 فرمانده اروین! پلیس از شما می‌خواد .که خودتون رو تسلیم کنید 186 00:14:56,540 --> 00:15:00,960 اونا دارن وسط شهر، سحنه‌سازی می‌کنن که .شما مرتکب قتل شدید 187 00:15:01,670 --> 00:15:04,660 این طور که معلومه دشمن هم .حرکت‌های خودش رو شروع کرده 188 00:15:05,000 --> 00:15:06,920 .هانجی از اینجا دور شو 189 00:15:06,920 --> 00:15:09,630 چی؟ چه برنامه‌ای داری؟ 190 00:15:09,930 --> 00:15:12,640 .من باید چهره‌ی هنگ خودمون باشم 191 00:15:13,140 --> 00:15:15,720 .شما هم باید به مسیر خودتون ادامه بدین 192 00:15:16,180 --> 00:15:19,390 علاوه‌بر این‌ها، فرمانده‌ی بعدی هنگ 193 00:15:19,850 --> 00:15:21,650 .تویی، هانجی زوئه 194 00:15:23,270 --> 00:15:25,140 .گروهان‌ها رو به تو می‌سپارم 195 00:15:30,820 --> 00:15:31,990 .هی، اون اینجاست 196 00:15:31,990 --> 00:15:33,530 .اروین اومده 197 00:15:38,750 --> 00:15:41,870 فکر کنم که بدونی این کیه اروین؟ 198 00:15:43,330 --> 00:15:45,380 .رئیس کمپانی ریوز 199 00:15:45,880 --> 00:15:47,630 .آقای دیمو ریوز 200 00:15:47,630 --> 00:15:50,800 ،دیروز، درست در همین جا 201 00:15:50,800 --> 00:15:53,840 ارن یگر توسط افراد .ریوز ربوده شد 202 00:15:53,840 --> 00:15:59,270 ولی ... همه‌ی اینا از قبل توسط .ارتش و کمپانی ریوز برنامه‌ریزی شده بود 203 00:15:59,270 --> 00:16:03,420 برای اینکه ارن یگر رو .به دولت تحویل ندن 204 00:16:04,360 --> 00:16:10,240 و بعد ... ریوز رو که دیگه بهش نیازی نداشتن .اون رو کشتن که حرفی نزنه 205 00:16:10,240 --> 00:16:14,130 قاتل هنوز دستگیر نشده و احتمالا .همراه ارن یگر پنهان شده 206 00:16:14,700 --> 00:16:16,660 .چه داستان قانع کننده‌ای بود 207 00:16:17,280 --> 00:16:19,330 ... کاری که شما عوضی‌ها دارین انجام می‌دین 208 00:16:19,330 --> 00:16:23,080 انگار که می‌خواین قدرت ارن یگر رو برای .خودتون نگه دارین 209 00:16:23,080 --> 00:16:27,210 و این ششمین بند از قانون .رو نقض می‌کنه 210 00:16:27,210 --> 00:16:29,420 که شما می‌دونید من دارم به کدوم اشاره می‌کنم درسته؟ 211 00:16:29,760 --> 00:16:34,480 اونی که مگه باعث جلوی امنیت و سلامتی .انسان‌ها رو می‌گیره، بله 212 00:16:35,430 --> 00:16:36,890 .دقیقا همینه 213 00:16:36,890 --> 00:16:42,430 بنابراین، با دانش به نقض شدن .این قانون، تمام گروهان باید دستگیر بشه 214 00:16:42,980 --> 00:16:44,150 ... بابا 215 00:16:51,440 --> 00:16:54,360 بنظرت اون گربه‌های چاق بالاخره راضی شدن؟ 216 00:16:54,820 --> 00:16:58,740 فکر کنم ریوز خوش‌حال بشه بفهمه که .در نهایت به یه دردی خورده 217 00:16:58,740 --> 00:17:00,830 . ... ولی هنوز ولی هست که باید کارش رو تموم کنیم 218 00:17:00,830 --> 00:17:03,790 .بهت که گفتم، اون خودش، خودش رو نشون می‌ده 219 00:17:03,790 --> 00:17:05,620 .وقتی که اون موقع برسه، نابودش می‌کنیم 220 00:17:12,130 --> 00:17:13,870 !حالا باید چی کار کنیم؟ 221 00:17:16,510 --> 00:17:17,800 میشه یه لحظه وقت‌تون رو بگیرم؟ 222 00:17:17,800 --> 00:17:18,890 223 00:17:23,650 --> 00:17:26,310 !از شوهر من فاصله بگیر، آدم کثیف 224 00:17:28,180 --> 00:17:30,320 ،تو این جنگ منطقه‌ی تروست 225 00:17:30,320 --> 00:17:34,860 آقای ریوز تخلیه‌ی شهر رو عقب انداخت .برای اینکه می‌خواست ثروت خودش هم با خودش ببره 226 00:17:36,410 --> 00:17:39,330 خب که چی؟ می‌گی که لایق بوده کشته بشه؟ 227 00:17:39,830 --> 00:17:44,830 هرچند ... با شرایط فعلی که ... تروست در لبه‌ی نابودی قرار داره 228 00:17:45,090 --> 00:17:48,630 اون پاش رو در این شهر سفت کرد .و هر کاری که در توانش بود کرد 229 00:17:48,830 --> 00:17:52,620 ... اون به کسایی که جایی برای رفتن نداشتن .داشتن از گشنگی می‌مردن کمک کرد، برای این که شهر رو زنده کنه 230 00:17:53,960 --> 00:17:58,760 که، این رویا توسط دستان کس دیگری .به پایان رسید 231 00:17:58,760 --> 00:18:02,260 .بهتون قول می‌دم ... انتقامش رو بگیرم 232 00:18:12,400 --> 00:18:15,240 .پدر من ... معلم بود 233 00:18:16,490 --> 00:18:18,610 .یه روز ما داشتیم تاریخ می‌خوندیم 234 00:18:19,490 --> 00:18:22,120 ،برای این که جلوی تایتان‌ها از خودشون محافظت کنن 235 00:18:22,420 --> 00:18:26,430 انسان‌ها درون دیوارها پناه گرفتن .و 100 سال در صلح و آرامش زندگی کردن 236 00:18:27,250 --> 00:18:33,160 به همین دلایل، هر اطلاعاتی از گذشته‌ی خودمون .برای همیشه، گم شدن 237 00:18:33,840 --> 00:18:35,760 .این چیزی بود که ما فکر می‌کردیم 238 00:18:36,970 --> 00:18:42,640 هرچند، یک سری شک برای من به وجود اومد .که خواستم از پدرم بپرسم 239 00:18:43,810 --> 00:18:49,120 اون به سوال پاسخی نداد و کلاس رو .مثل همیشه تموم کرد 240 00:18:50,100 --> 00:18:51,020 ... ولی 241 00:18:52,450 --> 00:18:56,860 ،وقتی که برگشتیم خونه .اون جواب من رو داد 242 00:18:56,860 --> 00:18:58,990 اون گفت که کتاب‌های تاریخی که توسط .دولت داده شده 243 00:18:58,990 --> 00:19:02,070 .پر از تناقض و اسرار بود 244 00:19:02,910 --> 00:19:08,590 ،پدرم همین طور به گفتن ادامه داد .و حتی به عنوان یه بچه، من هم خشکم زده بود 245 00:19:09,710 --> 00:19:14,000 یه دلیلی وجود داشت که اون کل داستان .رو به کل کلاس نگفت 246 00:19:14,000 --> 00:19:16,590 .ولی من اونقدر باهوش نبودم که بفهمم 247 00:19:17,920 --> 00:19:20,840 من داستان پدرم رو به .بچه‌های دیگه هم گفتم 248 00:19:21,260 --> 00:19:24,100 و یه روز پلیس اومد و شروع کرد .از من سوال پرسیدن 249 00:19:25,310 --> 00:19:30,910 ... پدر من اون شب به خونه نیومد .و تو یه حادثه‌ای در یه جای خیلی دور مرد 250 00:19:31,660 --> 00:19:36,150 ،بر اساس اون چیزی که من می‌دونم .پدر من توسط دولت کشته شد 251 00:19:37,900 --> 00:19:42,450 ... صد و هفت سال پیش ... بشری که به داخل دیوارها فرار کرد 252 00:19:42,450 --> 00:19:46,160 پادشاه خاطرات اون‌ها رو تغییر داد .برای اینکه راحت‌تر بشه بر اون‌ها حکومت کرد 253 00:19:47,080 --> 00:19:49,120 .این تئوری پدر من بود 254 00:19:49,580 --> 00:19:55,880 عه؟ خب یعنی اگر این کار رو نمی‌کردن بشریت نمی‌تونست به موفقیت الانش برسه؟ 255 00:19:56,260 --> 00:19:56,990 .درسته 256 00:19:57,510 --> 00:20:00,260 ،از همون موقعی که بچه بود ... داشتم فکر می‌کردم 257 00:20:00,260 --> 00:20:05,140 برای چی پدرم باید می‌مرد اونم سر این که .یه خورده داشت به حقیقت نزدیک می‌شد 258 00:20:05,430 --> 00:20:09,890 حتی اونایی که توی دولت دارن کار می‌کنن باور .دارن که کارشون مطلق و محضه 259 00:20:10,810 --> 00:20:14,680 ... هرچند، من یه چیزی درباره‌ی اونا فهمیدم 260 00:20:15,380 --> 00:20:21,130 ،چیزی که اونا دارن سعی می‌کنن ازش محافظت کنن، مردم نیست .بلکه باغ‌ها و خونه‌ها و زمین‌هاشونه 261 00:20:21,820 --> 00:20:25,990 و در اینجا، اگر کسی جرئت کنه که .حق اونا رو زیر سوال ببره 262 00:20:25,990 --> 00:20:28,660 .اونا خواهند مرد، مهم نیست که کی باشن 263 00:20:29,080 --> 00:20:32,920 در نهایت هیچ چیزی برای توجیح .مرگ پدرم پیدا نکردم 264 00:20:34,060 --> 00:20:39,090 ... پدر من به خاطر حرص انسان‌ها و .حماقت پسر خودش مرد 265 00:20:39,860 --> 00:20:44,590 قبل از اینکه متوجه بشم، تئوری پدرم .حقیقت محض شد توی قلب من 266 00:20:45,400 --> 00:20:50,800 حالا، هدفم در زندگی ... اینه که .تئوری پدرم رو یک بار برای همیشه به اثبات برسونم 267 00:20:54,980 --> 00:20:57,900 !ارتش یک انسان رو کشته 268 00:20:58,470 --> 00:21:02,150 !بعضی از اونا فرار کردن !اونا هنوز آزاد دارن می‌چرخن 269 00:21:02,150 --> 00:21:05,910 ،اگر هر کدوم از این اشخاص رو دیدین !به سرعت ما رو خبر کنید 270 00:21:06,190 --> 00:21:07,830 بهت که گفتم، مگه نه؟ 271 00:21:07,830 --> 00:21:12,250 اونا همون کسایین که اون تایتان جنگی رو اینجا نگه می‌داشتن .و تقریبا همه چیز رو نابود کردن 272 00:21:12,690 --> 00:21:16,330 شرط می‌بندم الانم می‌خوان از .قدرت ارن استفاده کنن که ما رو نابود کنن 273 00:21:19,460 --> 00:21:21,960 .فرمانده، ما تدارکات رو فراهم کردیم 274 00:21:22,380 --> 00:21:24,510 .اینا رو پلیس داشت به مردم می‌داد 275 00:21:26,550 --> 00:21:30,470 اگر این درست باشه .گروهان باید منهل شده باشه 276 00:21:30,850 --> 00:21:33,350 .من شنیدم که می‌گفتن امشب می‌خوان بیان دنبال ما بگردن 277 00:21:33,350 --> 00:21:36,270 و این اونا سر تمام جاده‌های اصلی .سرباز گذاشتن 278 00:21:36,270 --> 00:21:38,980 امکان نداره که بدون مجوز .بشه از اونا رد شد 279 00:21:39,430 --> 00:21:41,320 فرمانده، حالا چی؟ 280 00:21:41,320 --> 00:21:43,320 ... اگر ما عجله نکنیم، ارن 281 00:21:43,320 --> 00:21:44,900 .آروم باش 282 00:21:44,900 --> 00:21:47,110 .اونا دارن از یه گاری استفاده می‌کنن 283 00:21:47,110 --> 00:21:50,450 حداقل یه روز طول می‌کشه که .زمین‌های ریس برسن 284 00:21:51,050 --> 00:21:54,540 ما باید از این زمان استفاده کنیم و .یه نقشه بکشیم 285 00:21:54,540 --> 00:21:56,210 .فرمانده، من صدای پا شنیدم 286 00:21:58,960 --> 00:22:00,840 .دارن میان این طرفی 290 00:22:07,324 --> 00:22:10,324 [ ...این داستان ادامه دارد ] 291 00:22:12,372 --> 00:22:19,372 :مترجمین « Nora حسام‌الدین » « AbG سـروش » 292 00:22:19,396 --> 00:22:24,396 مرجع دانلود فیلم و سریال با لینک مستقیم NightMovie.Co 293 00:22:24,420 --> 00:22:27,420 « .ما را در تلگرام دنبال کنید » T.Me/AbG_Sub 287 00:23:40,650 --> 00:23:42,350 ... اونایی که زندگی‌شون رو دادن 288 00:23:42,350 --> 00:23:44,480 ... اونایی که به عدالت ایمان داشتن 289 00:23:44,480 --> 00:23:46,220 ... اون‌هایی که از شهر محافظت می‌کردن 290 00:23:46,870 --> 00:23:52,260 شجاعتی که از خاطراتی میاد که .به مردم شجاعت جنگیدن رو می‌ده 298 00:23:52,990 --> 00:23:56,450 « قسمت بعدی: اعـتـمـاد »